پرش به محتوا

دعوی السفارة في الغيبة الكبری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ن«' به 'ن «'
جز (جایگزینی متن - 'تاليف' به 'تألیف')
جز (جایگزینی متن - 'ن«' به 'ن «')
خط ۶۰: خط ۶۰:
در بخش دوم كتاب ابتدا مولف به بيان جايگاه عقل از منظر آيات و روايات پرداخته و محدوده حجيت ادراكات عقل را بيان نموده است. به گفته مولف حوزه بديهيات، محدوده حجيت عقل به شمار مى‌رود و خود بديهيات عقلى، سرمايه ارزشمندى در شناخت مبدأ آفرينش؛ يعنى خداوند متعال مى‌باشد؛ اما به هر صورت حوزه حجيت ادراكات عقلى محدود به بديهيات است و به گفته مولف فِرَق منحرف با انكار بديهيات عقلى گام در وادى خطرناكى گذارده‌اند و خود و ديگران را به گمراهى و انحطاط كشانده‌اند.
در بخش دوم كتاب ابتدا مولف به بيان جايگاه عقل از منظر آيات و روايات پرداخته و محدوده حجيت ادراكات عقل را بيان نموده است. به گفته مولف حوزه بديهيات، محدوده حجيت عقل به شمار مى‌رود و خود بديهيات عقلى، سرمايه ارزشمندى در شناخت مبدأ آفرينش؛ يعنى خداوند متعال مى‌باشد؛ اما به هر صورت حوزه حجيت ادراكات عقلى محدود به بديهيات است و به گفته مولف فِرَق منحرف با انكار بديهيات عقلى گام در وادى خطرناكى گذارده‌اند و خود و ديگران را به گمراهى و انحطاط كشانده‌اند.


سپس فصلى را با عنوان«منظومه معارف دينى» گشوده و ضمن آن با استفاده از آيات و روايات، شش محور را براى منظومه تشريع و معرفت دينى ترسيم مى‌كند كه عبارتند از: دين، ملت، شريعت، روش، طريقه و حكمت. در انتهاى اين فصل به برخى شبهات سكولارها درباره دين اشاره مى‌كند.
سپس فصلى را با عنوان «منظومه معارف دينى» گشوده و ضمن آن با استفاده از آيات و روايات، شش محور را براى منظومه تشريع و معرفت دينى ترسيم مى‌كند كه عبارتند از: دين، ملت، شريعت، روش، طريقه و حكمت. در انتهاى اين فصل به برخى شبهات سكولارها درباره دين اشاره مى‌كند.


در فصل سوم كه «فتنه بصيرت» نام گرفته به اهميت اين موضوع؛ يعنى آزمايش و امتحان مردمان در عرصه بصيرت و شناخت، اشاره كرده و آن را شديدترين نوع امتحان برشمرده و در اين زمينه به تفاوت بصيرت‌ها اشاره كرده و نمونه‌هايى از اين نوع فتنه‌ها كه امّت‌هاى پيشين؛ مانند بنى‌اسرائيل در داستان گوساله سامرى و...بدان گرفتار آمده‌اند، را يادآور مى‌شود و حكمت ابتلاء بندگان بدين نوع از فتنه را نيز بيان مى‌كند. مولف در ادامه با استفاده از آيات شريفه قرآن، توسل به پيامبر اكرم و اهل بيت طاهرينش را، از جمله مواردى مى‌داند كه در آن بصيرت بندگان به آزمايش گذارده شده و درجه بصيرت آن‌ها سنجيده مى‌گردد. وى همچنين روش به سلامت خارج شدن از اين نوع فتنه را بيان مى‌دارد.
در فصل سوم كه «فتنه بصيرت» نام گرفته به اهميت اين موضوع؛ يعنى آزمايش و امتحان مردمان در عرصه بصيرت و شناخت، اشاره كرده و آن را شديدترين نوع امتحان برشمرده و در اين زمينه به تفاوت بصيرت‌ها اشاره كرده و نمونه‌هايى از اين نوع فتنه‌ها كه امّت‌هاى پيشين؛ مانند بنى‌اسرائيل در داستان گوساله سامرى و...بدان گرفتار آمده‌اند، را يادآور مى‌شود و حكمت ابتلاء بندگان بدين نوع از فتنه را نيز بيان مى‌كند. مولف در ادامه با استفاده از آيات شريفه قرآن، توسل به پيامبر اكرم و اهل بيت طاهرينش را، از جمله مواردى مى‌داند كه در آن بصيرت بندگان به آزمايش گذارده شده و درجه بصيرت آن‌ها سنجيده مى‌گردد. وى همچنين روش به سلامت خارج شدن از اين نوع فتنه را بيان مى‌دارد.


