پرش به محتوا

چهارده رساله: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - '،ب' به '، ب'
جز (جایگزینی متن - '،ر' به '، ر')
جز (جایگزینی متن - '،ب' به '، ب')
خط ۴۷: خط ۴۷:




يكى از بخش‌هاى الهيّات فلسفه و كلام،بررسى صفات سلبيّه خداست  
يكى از بخش‌هاى الهيّات فلسفه و كلام، بررسى صفات سلبيّه خداست  


رسالۀ «نفى جهت از ذات خداوند متعال» كه در نفى جهت و مكان از ذات باريتعالى است در واقع ناظر به همان بحث‌هاى
رسالۀ «نفى جهت از ذات خداوند متعال» كه در نفى جهت و مكان از ذات باريتعالى است در واقع ناظر به همان بحث‌هاى
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
فصل سوّم:
فصل سوّم:


فصل سوّم رساله اختصاص به براهين وجود واجب تبارك و تعالى دارد برهان اوّل،برهان معروفى است كه در اكثر كتابهاى فلسفى موجود است ولى وى برهان ديگرى اقامه مى‌كند و آنرا از جملۀ اسرار الهى برمى‌شمرد كه
فصل سوّم رساله اختصاص به براهين وجود واجب تبارك و تعالى دارد برهان اوّل، برهان معروفى است كه در اكثر كتابهاى فلسفى موجود است ولى وى برهان ديگرى اقامه مى‌كند و آنرا از جملۀ اسرار الهى برمى‌شمرد كه
بواسطۀ آن بيشتر مسائل الهيّات حل مى‌شود بعد از اثبات وجود باريتعالى به توضيح هشت مساله مى‌پردازد
بواسطۀ آن بيشتر مسائل الهيّات حل مى‌شود بعد از اثبات وجود باريتعالى به توضيح هشت مساله مى‌پردازد
كه مهمّترين آنها وحدت،قدرت، علم و اكمليّت واجب الوجود است وى افعال بندگان را سرّ قضا و قدر حقّ مى‌داند.
كه مهمّترين آنها وحدت،قدرت، علم و اكمليّت واجب الوجود است وى افعال بندگان را سرّ قضا و قدر حقّ مى‌داند.
خط ۲۳۰: خط ۲۳۰:
در فصل نهم دربارۀ فوائد زيارت قبور و اسرار آن بحث مى‌شود و تقريبا رنگ و بوى عرفانى دارد.
در فصل نهم دربارۀ فوائد زيارت قبور و اسرار آن بحث مى‌شود و تقريبا رنگ و بوى عرفانى دارد.
چون رابطه روح با بدن رابطۀ عشقى است لذا بعد از مرگ همواره به بدن خاكى خود عشق و تعلّق‌دارد در اين ميان،شخصى به زيارت وى مى‌رود بين روح زيارت‌كننده و خاك متوفى علقه و تعلّق ايجاد مى‌شود و از آنجا كه روح متوفى نيز به آن خاك تعلّق دارد لذا ارواح آنها باهم وحدت پيدا مى‌كنند و روح متوفى فيوضات خود را از طاعات و معارف بر روح زيارت‌كننده افاضه مى‌كند البته ادراك اينگونه حقائق براساس مكاشفات براى انسان حاصل مى‌شود.
چون رابطه روح با بدن رابطۀ عشقى است لذا بعد از مرگ همواره به بدن خاكى خود عشق و تعلّق‌دارد در اين ميان،شخصى به زيارت وى مى‌رود بين روح زيارت‌كننده و خاك متوفى علقه و تعلّق ايجاد مى‌شود و از آنجا كه روح متوفى نيز به آن خاك تعلّق دارد لذا ارواح آنها باهم وحدت پيدا مى‌كنند و روح متوفى فيوضات خود را از طاعات و معارف بر روح زيارت‌كننده افاضه مى‌كند البته ادراك اينگونه حقائق براساس مكاشفات براى انسان حاصل مى‌شود.
از آنجا كه رساله بعنوان جواب تعزيت‌نامه‌اى است كه در مرگ فرزند سلطان بهاء الدين نوشته شده است لذا پايان رساله،دردنامۀ [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] است وى احوالات خود را پس از مرگ فرزندش محمّد،به صورت سوزوگداز بيان مى‌دارد.
از آنجا كه رساله بعنوان جواب تعزيت‌نامه‌اى است كه در مرگ فرزند سلطان بهاء الدين نوشته شده است لذا پايان رساله،دردنامۀ [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] است وى احوالات خود را پس از مرگ فرزندش محمّد، به صورت سوزوگداز بيان مى‌دارد.




