۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '،ا' به '، ا') |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
3. مؤلف در مورد پيدايش مرجئه چنين نوشته است: يكى از نخستين پرسشهاى كلامى كه در سده اول رخ نمود پرسش درباره كسانى بود كه گناه كبيرهاى انجام دادهاند. در برابر اين پرسش كه خود ريشهاى نيز در جهان سياست داشت و قاعدتاً مىبايست طرفهاى جنگ صفين و پيكارهاى پيشين آن يعنى جمل و همچنين رخدادهاى قبلى را ارزيابى و درباره آنها داورى كند خوارج مدعى كفر مرتكبان كباير شدند. در برابر اين انديشه خوارج، گروهى ديگر از مسلمانان صف آراستند و با تفكيك ايمان از شرايع و احكام و تكاليف اظهار داشتند ايمان مسألهاى قلبى است، و ترك گناه و انجام اعمال دينى بخشى از ماهيت ايمان را تشكيل نمىدهد و در صدق عنوان مسلمان بر باورداشتگان توحيد و نبوت دخالتى ندارد تا بتوان به استناد انجام گناه و يا ترك طاعات عنوان مسلمان را از كسى سلب كرد و او را كافر خواند. اين انديشه كه در برابر سختگيرىهاى خوارج نماينده نوعى تسامح دينى بود ارجاء نام گرفت و طرفداران آن نيز مرجئه ناميده شدند <ref>متن كتاب، ج 1، ص 95</ref>. | 3. مؤلف در مورد پيدايش مرجئه چنين نوشته است: يكى از نخستين پرسشهاى كلامى كه در سده اول رخ نمود پرسش درباره كسانى بود كه گناه كبيرهاى انجام دادهاند. در برابر اين پرسش كه خود ريشهاى نيز در جهان سياست داشت و قاعدتاً مىبايست طرفهاى جنگ صفين و پيكارهاى پيشين آن يعنى جمل و همچنين رخدادهاى قبلى را ارزيابى و درباره آنها داورى كند خوارج مدعى كفر مرتكبان كباير شدند. در برابر اين انديشه خوارج، گروهى ديگر از مسلمانان صف آراستند و با تفكيك ايمان از شرايع و احكام و تكاليف اظهار داشتند ايمان مسألهاى قلبى است، و ترك گناه و انجام اعمال دينى بخشى از ماهيت ايمان را تشكيل نمىدهد و در صدق عنوان مسلمان بر باورداشتگان توحيد و نبوت دخالتى ندارد تا بتوان به استناد انجام گناه و يا ترك طاعات عنوان مسلمان را از كسى سلب كرد و او را كافر خواند. اين انديشه كه در برابر سختگيرىهاى خوارج نماينده نوعى تسامح دينى بود ارجاء نام گرفت و طرفداران آن نيز مرجئه ناميده شدند <ref>متن كتاب، ج 1، ص 95</ref>. | ||
4. نويسنده يادآور شده است كه: در اين ترديدى نيست كه گسترش مذهب اشعرى و نيز تكامل و تدوين آن وامدار عالمانى چون قاضى ابوبكر باقلانى (د 403ق)، ابواسحاق اسفراينى (د 418ق)، [[بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر|عبدالقادر بغدادى]] | 4. نويسنده يادآور شده است كه: در اين ترديدى نيست كه گسترش مذهب اشعرى و نيز تكامل و تدوين آن وامدار عالمانى چون قاضى ابوبكر باقلانى (د 403ق)، ابواسحاق اسفراينى (د 418ق)، [[بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر|عبدالقادر بغدادى]] (د 429ق)، قاضى ابوالطيب طبرى (د 450ق)، امام الحرمين جوينى (د 478ق)، امام غزالى (د 505ق)، شهرستانى (د 548ق) و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] (د 605ق) و در اين ميان بيش از همه مديون سه شخصيت بزرگ اشعرى يعنى باقلانى، جوينى و غزالى است <ref>همان، ص 254</ref>. | ||
5. از مطالب قابل توجه كتاب اين است كه: برخلاف آنچه در مورد فرقه يا درستتر بگوييم مكتب معتزله روى داده و براى آن فرقههايى متعدد برشمرده و يا اساساً برساختهاند و نيز برخلاف آنچه درباره شيعه روى داده و از دامان آن فرقههايى چند برخاستهاند، درباره اشاعره از انشعاب يا شاخهها يا فرقههاى كوچكتر كمتر سخنى به ميان آمده است. اين پديدار، خود ممكن است در اين واقعيت ريشه داشته باشد كه معمولاً نگارندگان كتابهاى ملل و نحل از اهل سنت- و عمدتاً از اهل سنت به اصطلاح خاص كلامى آن يعنى همان اشاعره- هستند و اين خود سبب شده است افتراقها و انشعابها را بيشتر در گروههاى مخالف خود ببينند و آن افتراقها و انشعابها را گزارش كنند و از نام هر صاحبنظريهاى نام يك فرقه برسازند. اگر اختلافنظرهايى را كه ميان برخى از مشاهير معتزلى وجود داشته، با آنچه ميان برخى از رجال اشعرىمسلك رخ نموده است، مقايسه كنيم خواهيم ديد اين اختلافنظرها آنگاه كه ميان مشاهير معتزلى است هر كدام از اين رجال و مشاهير صاحب يك فرقه مستقل قلمداد مىشوند، اما هنگامى كه اختلافنظرهايى در همين گستره و مقدار ميان رجال اشعرى مطرح است هر كدام از طرفهاى نزاع يك فرقه قلمداد نمىشوند و اين اختلاف را امرى طبيعى قلمداد مىكنند <ref>همان، ص 281- 282</ref>. | 5. از مطالب قابل توجه كتاب اين است كه: برخلاف آنچه در مورد فرقه يا درستتر بگوييم مكتب معتزله روى داده و براى آن فرقههايى متعدد برشمرده و يا اساساً برساختهاند و نيز برخلاف آنچه درباره شيعه روى داده و از دامان آن فرقههايى چند برخاستهاند، درباره اشاعره از انشعاب يا شاخهها يا فرقههاى كوچكتر كمتر سخنى به ميان آمده است. اين پديدار، خود ممكن است در اين واقعيت ريشه داشته باشد كه معمولاً نگارندگان كتابهاى ملل و نحل از اهل سنت- و عمدتاً از اهل سنت به اصطلاح خاص كلامى آن يعنى همان اشاعره- هستند و اين خود سبب شده است افتراقها و انشعابها را بيشتر در گروههاى مخالف خود ببينند و آن افتراقها و انشعابها را گزارش كنند و از نام هر صاحبنظريهاى نام يك فرقه برسازند. اگر اختلافنظرهايى را كه ميان برخى از مشاهير معتزلى وجود داشته، با آنچه ميان برخى از رجال اشعرىمسلك رخ نموده است، مقايسه كنيم خواهيم ديد اين اختلافنظرها آنگاه كه ميان مشاهير معتزلى است هر كدام از اين رجال و مشاهير صاحب يك فرقه مستقل قلمداد مىشوند، اما هنگامى كه اختلافنظرهايى در همين گستره و مقدار ميان رجال اشعرى مطرح است هر كدام از طرفهاى نزاع يك فرقه قلمداد نمىشوند و اين اختلاف را امرى طبيعى قلمداد مىكنند <ref>همان، ص 281- 282</ref>. |
ویرایش