در فصل چهارم با عنوان«حقيقت و مراتب حجج» ابتدا به حقيقت شناخت حجت‌هاى الهى اشاره كرده و بدين نكته نيز اشاره مى‌كند كه منظومه حجج الهى عبارت است از، مجموعه‌اى كه به شكلى خاص و بر اساس اصول خاصى مرتب و بر اساس هندسه الهى منظم گرديده و داراى ويژگى‌هاى خاصى است. وى به عنوان نمونه به حجيت نواب خاص حضرت صاحب الزمان(ع) اشاره كرده و مى‌گويد كه حجيت اين نواب با حجيت فقها؛ يعنى نواب عام حضرت، هيچ گونه تنافى و تضادى ندارد و به عبارت بهتر اين دو نوع حجيت به هيچ وجه يكديگر را قطع نمى‌نمايند.
در فصل چهارم با عنوان «حقيقت و مراتب حجج» ابتدا به حقيقت شناخت حجت‌هاى الهى اشاره كرده و بدين نكته نيز اشاره مى‌كند كه منظومه حجج الهى عبارت است از، مجموعه‌اى كه به شكلى خاص و بر اساس اصول خاصى مرتب و بر اساس هندسه الهى منظم گرديده و داراى ويژگى‌هاى خاصى است. وى به عنوان نمونه به حجيت نواب خاص حضرت صاحب الزمان(ع) اشاره كرده و مى‌گويد كه حجيت اين نواب با حجيت فقها؛ يعنى نواب عام حضرت، هيچ گونه تنافى و تضادى ندارد و به عبارت بهتر اين دو نوع حجيت به هيچ وجه يكديگر را قطع نمى‌نمايند.


در ادامه مولف به دوام و ثبات حجيت فقها در عصر ظهور حضرت حجت(ع) اشاره كرده و در اين رابطه به آيه نَفر كه به حجيت قول فقها هم‌عصر با رسول اكرم(ص) تصريح دارد، اشاره مى‌كند. وى با استفاده از اين مطلب به مسئوليت‌هاى مشخص سفراى حضرت در دوران غيبت صغرى و نيز نواب عام حضرت در دوران غيبت كبرى اشاره كرده كه هيچ كدام با مسئوليت‌هاى امام(ع) تنافى و برخوردى نداشته‌اند و با اين سخن به شبهاتى كسانى كه با استناد به روايات فاقد سند روشن مى‌گويند، حضرت حجت به هنگام ظهور به كشتار عالمان و فقيهان دست مى‌زند، پاسخ مى‌گويد.
در ادامه مولف به دوام و ثبات حجيت فقها در عصر ظهور حضرت حجت(ع) اشاره كرده و در اين رابطه به آيه نَفر كه به حجيت قول فقها هم‌عصر با رسول اكرم(ص) تصريح دارد، اشاره مى‌كند. وى با استفاده از اين مطلب به مسئوليت‌هاى مشخص سفراى حضرت در دوران غيبت صغرى و نيز نواب عام حضرت در دوران غيبت كبرى اشاره كرده كه هيچ كدام با مسئوليت‌هاى امام(ع) تنافى و برخوردى نداشته‌اند و با اين سخن به شبهاتى كسانى كه با استناد به روايات فاقد سند روشن مى‌گويند، حضرت حجت به هنگام ظهور به كشتار عالمان و فقيهان دست مى‌زند، پاسخ مى‌گويد.


