۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'تاليفات' به 'تأليفات') |
جز (جایگزینی متن - 'تاليف' به 'تألیف') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
'''الاكسير فى علم التفسير''' | '''الاكسير فى علم التفسير''' تألیف [[طوفی، سلیمان بن عبدالقوی|سليمان طوفى بغدادى]] مقارن قرن هفتم به زبان عربى كه پس از تحقيق، تصحيح عبدالقاهر حسين، استاد بلاغت دانشكده بنات الاسلاميه دانشگاه الازهر پيرامون علوم قرآنى به چاپ رسيده است. انگيزه طوفى از تألیف كتاب وضع قانونى جهت فهم اشكالات علم تفسير بوده است. | ||
== ساختار == | == ساختار == | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
پس از تعريف تفسير و تاويل و بيان اينكه قسمتى از قرآن از جهت لفظ و معنا واضح و احتياج به تفسير ندارد و بعضى ديگر احتياج به تفسير دارد، پيرامون جواب اين سئوال كه فايدهى اشتمال قرآن بر معانى و الفاظى كه محتاج به تفسير دارد چيست، در حاليكه خداوند قرآن را براى عمل كردن انسانها به مضمونش كرده است، مسائلى را مطرح كرده و به بيان علومى كه قرآن شامل آنهاست و مفسّرين بايد به آنها توجّه داشته باشند پرداخته و توجه مفسر به علوم مربوط به الفاظ مثل علم به كلمات غريب، مفردات، تصريف، نحو و شناخت قرائات هفتگانه و علوم مورد نياز در فهم معانى قرآن مثل علم ستاره شناسى، زيست شناسى، اصول دينى، تاريخ گذشتگان، قصههاى انبياء، اصول فقه، منطق، فقه و... را حايز اهميت دانسته و در قسم بعدى از علم معانى و بيان بحث مى كند و بدين جهت كه اين دو از مهمترين علوم قرآنى هستند آنها را مورد پژوهش قرار داده و علم بيان را علمى مى داند كه متعلق به الفاظ و ظهور مراد آنهاست. | پس از تعريف تفسير و تاويل و بيان اينكه قسمتى از قرآن از جهت لفظ و معنا واضح و احتياج به تفسير ندارد و بعضى ديگر احتياج به تفسير دارد، پيرامون جواب اين سئوال كه فايدهى اشتمال قرآن بر معانى و الفاظى كه محتاج به تفسير دارد چيست، در حاليكه خداوند قرآن را براى عمل كردن انسانها به مضمونش كرده است، مسائلى را مطرح كرده و به بيان علومى كه قرآن شامل آنهاست و مفسّرين بايد به آنها توجّه داشته باشند پرداخته و توجه مفسر به علوم مربوط به الفاظ مثل علم به كلمات غريب، مفردات، تصريف، نحو و شناخت قرائات هفتگانه و علوم مورد نياز در فهم معانى قرآن مثل علم ستاره شناسى، زيست شناسى، اصول دينى، تاريخ گذشتگان، قصههاى انبياء، اصول فقه، منطق، فقه و... را حايز اهميت دانسته و در قسم بعدى از علم معانى و بيان بحث مى كند و بدين جهت كه اين دو از مهمترين علوم قرآنى هستند آنها را مورد پژوهش قرار داده و علم بيان را علمى مى داند كه متعلق به الفاظ و ظهور مراد آنهاست. | ||
در بخش اول از آداب | در بخش اول از آداب تألیف و كيفيت رسيدن به آن بحث، و بيان ميشود كه معانى براى الفاظ مثل روح براى جسد بوده و نقص در معنا يا لفظ باعث نقص در كلام ميشود و كسى كه قصد تألیف دارد بايد در نوشتارش فهم طرف مقابل را در نظر گرفته و خود را با مطالعهى انواع علوم عرب، اشعار، خطبهها، نظم و نثرشان، ورزيده كرده تا رعايت قوانين تألیف براى او ملكه و بتواند به راحتى مراد خويش را به متكلم بفهماند. | ||