خط ۲۳۷: خط ۲۳۷:




«سير نفس»رساله‌اى است كه در آن روح انسانى از پائين‌ترين مراتب وجود شروع به سير و حركت مى‌نمايد و بعد از طى منازل و عوالم،به عالم وحدت راه مى‌يابد.
«سير نفس»رساله‌اى است كه در آن روح انسانى از پائين‌ترين مراتب وجود شروع به سير و حركت مى‌نمايد و بعد از طى منازل و عوالم، به عالم وحدت راه مى‌يابد.


==گزارش محتوا:==
==گزارش محتوا:==
خط ۲۵۲: خط ۲۵۲:
3-همانطوريكه سفر جسمانى دو پاى قوى مى‌خواهد براى سفر روحانى هم عقل و معرفت قوى لازم است.
3-همانطوريكه سفر جسمانى دو پاى قوى مى‌خواهد براى سفر روحانى هم عقل و معرفت قوى لازم است.
4-چنانكه در سفر جسمانى مقامات و منازل را بايد به ترتيب سپرى نمود تا به سر منزل مقصود رسيد در سفر روحانى هم مقامات و منازل را واحدا بعد واحد بايد طى كرد تا به مقام وحدت باريتعالى رسيد.
4-چنانكه در سفر جسمانى مقامات و منازل را بايد به ترتيب سپرى نمود تا به سر منزل مقصود رسيد در سفر روحانى هم مقامات و منازل را واحدا بعد واحد بايد طى كرد تا به مقام وحدت باريتعالى رسيد.
بعد از طى مقدّمات به سفر روحانى مى‌پردازيم ابتداى سفر روحانى انسان از عالم مادى و جسمانى اوست كه عالم صغير نامند انسان بايد در هريك از منازل عالم جسمانى فرود آيد و هريك از آنها را بنحو احسن بشناسد سپس بر همۀ آنها وقوف پيدا كرده و در تحت تصرّف خود درآورد آنگاه به عالم كبير كه عالم طبايع است قدم مى‌گذارد و آنها عبارتند از:خاك،آب،باد،آتش و در هركدام از آنها منزل كرده و بالاخره در تحت تصرّف عقل درمى‌آورد سپس از اين عالم طبايع سفر مى‌كند و به عالم عناصر قدم مى‌گذارد و با قدم همت از اين عوالم نيز هجرت كرده به عالم افلاك كه عالم ملكوت است قدم مى‌گذارد در آنجا از كون و فساد خبرى نيست و همۀ طبايع و عناصر عالم مادّى مسخّر عالم افلاكند سالك در سير خود منازلى را طى مى‌كند كه عبارتند از:آسمان اوّل يا فلك قمر،آسمان دوّم يا فلك عطارد،آسمان سوّم يا فلك زهره،آسمان چهارم يا فلك آفتاب،آسمان پنجم يا فلك مرّيخ،آسمان ششم يا فلك مشترى،آسمان هفتم يا فلك زحل،آسمان هشتم يا فلك البروج،آسمان نهم يا فلك الافلاك، عقل كل يا آسمان نهم.سالك بعد از طى اين منازل بالاخره به عالم وحدت باريتعالى راه مى‌يابد و سير تمام مى‌شود.
بعد از طى مقدّمات به سفر روحانى مى‌پردازيم ابتداى سفر روحانى انسان از عالم مادى و جسمانى اوست كه عالم صغير نامند انسان بايد در هريك از منازل عالم جسمانى فرود آيد و هريك از آنها را بنحو احسن بشناسد سپس بر همۀ آنها وقوف پيدا كرده و در تحت تصرّف خود درآورد آنگاه به عالم كبير كه عالم طبايع است قدم مى‌گذارد و آنها عبارتند از:خاك،آب، باد،آتش و در هركدام از آنها منزل كرده و بالاخره در تحت تصرّف عقل درمى‌آورد سپس از اين عالم طبايع سفر مى‌كند و به عالم عناصر قدم مى‌گذارد و با قدم همت از اين عوالم نيز هجرت كرده به عالم افلاك كه عالم ملكوت است قدم مى‌گذارد در آنجا از كون و فساد خبرى نيست و همۀ طبايع و عناصر عالم مادّى مسخّر عالم افلاكند سالك در سير خود منازلى را طى مى‌كند كه عبارتند از:آسمان اوّل يا فلك قمر،آسمان دوّم يا فلك عطارد،آسمان سوّم يا فلك زهره،آسمان چهارم يا فلك آفتاب،آسمان پنجم يا فلك مرّيخ،آسمان ششم يا فلك مشترى،آسمان هفتم يا فلك زحل،آسمان هشتم يا فلك البروج،آسمان نهم يا فلك الافلاك، عقل كل يا آسمان نهم.سالك بعد از طى اين منازل بالاخره به عالم وحدت باريتعالى راه مى‌يابد و سير تمام مى‌شود.




خط ۲۷۱: خط ۲۷۱:
باب اوّل به شرح فرقه‌هاى معتزله مى‌پردازد و خود داراى سه فصل است در فصل اوّل به اصول چهارگانه‌اى اشاره مى‌كند كه تمام فرقه‌هاى معتزله بر آن اتّفاق‌نظر دارند و آنها عبارتند از:1-نفى باريتعالى از صفات علم و قدرت.
باب اوّل به شرح فرقه‌هاى معتزله مى‌پردازد و خود داراى سه فصل است در فصل اوّل به اصول چهارگانه‌اى اشاره مى‌كند كه تمام فرقه‌هاى معتزله بر آن اتّفاق‌نظر دارند و آنها عبارتند از:1-نفى باريتعالى از صفات علم و قدرت.
2-اعتقاد به محدث بودن قرآن 3-نفى رويت حقتعالى 4-خالق نبودن خدايتعالى در افعال بندگان.
2-اعتقاد به محدث بودن قرآن 3-نفى رويت حقتعالى 4-خالق نبودن خدايتعالى در افعال بندگان.
فصل دوّم در وجه تسميه معتزله است كه گروهى از شاگردان حسن بصرى از حلقه وى بيرون آمده و مذهب جديدى را بوجود آوردند لذا به آنها گفتند:اعتزل حلقة الحسن.فصل سوّم به فرقه‌هاى هفده‌گانه معتزله مى‌پردازد كه هركدام از آنها داراى نظريّات مختلفى هستند بعضى مى‌گويند خدايتعالى سميع و بصير هست ولى مريد نيست گروهى مى‌گويند كه يك عرض هم مى‌تواند موجود باشد و هم معدوم،برخى معتقدند لفظ وكيل را نمى‌توان بر خدا اطلاق نمود لذا از گفتن'''«حسبنا اللّه و نعم الوكيل»'''مردم را منع مى‌كردند طايفه‌اى ديگر مى‌گويند گواهى على،طلحه و زبير به هيچ وجه مقبول نيست.
فصل دوّم در وجه تسميه معتزله است كه گروهى از شاگردان حسن بصرى از حلقه وى بيرون آمده و مذهب جديدى را بوجود آوردند لذا به آنها گفتند:اعتزل حلقة الحسن.فصل سوّم به فرقه‌هاى هفده‌گانه معتزله مى‌پردازد كه هركدام از آنها داراى نظريّات مختلفى هستند بعضى مى‌گويند خدايتعالى سميع و بصير هست ولى مريد نيست گروهى مى‌گويند كه يك عرض هم مى‌تواند موجود باشد و هم معدوم، برخى معتقدند لفظ وكيل را نمى‌توان بر خدا اطلاق نمود لذا از گفتن'''«حسبنا اللّه و نعم الوكيل»'''مردم را منع مى‌كردند طايفه‌اى ديگر مى‌گويند گواهى على،طلحه و زبير به هيچ وجه مقبول نيست.


باب دوّم:
باب دوّم:
خط ۲۷۹: خط ۲۷۹:
باب سوّم:
باب سوّم:


باب سوّم كتاب دربارۀ رافضيان است دربارۀ وجه اين تسميه اين گروه گفته مى‌شود كه چون زيد فرزند امام سجّاد(ع)بر هشام بن ملك خروج كرد برخى از سربازان و لشكريان زيد،بر ابوبكر دشنام و ناسزا گفتند زيد آنها را از اينكار منع كرد آنها عصبانى شده و از لشكر زيد بيرون آمدند و فقط دويست نفر همراه زيد در لشكر ماندند دراين‌حال زيد رو به لشكريان خود گفت:رفضتمونى قالوا نعم رافضيان داراى 4 گروۀ مهم هستند كه عبارتند از:زيديّه،اماميه،كيسانيه،غاليه زيديه طايفه‌اى هستند كه پيروان زيد بن على مى‌باشند و داراى سه گروه‌اند:گروهى از آنها در حق ابوبكر و عمر ناسزا مى‌گويند و عده‌اى فقط به عثمان دشنام داده و آنرا كافر مى‌دانند و طايفه‌اى ديگر به شيخين احترام گذاشته ولى در عثمان توقّف نمودند.فخر در ادامه مطالب به مذهب اماميه مى‌پردازد و سخنانى را به آنها نسبت مى‌دهد كه از اساس باطل بوده و هيچ واقعيّتى ندارد وى مى‌گويد:اماميه معتقد است كه ابن ملجم قاتل على(ع)نمى‌باشد چون مقتول يكى از موجودات جنّى است كه به صورت على متمثّل شده‌و على(ع)هيچ‌وقت كشته نشده است بلكه به آسمان عروج نموده و دوباره به زمين باز خواهد گشت و انتقام خود را از ابوبكر و عمر خواهد ستاند فخر مى‌افزايد كه به عقيده اماميه رعد صداى على و برق صداى تازيانۀ اوست از اينروى اماميه وقتى صداى رعد و برق مى‌شنوند مى‌گويند:عليك السلام يا امير المومنين بر اهل تحقيق معلوم است كه اظهار اينگونه مطالب بشدّت از ارزش علمى فخر مى‌كاهد طايفۀ از رافضيان،غلات هستند و داراى پانزده فرقه‌اند وجه اشتراك آنها در اين است كه غاليان معتقدند كه خدا در على(ع)حلول كرده است.چهارمين طايفه از رافضيان،كيسانيان هستند كه آنها محمد بن حنيفه را امام پس از امام حسين(ع)مى‌دانند كه داراى سه دسته‌اند و از ميان آنها كربيان معتقدند كه محمد بن حنيفه پس از على بن ابيطالب(ع)امام بوده و اكنون زنده و باقى است.از سخنان نحيف ديگر فخر اينست كه وى به مومن طاق متكلّم برجسته [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]]،لقب شيطان داده و او را مانند يهوديان مشبّهه مى‌داند و مى‌گويد پيروان شيطان طاق گمان مى‌كنند كه خداوند در عرش سكونت دارد و فرشتگان حامل
باب سوّم كتاب دربارۀ رافضيان است دربارۀ وجه اين تسميه اين گروه گفته مى‌شود كه چون زيد فرزند امام سجّاد(ع)بر هشام بن ملك خروج كرد برخى از سربازان و لشكريان زيد، بر ابوبكر دشنام و ناسزا گفتند زيد آنها را از اينكار منع كرد آنها عصبانى شده و از لشكر زيد بيرون آمدند و فقط دويست نفر همراه زيد در لشكر ماندند دراين‌حال زيد رو به لشكريان خود گفت:رفضتمونى قالوا نعم رافضيان داراى 4 گروۀ مهم هستند كه عبارتند از:زيديّه،اماميه،كيسانيه،غاليه زيديه طايفه‌اى هستند كه پيروان زيد بن على مى‌باشند و داراى سه گروه‌اند:گروهى از آنها در حق ابوبكر و عمر ناسزا مى‌گويند و عده‌اى فقط به عثمان دشنام داده و آنرا كافر مى‌دانند و طايفه‌اى ديگر به شيخين احترام گذاشته ولى در عثمان توقّف نمودند.فخر در ادامه مطالب به مذهب اماميه مى‌پردازد و سخنانى را به آنها نسبت مى‌دهد كه از اساس باطل بوده و هيچ واقعيّتى ندارد وى مى‌گويد:اماميه معتقد است كه ابن ملجم قاتل على(ع)نمى‌باشد چون مقتول يكى از موجودات جنّى است كه به صورت على متمثّل شده‌و على(ع)هيچ‌وقت كشته نشده است بلكه به آسمان عروج نموده و دوباره به زمين باز خواهد گشت و انتقام خود را از ابوبكر و عمر خواهد ستاند فخر مى‌افزايد كه به عقيده اماميه رعد صداى على و برق صداى تازيانۀ اوست از اينروى اماميه وقتى صداى رعد و برق مى‌شنوند مى‌گويند:عليك السلام يا امير المومنين بر اهل تحقيق معلوم است كه اظهار اينگونه مطالب بشدّت از ارزش علمى فخر مى‌كاهد طايفۀ از رافضيان،غلات هستند و داراى پانزده فرقه‌اند وجه اشتراك آنها در اين است كه غاليان معتقدند كه خدا در على(ع)حلول كرده است.چهارمين طايفه از رافضيان،كيسانيان هستند كه آنها محمد بن حنيفه را امام پس از امام حسين(ع)مى‌دانند كه داراى سه دسته‌اند و از ميان آنها كربيان معتقدند كه محمد بن حنيفه پس از على بن ابيطالب(ع)امام بوده و اكنون زنده و باقى است.از سخنان نحيف ديگر فخر اينست كه وى به مومن طاق متكلّم برجسته [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]]،لقب شيطان داده و او را مانند يهوديان مشبّهه مى‌داند و مى‌گويد پيروان شيطان طاق گمان مى‌كنند كه خداوند در عرش سكونت دارد و فرشتگان حامل
عرش خداوند مى‌باشند هرچند فرشتگان نسبت به خدا ضعيف هستند ولى ضعيف بار قوى مى‌كشد و تحمّل سنگينى مى‌كند ناگفته پيداست كه نسبت دادن اينگونه سخنان يا از نادانى آنهاست يا غرض‌ورزى آنها را نسبت به شيعيان نشان مى‌دهد.قاضى نور الله شهيد در كتاب مجالس واقعه‌اى را نقل مى‌كند كه در آن [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] به حسن بيان و قدرت ادبى مؤمن طاق اشاره مى‌كند و وى را تأئيد مى‌نمايد كه طالبان مى‌توانند بدانجا رجوع نمايند
عرش خداوند مى‌باشند هرچند فرشتگان نسبت به خدا ضعيف هستند ولى ضعيف بار قوى مى‌كشد و تحمّل سنگينى مى‌كند ناگفته پيداست كه نسبت دادن اينگونه سخنان يا از نادانى آنهاست يا غرض‌ورزى آنها را نسبت به شيعيان نشان مى‌دهد.قاضى نور الله شهيد در كتاب مجالس واقعه‌اى را نقل مى‌كند كه در آن [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] به حسن بيان و قدرت ادبى مؤمن طاق اشاره مى‌كند و وى را تأئيد مى‌نمايد كه طالبان مى‌توانند بدانجا رجوع نمايند


