۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
جز (جایگزینی متن - 'اميرالمؤمنين(ع) ' به 'اميرالمؤمنين(ع) ') |
||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
#نويسنده، در مورد آيه مباركه ''' «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» ''' <ref>حمد: 6</ref>، رواياتى آورده و حضرت اميرالمؤمنين على(ع) و راه اهلبيت(ع) را همان راه مستقيم دانسته است <ref>ر.ك: متن كتاب، ص49-51</ref>. | #نويسنده، در مورد آيه مباركه ''' «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» ''' <ref>حمد: 6</ref>، رواياتى آورده و حضرت اميرالمؤمنين على(ع) و راه اهلبيت(ع) را همان راه مستقيم دانسته است <ref>ر.ك: متن كتاب، ص49-51</ref>. | ||
#نويسنده به نقل از ابن عباس روايتى نقل كرده است كه چون آيه ''' «... قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّة فِي الْقُرْبى...» ''' <ref>شورى: 23</ref> نازل شد، مردم گفتند اى رسول خدا نزديكان شما كيستند كه بر ما محبت آنان واجب شده است؟ پيامبر(ص) فرمود: على و فاطمه و دو پسر آن دو(ع). نويسنده افزوده است: روايات در اين زمينه از طرف شيعه و سنى فراوان است و بسيارى از آنها را در كتاب «البرهان» از طريق فريقين نقل كردهام <ref>همان، ص603</ref>. | #نويسنده به نقل از ابن عباس روايتى نقل كرده است كه چون آيه ''' «... قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّة فِي الْقُرْبى...» ''' <ref>شورى: 23</ref> نازل شد، مردم گفتند اى رسول خدا نزديكان شما كيستند كه بر ما محبت آنان واجب شده است؟ پيامبر(ص) فرمود: على و فاطمه و دو پسر آن دو(ع). نويسنده افزوده است: روايات در اين زمينه از طرف شيعه و سنى فراوان است و بسيارى از آنها را در كتاب «البرهان» از طريق فريقين نقل كردهام <ref>همان، ص603</ref>. | ||
#نويسنده، يادآور شده است: عمار بن ياسر نقل كرده است كه روزى به ديدار مولايم على(ع) رفتم و او در چهره من ناراحتىاى ديد؛ پس پرسيد: تو را چه شده است؟ گفتم: بدهىاى دارم كه طلبكارم آمده و طلبش را مىخواهد؛ پس او به سنگى كه در آنجا افتاده بود، اشاره كرد و فرمود: اين را بردار و قرضت را ادا كن! گفتم: اين كه سنگ است! فرمود: خدا را به حقّ من قسم بده تا آن را براى تو تبديل به طلا كند. عمار گفت: پس دعا كردم و خدا را به اسم على(ع) قسم دادم، پس آن سنگ تبديل به طلا شد. پس اميرالمؤمنين(ع) فرمود: هر مقدارى كه مىخواهى بردار! گفتم: چطورى جدا كنم؟! چگونه نرم مىشود؟! فرمود: اى ضعيف اليقين! خدا را به نام من بخوان تا نرم شود؛ زيرا خدا با نام من آهن را براى داوود نرم كرد. عمار گفت پس من خدا را به نام او خواندم، پس نرم شد و من آن مقدارى كه نياز داشتم، برداشتم و بعد مولا فرمود: پس خدا را به نام من بخوان تا باقىماندهاش سنگ شود؛ پس من چنان دعا كردم و همان شد كه او گفت <ref>همان، ص909-910</ref>. | #نويسنده، يادآور شده است: عمار بن ياسر نقل كرده است كه روزى به ديدار مولايم على(ع) رفتم و او در چهره من ناراحتىاى ديد؛ پس پرسيد: تو را چه شده است؟ گفتم: بدهىاى دارم كه طلبكارم آمده و طلبش را مىخواهد؛ پس او به سنگى كه در آنجا افتاده بود، اشاره كرد و فرمود: اين را بردار و قرضت را ادا كن! گفتم: اين كه سنگ است! فرمود: خدا را به حقّ من قسم بده تا آن را براى تو تبديل به طلا كند. عمار گفت: پس دعا كردم و خدا را به اسم على(ع) قسم دادم، پس آن سنگ تبديل به طلا شد. پس [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] فرمود: هر مقدارى كه مىخواهى بردار! گفتم: چطورى جدا كنم؟! چگونه نرم مىشود؟! فرمود: اى ضعيف اليقين! خدا را به نام من بخوان تا نرم شود؛ زيرا خدا با نام من آهن را براى داوود نرم كرد. عمار گفت پس من خدا را به نام او خواندم، پس نرم شد و من آن مقدارى كه نياز داشتم، برداشتم و بعد مولا فرمود: پس خدا را به نام من بخوان تا باقىماندهاش سنگ شود؛ پس من چنان دعا كردم و همان شد كه او گفت <ref>همان، ص909-910</ref>. | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == |
ویرایش