نويسنده اصل را بر اراده حقيقى و مجاز را فرع دانسته و بر اين باور است اگر چه بعض مجازها، مجاز مشهورند و در فهماندن مطلب، بليغ تر ميباشد ولى باز هم اصل بر حقيقت است. وى در اعتراض به [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] كه بعض حروف قرآن مثلا در '''(فبما رحمه من الله لنت لهم)''' (آل عمران: 159)«ما» را زائد ميداند، فايدهى«ما» را تعديل اجزاى كلام و مساوات بين صدر و ذيل آيه دانسته و قول نحويون و اصوليون مبنى بر نبودن حرف زائدى در قرآن را تاييد و سپس به بررسى مفردات و مركبات و صفاتى كه موجب زيبايى كلام ميشود پرداخته و بر اين نكته تاكيد ميكند كه دورى مخارج حروف موجب زيبايى مفردات گرديده البته به اين معنا نيست كه هرجا كلمهاى مخارج حروفش متباعد باشد، زيبا و تقارب مخارج موجب زشتى كلمه شود بلكه غالبا چنين است و در قرآن رعايت اين مسئله به وضوح ديده مى شود. در حقيقت كلمات ذاتا غير مانوس نيستند بلكه معيار، كثرت چرخش كلمه و زبان است امّا مركبات چه يك جمله باشند يا چند جمله بايد با جملات قبل و بعدشان متناسب و مرتبط باشند زيرا رابطهى اجزا هر قدر محكمتر باشد، موجب فصاحت بيشتر كلام ميشود و براى اين كار بايد هر لفظى در جاى خودش قرار بگيرد و بدون رعايت اين كار جمله مضطرب ميشود حتى اگر از الفاظ زيبا تشكيل يافته باشد. ايشان معانى را بر دو قسم ميداند: معنايى كه متكلم آنرا از ديگران گرفته و قسم ديگر معنايى كه انسان به جهت پيشآمدى اختراع ميكند و در هر دو حالت توجه به معانى را مهمتر از الفاظ ميداند زيرا كه در مرتبه نخست، معانى از اهميت بيشترى برخوردار هستند، متكلمين در شناخت الفاظ در يك سطح هستند و آنچه موجب اختلاف بلاغت كلامشان ميشود، تفاوت در ارادهى معانى است. | نويسنده اصل را بر اراده حقيقى و مجاز را فرع دانسته و بر اين باور است اگر چه بعض مجازها، مجاز مشهورند و در فهماندن مطلب، بليغ تر ميباشد ولى باز هم اصل بر حقيقت است. وى در اعتراض به [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] كه بعض حروف قرآن مثلا در '''(فبما رحمه من الله لنت لهم)''' (آل عمران: 159)«ما» را زائد ميداند، فايدهى«ما» را تعديل اجزاى كلام و مساوات بين صدر و ذيل آيه دانسته و قول نحويون و اصوليون مبنى بر نبودن حرف زائدى در قرآن را تاييد و سپس به بررسى مفردات و مركبات و صفاتى كه موجب زيبايى كلام ميشود پرداخته و بر اين نكته تاكيد ميكند كه دورى مخارج حروف موجب زيبايى مفردات گرديده البته به اين معنا نيست كه هرجا كلمهاى مخارج حروفش متباعد باشد، زيبا و تقارب مخارج موجب زشتى كلمه شود بلكه غالبا چنين است و در قرآن رعايت اين مسئله به وضوح ديده مى شود. در حقيقت كلمات ذاتا غير مانوس نيستند بلكه معيار، كثرت چرخش كلمه و زبان است امّا مركبات چه يك جمله باشند يا چند جمله بايد با جملات قبل و بعدشان متناسب و مرتبط باشند زيرا رابطهى اجزا هر قدر محكمتر باشد، موجب فصاحت بيشتر كلام ميشود و براى اين كار بايد هر لفظى در جاى خودش قرار بگيرد و بدون رعايت اين كار جمله مضطرب ميشود حتى اگر از الفاظ زيبا تشكيل يافته باشد. ايشان معانى را بر دو قسم ميداند: معنايى كه متكلم آنرا از ديگران گرفته و قسم ديگر معنايى كه انسان به جهت پيشآمدى اختراع ميكند و در هر دو حالت توجه به معانى را مهمتر از الفاظ ميداند زيرا كه در مرتبه نخست، معانى از اهميت بيشترى برخوردار هستند، متكلمين در شناخت الفاظ در يك سطح هستند و آنچه موجب اختلاف بلاغت كلامشان ميشود، تفاوت در ارادهى معانى است. |
ویرایش