خط ۴۰۹: خط ۴۰۹:


كلمۀ سوّم،درباره اجسام بحث كرده و به تقسيمات آن اشاره مى‌كند كه جسم يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه از اجسام مختلف تشكيل نشده باشد برخلاف مركّب كه از اجسام مختلف تركيب يافته است و جسم بسيط يا علوى است و يا سفلى.
كلمۀ سوّم،درباره اجسام بحث كرده و به تقسيمات آن اشاره مى‌كند كه جسم يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه از اجسام مختلف تشكيل نشده باشد برخلاف مركّب كه از اجسام مختلف تركيب يافته است و جسم بسيط يا علوى است و يا سفلى.
جسم علوى همان املاك نه‌گانه است كه آنها را آباد خوانند و جسم سفلى همان عناصر چهارگانه آب،باد، خاك و آتش مى‌باشد به اجسام مركّب مواليد نيز گفته مى‌شود مانند نباتات،حيوانات و معادن در اينجا لازم است به ترتيب به افلاك نه‌گانه اشاره شود كه عبارتند از:فلك قمر، عطارد،زهره،آفتاب، مرّيخ،مشترى،زحل،فلك البروج،فلك الافلاك.
جسم علوى همان املاك نه‌گانه است كه آنها را آباد خوانند و جسم سفلى همان عناصر چهارگانه آب، باد، خاك و آتش مى‌باشد به اجسام مركّب مواليد نيز گفته مى‌شود مانند نباتات،حيوانات و معادن در اينجا لازم است به ترتيب به افلاك نه‌گانه اشاره شود كه عبارتند از:فلك قمر، عطارد،زهره،آفتاب، مرّيخ،مشترى،زحل،فلك البروج،فلك الافلاك.


كلمه چهارم:
كلمه چهارم:
خط ۵۰۴: خط ۵۰۴:
افلاك متحرّك بر وسط هستند چون حركات افلاك دورى مى‌باشند راست حركت نمى‌كنند.
افلاك متحرّك بر وسط هستند چون حركات افلاك دورى مى‌باشند راست حركت نمى‌كنند.
در بحث متحرّكات به عناصر چهارگانه اشاره كرده و تبديل آنها را بيان مى‌كند دربارۀ اجسام اثيرى گفته مى‌شود كه نه سبك‌اند و نه سنگين چون سبكى قوّتى است كه جسم را همواره از وسط بسوى بالا حركت مى‌دهد و سنگينى هم قوّتى است كه جسم را بسوى وسط مى‌كشاند و اجسام اثيرى كه همان افلاكند داراى چنين مشخّصاتى هستند بلكه حركت آنها بر وسط است آنهم به حركت مستدير.
در بحث متحرّكات به عناصر چهارگانه اشاره كرده و تبديل آنها را بيان مى‌كند دربارۀ اجسام اثيرى گفته مى‌شود كه نه سبك‌اند و نه سنگين چون سبكى قوّتى است كه جسم را همواره از وسط بسوى بالا حركت مى‌دهد و سنگينى هم قوّتى است كه جسم را بسوى وسط مى‌كشاند و اجسام اثيرى كه همان افلاكند داراى چنين مشخّصاتى هستند بلكه حركت آنها بر وسط است آنهم به حركت مستدير.
عناصر چهارگانه مى‌توانند تبديل به ديگرى شوند مثلا آب در درجه حرارت بالا تبديل به هوا مى‌شود و هوا در اثر سرما آب مى‌شود در برخى مواقع آب وقتى مى‌چكد سنگ مى‌شود و مانند اينها كه در علوم تجربى ثابت شده است البته وقتى گفته مى‌شود كه آب مى‌تواند به هوا تبديل شود نه اينكه ماهيت آب بطور كلّى از بين مى‌رود و هوا حاصل مى‌شود بلكه تحقيق اينست كه صورت آبى از او زايل شده و صورت هوايى در او بوجود مى‌آيد لازم به ذكر است كه صورت آبى،آتشى،هوائى و زمينى جز اين كيفيّات چهارگانه است لذا وقتى حرارت،برودت، رطوبت و يبوست در هيولى حاصل مى‌شود برخى از اين كيفيّات اقتضاء كند لذا وقتى كيفيّتى از جسم زايل مى‌شود آنرا استحاله مى‌نامند ولى وقتى صورتى مى‌رود و صورت ديگر جايگزين آن مى‌شود آنرا كون و فساد مى‌نامند.
عناصر چهارگانه مى‌توانند تبديل به ديگرى شوند مثلا آب در درجه حرارت بالا تبديل به هوا مى‌شود و هوا در اثر سرما آب مى‌شود در برخى مواقع آب وقتى مى‌چكد سنگ مى‌شود و مانند اينها كه در علوم تجربى ثابت شده است البته وقتى گفته مى‌شود كه آب مى‌تواند به هوا تبديل شود نه اينكه ماهيت آب بطور كلّى از بين مى‌رود و هوا حاصل مى‌شود بلكه تحقيق اينست كه صورت آبى از او زايل شده و صورت هوايى در او بوجود مى‌آيد لازم به ذكر است كه صورت آبى،آتشى،هوائى و زمينى جز اين كيفيّات چهارگانه است لذا وقتى حرارت، برودت، رطوبت و يبوست در هيولى حاصل مى‌شود برخى از اين كيفيّات اقتضاء كند لذا وقتى كيفيّتى از جسم زايل مى‌شود آنرا استحاله مى‌نامند ولى وقتى صورتى مى‌رود و صورت ديگر جايگزين آن مى‌شود آنرا كون و فساد مى‌نامند.
البته عده‌اى استحاله را قبول نداشته و به منع آن برهان اقامه كرده‌اند.
البته عده‌اى استحاله را قبول نداشته و به منع آن برهان اقامه كرده‌اند.