در فصل پنجم با عنوان«قواعد اصلى شناخت» از بديهيات عقلى به عنوان اولين قاعده در شناخت ياد كرده و در مراتب بعدى از ضروريات دين، سنت‌هاى انبياء الهى، فرمايشات و سيره فاطمه زهرا(س) و روش امامان معصوم(ع)، به عنوان ساير قواعد شناخت ياد مى‌كند. وى در ادامه به سخن درباره كسانى چون ابن ابى‌العزاقر شلمغانى و احمد بن هلال عبرتائى كه با تخلف از اين قواعد و موازين به ادعاى نيابت خاصه و سفارت پرداختند، مى‌پردازد.
در فصل پنجم با عنوان «قواعد اصلى شناخت» از بديهيات عقلى به عنوان اولين قاعده در شناخت ياد كرده و در مراتب بعدى از ضروريات دين، سنت‌هاى انبياء الهى، فرمايشات و سيره فاطمه زهرا(س) و روش امامان معصوم(ع)، به عنوان ساير قواعد شناخت ياد مى‌كند. وى در ادامه به سخن درباره كسانى چون ابن ابى‌العزاقر شلمغانى و احمد بن هلال عبرتائى كه با تخلف از اين قواعد و موازين به ادعاى نيابت خاصه و سفارت پرداختند، مى‌پردازد.


فصل ششم به «نيابت خاصه» اختصاص يافته و ضمن آن از اصحاب سرّ حضرات معصومين(ع) ياد كرده و اين نكته را يادآور مى‌شود كه صاحب سرّ بودن اين گونه افراد بدين معنا نيست كه آنان از بديهيات عقلى يا ضروريات دين و ساير قواعد اصلى شناخت، كه قبلا بدان‌ها اشاره شد، دست كشيده باشند، چرا كه هيچ يك از علوم و اسرارى كه ايشان بدان‌ها واقف بوده‌اند، هيچ گونه تصادم و تقاطعى با قواعد مذكور نداشته است. از اين‌رو به گفته مولف شايسته است كه ما هيچ گاه فريب عناوينى؛ چون: علوم باطن، اسرار، علم بلايا و منايا و... را نخورده و به قواعد اصلى شناخت بى‌اعتنا نگرديم. وى با استفاده از اين نكته مهم به ردّ دعاوى صوفيه و برخى از عرفا كه ظاهر و باطن شريعت مقدس را از يكديگر جدا مى‌دانند، پرداخته است.
فصل ششم به «نيابت خاصه» اختصاص يافته و ضمن آن از اصحاب سرّ حضرات معصومين(ع) ياد كرده و اين نكته را يادآور مى‌شود كه صاحب سرّ بودن اين گونه افراد بدين معنا نيست كه آنان از بديهيات عقلى يا ضروريات دين و ساير قواعد اصلى شناخت، كه قبلا بدان‌ها اشاره شد، دست كشيده باشند، چرا كه هيچ يك از علوم و اسرارى كه ايشان بدان‌ها واقف بوده‌اند، هيچ گونه تصادم و تقاطعى با قواعد مذكور نداشته است. از اين‌رو به گفته مولف شايسته است كه ما هيچ گاه فريب عناوينى؛ چون: علوم باطن، اسرار، علم بلايا و منايا و... را نخورده و به قواعد اصلى شناخت بى‌اعتنا نگرديم. وى با استفاده از اين نكته مهم به ردّ دعاوى صوفيه و برخى از عرفا كه ظاهر و باطن شريعت مقدس را از يكديگر جدا مى‌دانند، پرداخته است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش