۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ن(' به 'ن (') |
جز (جایگزینی متن - 'ر(' به 'ر (') |
||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
از جمله اين كلمات، داستانى است كه تحت عنوان «ردّوه فإنه رجل صابونىّ» (او را برگردانيد، زيرا او مردى صابونى است)، ذكر شده است. اين داستان، مربوط به مرد عطارى از اهالى بصره است كه در دكان خويش، با ملازمان حضرت حجت(ع) مواجه شده و پس از قسم دادن آنها، به هويتشان پى برده و از ايشان تقاضا مىنمايد كه او را به خدمت حضرت ببرند. آنها نيز اين امر را مشروط به پذيرفتن و اذن آن حضرت(ع) كرده و او را با خويش همراه مىسازند تا اينكه به ساحل درياى عمان مىرسند. آن دو نفر، با بردن نام خداوند، شروع به راه رفتن بر روى دريا كرده و عطار را نيز به اين كار امر مىكنند. | از جمله اين كلمات، داستانى است كه تحت عنوان «ردّوه فإنه رجل صابونىّ» (او را برگردانيد، زيرا او مردى صابونى است)، ذكر شده است. اين داستان، مربوط به مرد عطارى از اهالى بصره است كه در دكان خويش، با ملازمان حضرت حجت(ع) مواجه شده و پس از قسم دادن آنها، به هويتشان پى برده و از ايشان تقاضا مىنمايد كه او را به خدمت حضرت ببرند. آنها نيز اين امر را مشروط به پذيرفتن و اذن آن حضرت(ع) كرده و او را با خويش همراه مىسازند تا اينكه به ساحل درياى عمان مىرسند. آن دو نفر، با بردن نام خداوند، شروع به راه رفتن بر روى دريا كرده و عطار را نيز به اين كار امر مىكنند. | ||
اين مرد عطار كه شوق زيارت معشوق، سراپاى وجودش را گرفته، ولى گوشهاى از تعلقات مادى نيز در پستوى دلش خانه كرده بود، خدا را به حق ولى عصر(عج) قسم داده و پا بر روى آب گذاشته و با آن دو همراه مىشود، ولى در اثناى راه، باريدن باران، وى را به ياد صابونهايى كه براى خشك شدن بر روى بام پهن كرده بود، مىاندازد و ياد يار، فراموشش شده و ناگهان در آب فرو مىرود. | اين مرد عطار كه شوق زيارت معشوق، سراپاى وجودش را گرفته، ولى گوشهاى از تعلقات مادى نيز در پستوى دلش خانه كرده بود، خدا را به حق ولى عصر (عج) قسم داده و پا بر روى آب گذاشته و با آن دو همراه مىشود، ولى در اثناى راه، باريدن باران، وى را به ياد صابونهايى كه براى خشك شدن بر روى بام پهن كرده بود، مىاندازد و ياد يار، فراموشش شده و ناگهان در آب فرو مىرود. | ||
آن دو مرد، وى را از آب بيرون كشيده و به او عتاب مىكنند كه: از فكر هرچه بودى، بهدرآى. تا اينكه به خيمهاى بر روى آب مىرسند. يكى از آن دو، براى گرفتن اذن، داخل مىشود و خود عطار مىگويد: شنيدم كه آن حضرت(ع) در پاسخ به اذن ورود من فرمودند: «ردّوه فإنه رجل صابونىّ» و دانستم كه زيارت آن حضرت، مقام شامخى است كه نفسهاى آلوده به تعلقات دنيوى، ياراى رسيدن به آن را ندارند. | آن دو مرد، وى را از آب بيرون كشيده و به او عتاب مىكنند كه: از فكر هرچه بودى، بهدرآى. تا اينكه به خيمهاى بر روى آب مىرسند. يكى از آن دو، براى گرفتن اذن، داخل مىشود و خود عطار مىگويد: شنيدم كه آن حضرت(ع) در پاسخ به اذن ورود من فرمودند: «ردّوه فإنه رجل صابونىّ» و دانستم كه زيارت آن حضرت، مقام شامخى است كه نفسهاى آلوده به تعلقات دنيوى، ياراى رسيدن به آن را ندارند. |
ویرایش