يكى از مسائل مهمّ در باب اجسام،مواليد سه‌گانه است كه از عناصر چهارگانه توليد مى‌شوند و آنها عبارتند از:
يكى از مسائل مهمّ در باب اجسام،مواليد سه‌گانه است كه از عناصر چهارگانه توليد مى‌شوند و آنها عبارتند از:
خط ۶۰۷: خط ۶۰۷:
نخست عالم عنصريّات مورد بررسى قرار مى‌گيرد.
نخست عالم عنصريّات مورد بررسى قرار مى‌گيرد.
خداى متعال اولين چيزى را كه در عالم اجسام آفريده ماده بود و از آنجا كه ماده استعداد پذيرش صورتهاى مختلفى را
خداى متعال اولين چيزى را كه در عالم اجسام آفريده ماده بود و از آنجا كه ماده استعداد پذيرش صورتهاى مختلفى را
داشت لذا طبايع چهارگانه خاك،آب،باد و آتش را بوجود آورد دراين ميان نسبت ماده به طبايع چهارگانه مانند
داشت لذا طبايع چهارگانه خاك،آب، باد و آتش را بوجود آورد دراين ميان نسبت ماده به طبايع چهارگانه مانند
نسبت آهن است به شمشير چنانچه آهن استعداد دارد تا صورتهاى مختلفى را قبول كند مادّه نيز مستعدّ قبول صورتهاى مختلف است از آنجا كه طبايع هركدام خصوصيّاتى را داراست لذا با بررسى بيشتر وجوه اشتراك آنها دانسته مى‌شود خاك داراى دو صفت سردى و خشكى،آب داراى دو صفت سردى و ترى،هوا داراى دو صفت ترى و گرمى و آتش نيز داراى دو صفت خشكى و گرمى است.با مقايسه اين اوصاف فهميده مى‌شود كه خاك با آب در سردى،آب با هوا در ترى،هوا با آتش در گرمى مناسب است.
نسبت آهن است به شمشير چنانچه آهن استعداد دارد تا صورتهاى مختلفى را قبول كند مادّه نيز مستعدّ قبول صورتهاى مختلف است از آنجا كه طبايع هركدام خصوصيّاتى را داراست لذا با بررسى بيشتر وجوه اشتراك آنها دانسته مى‌شود خاك داراى دو صفت سردى و خشكى،آب داراى دو صفت سردى و ترى،هوا داراى دو صفت ترى و گرمى و آتش نيز داراى دو صفت خشكى و گرمى است.با مقايسه اين اوصاف فهميده مى‌شود كه خاك با آب در سردى،آب با هوا در ترى،هوا با آتش در گرمى مناسب است.
در اينجا تبديل طبايع به يكديگر را بررسى مى‌كنيم:خاك چون لطيف شود آب،آب چون لطيف شود هوا،هوا چون لطيف شود آتش،آتش چون كثيف شود هوا، و هوا چون كثيف شود آب و بالاخره آب چون كثيف شود خاك مى‌گردد.
در اينجا تبديل طبايع به يكديگر را بررسى مى‌كنيم:خاك چون لطيف شود آب،آب چون لطيف شود هوا،هوا چون لطيف شود آتش،آتش چون كثيف شود هوا، و هوا چون كثيف شود آب و بالاخره آب چون كثيف شود خاك مى‌گردد.
در طبقات آتش و هوا گفته مى‌شود كه آتش داراى يك طبقه است و آنرا كرۀ اثير مى‌نامند و مكان آن نيز زير فلك ماه است ولى هوا داراى سه طبقه است.
در طبقات آتش و هوا گفته مى‌شود كه آتش داراى يك طبقه است و آنرا كرۀ اثير مى‌نامند و مكان آن نيز زير فلك ماه است ولى هوا داراى سه طبقه است.
دربارۀ نحوۀ بوجود آمدن باران،برف و تگرگ مى‌گوئيم زمانيكه سردى ب‍
دربارۀ نحوۀ بوجود آمدن باران، برف و تگرگ مى‌گوئيم زمانيكه سردى ب‍


== پیوندها ==
== پیوندها ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش