پرش به محتوا

قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '،م' به '، م'
جز (جایگزینی متن - '،ب' به '، ب')
جز (جایگزینی متن - '،م' به '، م')
خط ۴۴: خط ۴۴:




قاضى سعيد قمى،نام او محمد،فرزند محمد مفيد،مدعوّ به سعيد شريف قمى،معروف به قاضى سعيد،ملقب به حكيم كوچك،طبيب، عارف، فقيه،شاعر،محدث، اديب،آشنا به علوم رياضى و از علماى اماميه عصر صفوى در قرن يازدهم هجرى(صاحب تذكرة نصرآبادى،نام وى را محمد باقر ذكر كرده است).
قاضى سعيد قمى،نام او محمد،فرزند محمد مفيد، مدعوّ به سعيد شريف قمى، معروف به قاضى سعيد، ملقب به حكيم كوچك،طبيب، عارف، فقيه،شاعر، محدث، اديب،آشنا به علوم رياضى و از علماى اماميه عصر صفوى در قرن يازدهم هجرى(صاحب تذكرة نصرآبادى،نام وى را محمد باقر ذكر كرده است).


محمد سعيد در دهم ذى القعده سال 1049 ق در قم متولد شد.در نوجوانى علم طب را نزد پدرش فرا گرفت و در جوانى به اصفهان مهاجرت نمود.برادر بزرگتر وى،
محمد سعيد در دهم ذى القعده سال 1049 ق در قم متولد شد.در نوجوانى علم طب را نزد پدرش فرا گرفت و در جوانى به اصفهان مهاجرت نمود.برادر بزرگتر وى،
خط ۵۹: خط ۵۹:
در مورد تاريخ دقيق وفات وى اختلاف وجود دارد.برخى منابع سال 1100 ق و بعضى سال 1103 ق را به عنوان سال وفات وى ذكر نموده‌اند.
در مورد تاريخ دقيق وفات وى اختلاف وجود دارد.برخى منابع سال 1100 ق و بعضى سال 1103 ق را به عنوان سال وفات وى ذكر نموده‌اند.


اساتيد و شاگردان:در كتب تاريخى به شاگردان قاضى سعيد اشارۀ چندانى‌نشده است.اما [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|صاحب الذريعة]]،محمد بن حسن على كه احتمالا نوۀ عبداللّه تسترى(م 1021 ق)
اساتيد و شاگردان:در كتب تاريخى به شاگردان قاضى سعيد اشارۀ چندانى‌نشده است.اما [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|صاحب الذريعة]]، محمد بن حسن على كه احتمالا نوۀ عبداللّه تسترى(م 1021 ق)


بوده را نام برده است <ref> الذريعه،جلد 1 صفحه 417</ref>. محمد كريم و مهدى نامى كه شرح توحيد را بر مصنف آن قرائت كرده<ref> مقدمۀ كليد بهشت،محمد مشكوة</ref>
بوده را نام برده است <ref> الذريعه،جلد 1 صفحه 417</ref>. محمد كريم و مهدى نامى كه شرح توحيد را بر مصنف آن قرائت كرده<ref> مقدمۀ كليد بهشت، محمد مشكوة</ref>


نيز نامشان در كتب تاريخى به عنوان شاگردان وى ثبت شده است.
نيز نامشان در كتب تاريخى به عنوان شاگردان وى ثبت شده است.
خط ۶۹: خط ۶۹:




حكمت را از مولى رجبعلى تبريزى(م 1080)در اصفهان و علوم دينى و عرفان را از [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|ملا محسن فيض كاشانى]] (م 1091)فرا گرفت.اينكه آيا قاضى سعيد نزد ملا عبدالرزاق لاهيجى(م 1051)حكمة الاشراق را خوانده باشد،مورد اختلاف است.
حكمت را از مولى رجبعلى تبريزى(م 1080)در اصفهان و علوم دينى و عرفان را از [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|ملا محسن فيض كاشانى]] (م 1091)فرا گرفت.اينكه آيا قاضى سعيد نزد ملا عبدالرزاق لاهيجى(م 1051)حكمة الاشراق را خوانده باشد، مورد اختلاف است.


افندى در [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] و به نقل از وى صاحب [[روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات|روضات الجنات]]و طرائق الحقائق<ref>الميرزا عبدالله الافندى الاصفهانى،[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] و حياض الفضلاء، تحقيق السيد احمد الحسينى،قم 1401،ج 2،ص 284«و قد قرأ فى اوائل امره الحكميات فى قم على المولى عبدالرزاق اللاهيجى».</ref>، وى را شاگرد فياض به حساب آورده‌اند.[[کربن، هانری|هانرى كربن]] و استاد [[آشتیانی، جلال‌الدین|سيد جلال الدين آشتيانى]]،قاضى سعيد را متأثّر از درس اشراق فياض دانسته‌اند.<ref> كربن،هانرى، تاريخ فلسفۀ اسلامى، ترجمه جواد طباطبايى،ج 2، ص 165.</ref>
افندى در [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] و به نقل از وى صاحب [[روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات|روضات الجنات]]و طرائق الحقائق<ref>الميرزا عبدالله الافندى الاصفهانى،[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] و حياض الفضلاء، تحقيق السيد احمد الحسينى،قم 1401،ج 2،ص 284«و قد قرأ فى اوائل امره الحكميات فى قم على المولى عبدالرزاق اللاهيجى».</ref>، وى را شاگرد فياض به حساب آورده‌اند.[[کربن، هانری|هانرى كربن]] و استاد [[آشتیانی، جلال‌الدین|سيد جلال الدين آشتيانى]]،قاضى سعيد را متأثّر از درس اشراق فياض دانسته‌اند.<ref> كربن،هانرى، تاريخ فلسفۀ اسلامى، ترجمه جواد طباطبايى،ج 2، ص 165.</ref>
خط ۷۵: خط ۷۵:
اما از آثار قاضى سعيد به رغم تصريح بر شاگرديش در محضر رجبعلى و فيض.تلمذ در محضر صاحب شوارق به دست نمى‌آيد، به علاوه ولادت قاضى تنها دو سال قبل از وفات فيض اتفاق افتاده،چگونه اين طفل دوساله به درك محضر استاد فياض،نائل آمده است؟
اما از آثار قاضى سعيد به رغم تصريح بر شاگرديش در محضر رجبعلى و فيض.تلمذ در محضر صاحب شوارق به دست نمى‌آيد، به علاوه ولادت قاضى تنها دو سال قبل از وفات فيض اتفاق افتاده،چگونه اين طفل دوساله به درك محضر استاد فياض،نائل آمده است؟


قاضى سعيد در فلسفه بيشتر از مولى رجبعلى متأثر است تااز فيض.مولى رجبعلى تبريزى متخلّص به واحد از شاگردان حكيم مير ابوالقاسم فندرسكى استرآبادى(م 1050)از حكماى نامدار عصر صفوى و مورد احترام سلاطين صفوى بوده است.وى از حكماى مشاء به حساب مى‌آيد.در محضر پرفيض او قاضى سعيد قمى،و برادرش حكيم محمّد حسن قمى،مير قوام الدين حكيم،ملا عباس مولوى صاحب اصول الفوائد،ملا محمّد تنكابنى،مير قوام الدين رازى و محمّد رفيع پيرزاده تربيت شده‌اند.پيرزاده تقريرات استاد خود را به نام معارف الهيه<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2، تهيه و مقدمه و تعليق از [[آشتیانی، جلال‌الدین|سيد جلال الدين آشتيانى]]، بخشى از المعارف الاهيه،ص 448-449.</ref>ضبط كرده است.از ملا رجبعلى تبريزى رساله‌اى در اثبات واجب<ref> ملا رجبعلى تبريزى،رسالۀ اثبات واجب،در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى ايران،ص 220-243.</ref>و كتابى به نام اصول آصفيه<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 1،گزيده‌اى از رساله آصفيه(الاصل الاصيل)ص 244-271.</ref> به جا مانده است.آثار رجبعلى و تقريرات شاگردانش از دروس وى،حاكى از احاطۀ وى بر آراى فلسفى است.اما در فلسفه صاحب آراى متفرّدى است كه اشاره به امهات آنها بى‌وجه نيست:
قاضى سعيد در فلسفه بيشتر از مولى رجبعلى متأثر است تااز فيض.مولى رجبعلى تبريزى متخلّص به واحد از شاگردان حكيم مير ابوالقاسم فندرسكى استرآبادى(م 1050)از حكماى نامدار عصر صفوى و مورد احترام سلاطين صفوى بوده است.وى از حكماى مشاء به حساب مى‌آيد.در محضر پرفيض او قاضى سعيد قمى،و برادرش حكيم محمّد حسن قمى، مير قوام الدين حكيم، ملا عباس مولوى صاحب اصول الفوائد، ملا محمّد تنكابنى، مير قوام الدين رازى و محمّد رفيع پيرزاده تربيت شده‌اند.پيرزاده تقريرات استاد خود را به نام معارف الهيه<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2، تهيه و مقدمه و تعليق از [[آشتیانی، جلال‌الدین|سيد جلال الدين آشتيانى]]، بخشى از المعارف الاهيه،ص 448-449.</ref>ضبط كرده است.از ملا رجبعلى تبريزى رساله‌اى در اثبات واجب<ref> ملا رجبعلى تبريزى،رسالۀ اثبات واجب،در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى ايران،ص 220-243.</ref>و كتابى به نام اصول آصفيه<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 1،گزيده‌اى از رساله آصفيه(الاصل الاصيل)ص 244-271.</ref> به جا مانده است.آثار رجبعلى و تقريرات شاگردانش از دروس وى،حاكى از احاطۀ وى بر آراى فلسفى است.اما در فلسفه صاحب آراى متفرّدى است كه اشاره به امهات آنها بى‌وجه نيست:


1-وجود در ماسوى اللّه مشترك معنوى،و ميان واجب و ممكن مشترك لفظى است.<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،رسالۀ اثبات واجب،ج 1، ص 222.</ref>
1-وجود در ماسوى اللّه مشترك معنوى،و ميان واجب و ممكن مشترك لفظى است.<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،رسالۀ اثبات واجب،ج 1، ص 222.</ref>
خط ۹۸: خط ۹۸:
==آثار:==
==آثار:==


از قاضى سعيد آثار فراوانى به جا مانده است.با توجه به اينكه ارباب تراجم شاگرد قابل‌توجهى براى قاضى سعيد ذكر نكرده‌اند،ظاهرا بايد وى بيشتر به تأليف عنايت كرده باشد تا به تدريس.اكثر آثار وى در شرح احاديث است.همچنين همۀ آثار وى به استثناى كليد بهشت و اسرار الصنايع به زبان عربى نگاشته شده است.به فارسى و عربى شعر مى‌سروده و آثارش آكنده از آيات و روايات و كلمات عرفا،حكما، متكلمان،مفسران و محدثان است.به دست آوردن ترتيب
از قاضى سعيد آثار فراوانى به جا مانده است.با توجه به اينكه ارباب تراجم شاگرد قابل‌توجهى براى قاضى سعيد ذكر نكرده‌اند،ظاهرا بايد وى بيشتر به تأليف عنايت كرده باشد تا به تدريس.اكثر آثار وى در شرح احاديث است.همچنين همۀ آثار وى به استثناى كليد بهشت و اسرار الصنايع به زبان عربى نگاشته شده است.به فارسى و عربى شعر مى‌سروده و آثارش آكنده از آيات و روايات و كلمات عرفا،حكما، متكلمان، مفسران و محدثان است.به دست آوردن ترتيب
زمانى آثار قاضى سعيد كمى دشوار است،چرا كه ظاهرا جمعى از اين آثار را در عرض هم مى‌نگاشته است.روح حاكم بر آثار او عرفانى و صوفى‌منشانه است،هرچند قالبى كه براى تأليف انتخاب كرده،غالبا قالب فلسفى است.
زمانى آثار قاضى سعيد كمى دشوار است،چرا كه ظاهرا جمعى از اين آثار را در عرض هم مى‌نگاشته است.روح حاكم بر آثار او عرفانى و صوفى‌منشانه است،هرچند قالبى كه براى تأليف انتخاب كرده،غالبا قالب فلسفى است.


خط ۱۷۷: خط ۱۷۷:
6-بخشى از اشعار قاضى سعيد.افزون از دويست بيت در تذكرۀ محمّد نصير نصرت، بيست و هفت بيت در سفينۀ خوشگوى هندى،نه بيت در تذكرۀ نصرآبادى،چند بيت در
6-بخشى از اشعار قاضى سعيد.افزون از دويست بيت در تذكرۀ محمّد نصير نصرت، بيست و هفت بيت در سفينۀ خوشگوى هندى،نه بيت در تذكرۀ نصرآبادى،چند بيت در


آتشكدۀ آذر.<ref> سيد محمد مشكوة،مقدمۀ كليد بهشت،قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>
آتشكدۀ آذر.<ref> سيد محمد مشكوة، مقدمۀ كليد بهشت،قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>


چهارم:آثار مفقود و غير مشخص.
چهارم:آثار مفقود و غير مشخص.
خط ۱۹۱: خط ۱۹۱:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''هرنسخه مناسبت به دردى دارد''|2=''اين نسخه هزار درد را درمانست<ref> مشكوة،مقدمه،كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>''}}
{{ب|''هرنسخه مناسبت به دردى دارد''|2=''اين نسخه هزار درد را درمانست<ref> مشكوة، مقدمه،كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۲۰۱: خط ۲۰۱:
قاضى سعيد در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد كه ذكر اهمّ آنها بى‌فايده نيست:
قاضى سعيد در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد كه ذكر اهمّ آنها بى‌فايده نيست:


1-اصالت ماهيت و فرعيت وجود«شىء به اصليت اولى است از وجود،پس ثابت شد كه از اين دو اثر شىء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن...بايد كه اصليت ماهيت و شىء را باشد و هرگاه ماهيت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نيز او را خواهد بود نه وجود را.»<ref> مشكوة،مقدمه،كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>
1-اصالت ماهيت و فرعيت وجود«شىء به اصليت اولى است از وجود،پس ثابت شد كه از اين دو اثر شىء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن...بايد كه اصليت ماهيت و شىء را باشد و هرگاه ماهيت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نيز او را خواهد بود نه وجود را.»<ref> مشكوة، مقدمه،كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>


2-نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس«علم نفس به اشياء حصولى نيست، بلكه حضورى به معناى مشهور هم نيست،چه حضور به معنى مشهور در ميانه جسم و جسمانيات مى‌باشد و اگر مجازا گويند كه اشياء همگى حاضرند در نزد نفس،مراد اين معنى خواهد بود كه هيچ يك از اشياء غايب نيستند از نظر نفس عاقله...پس حاضر بودن از اشياء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور،چه حضور اشياء در نزد نفس شبيه است به حضور معلول نزد علّت.»<ref> همان،ص 109.</ref>
2-نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس«علم نفس به اشياء حصولى نيست، بلكه حضورى به معناى مشهور هم نيست،چه حضور به معنى مشهور در ميانه جسم و جسمانيات مى‌باشد و اگر مجازا گويند كه اشياء همگى حاضرند در نزد نفس، مراد اين معنى خواهد بود كه هيچ يك از اشياء غايب نيستند از نظر نفس عاقله...پس حاضر بودن از اشياء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور،چه حضور اشياء در نزد نفس شبيه است به حضور معلول نزد علّت.»<ref> همان،ص 109.</ref>


3-تجرّد نفوس نباتى،حيوانى و انسانى.«چرا كه خواص صور مادى با آنها نيست و حق هم اين است كه آنها هم مجرّدند...نفس مطلقا مادى نمى‌تواند بود تا چه رسد به نفس انسانى.»<ref> همان،ص 109.</ref>
3-تجرّد نفوس نباتى،حيوانى و انسانى.«چرا كه خواص صور مادى با آنها نيست و حق هم اين است كه آنها هم مجرّدند...نفس مطلقا مادى نمى‌تواند بود تا چه رسد به نفس انسانى.»<ref> همان،ص 109.</ref>
خط ۲۱۵: خط ۲۱۵:
6-حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مى‌كند،هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.<ref> تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا، تصحيح آشتيانى، ص 154-156.</ref>
6-حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مى‌كند،هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.<ref> تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا، تصحيح آشتيانى، ص 154-156.</ref>


7-قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمى‌تواند بود،مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق، اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»<ref> قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 64.</ref>در شرح توحيد صدوق از نظريۀ اشتراك معنوى وجود [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] تعجب مى‌كند و در ردّ استدلال او مى‌كوشد.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 243.</ref>
7-قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمى‌تواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق، اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»<ref> قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 64.</ref>در شرح توحيد صدوق از نظريۀ اشتراك معنوى وجود [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] تعجب مى‌كند و در ردّ استدلال او مى‌كوشد.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 243.</ref>


لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»<ref> قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 64.</ref>
لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»<ref> قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 64.</ref>
خط ۲۳۷: خط ۲۳۷:
11-بحث از واجب الوجود مسأله‌اى فلسفى نيست
11-بحث از واجب الوجود مسأله‌اى فلسفى نيست


«حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى‌تواند بود،حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمى‌تواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است،مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم،پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى‌شود اثبات اوست-تعالى شأنه.»<ref> قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 66.</ref>
«حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى‌تواند بود،حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمى‌تواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است، مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم،پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى‌شود اثبات اوست-تعالى شأنه.»<ref> قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 66.</ref>


12-قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.</ref>
12-قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.</ref>
خط ۲۴۳: خط ۲۴۳:
13-اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است.در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد صدوق مى‌نويسد:
13-اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است.در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد صدوق مى‌نويسد:


«وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهيت است به نظر به وجود.اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقيقى و بالذات نيست، بلكه اگر در خبر مروى چنين يافت شد،مجازاست نه حقيقت،زيرا خداوند ماهيت ندارد تا با وجود قياس شود.»<ref> همان،ص 383،در ذيل اين مطلب محشى مجهول(احتمالا مهدى شاگرد شارح)نوشته است:
«وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهيت است به نظر به وجود.اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقيقى و بالذات نيست، بلكه اگر در خبر مروى چنين يافت شد، مجازاست نه حقيقت،زيرا خداوند ماهيت ندارد تا با وجود قياس شود.»<ref> همان،ص 383،در ذيل اين مطلب محشى مجهول(احتمالا مهدى شاگرد شارح)نوشته است:
«هذا الكلام منه،لشىء عجاب،فوايلاه!و هل يتكلم هذا الكلام من له ادنى تميّز فى المرام فاصوله الباطلة فى هذا الكتاب كثيرة على ما يخفى و لا يخفى احصاؤها و صدور امثال هذه الاصول يوجب الوهن فى فهمه و هدم بنائه فلهذا لم يشتهر هذا الكتاب و لم يعدّ[صاحبه]من العلماء ذوى الاعتبار.»
«هذا الكلام منه،لشىء عجاب،فوايلاه!و هل يتكلم هذا الكلام من له ادنى تميّز فى المرام فاصوله الباطلة فى هذا الكتاب كثيرة على ما يخفى و لا يخفى احصاؤها و صدور امثال هذه الاصول يوجب الوهن فى فهمه و هدم بنائه فلهذا لم يشتهر هذا الكتاب و لم يعدّ[صاحبه]من العلماء ذوى الاعتبار.»
</ref>
</ref>


14-زمان سه طبقه دارد:1-زمان فشرده و متراكم، مانند زمان كائنات مادى و مدت حركات حسى 2-زمان لطيف،مانند مدت حركات روحانيات مدبّر عالم
14-زمان سه طبقه دارد:1-زمان فشرده و متراكم، مانند زمان كائنات مادى و مدت حركات حسى 2-زمان لطيف، مانند مدت حركات روحانيات مدبّر عالم


جسمانى،حركات ملائك به وحى و الهام و نصرت و انتقام،حركات جن و ارواح 3-زمان الطف،همچون زمان ارواح عاليه و انوار قادسه.پس هروجودى داراى مقدار
جسمانى،حركات ملائك به وحى و الهام و نصرت و انتقام،حركات جن و ارواح 3-زمان الطف،همچون زمان ارواح عاليه و انوار قادسه.پس هروجودى داراى مقدار


زمان خاص و مشخصى است.ساختهاى سه‌گانه زمانى با توجه به لطافت شيوۀ وجودى از عالم محسوس به عالم مثال و از آنجا به عالم معنوى افزايش مى‌يابد،مقدار زمانى كه به يك وجود معنوى داده شده،مى‌تواند در اين صورت تمامى وجود را شامل شده،گذشته و آينده را در زمان حال حاضر داشته باشد.<ref> همان،ج 1،ص 152.</ref>
زمان خاص و مشخصى است.ساختهاى سه‌گانه زمانى با توجه به لطافت شيوۀ وجودى از عالم محسوس به عالم مثال و از آنجا به عالم معنوى افزايش مى‌يابد، مقدار زمانى كه به يك وجود معنوى داده شده، مى‌تواند در اين صورت تمامى وجود را شامل شده،گذشته و آينده را در زمان حال حاضر داشته باشد.<ref> همان،ج 1،ص 152.</ref>


15-معناى ويژۀ توحيد افعالى، او علاوه بر لزوم واحد بودن فاعل،فعل را نيز واحد مى‌داند.او توحيد افعالى قوم را توحيد ذات و صفات شمرده و به تفصيل در معناى خاص توحيد افعالى از ديدگاه خود در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد بحث مى‌كند.<ref> همان،ج 1،ص 396-397،جهت مقايسه رأى قاضى سعيد در باب زمان با آراى ديگر حكيمان مسلمان رجوع كنيد به رسالۀ«زمان در فلسفۀ اسلامى»، به قلم نگارنده،قم،1372.</ref>
15-معناى ويژۀ توحيد افعالى، او علاوه بر لزوم واحد بودن فاعل،فعل را نيز واحد مى‌داند.او توحيد افعالى قوم را توحيد ذات و صفات شمرده و به تفصيل در معناى خاص توحيد افعالى از ديدگاه خود در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد بحث مى‌كند.<ref> همان،ج 1،ص 396-397،جهت مقايسه رأى قاضى سعيد در باب زمان با آراى ديگر حكيمان مسلمان رجوع كنيد به رسالۀ«زمان در فلسفۀ اسلامى»، به قلم نگارنده،قم،1372.</ref>
خط ۲۵۷: خط ۲۵۷:
آنچه نمونه‌وار ذكر شد، بخشى از آراى خاص قاضى سعيد است كه بى‌شك استقصاى تفصيلى اين آرا تنها پس از انتشار مجموعۀ آثار وى ممكن خواهد بود.
آنچه نمونه‌وار ذكر شد، بخشى از آراى خاص قاضى سعيد است كه بى‌شك استقصاى تفصيلى اين آرا تنها پس از انتشار مجموعۀ آثار وى ممكن خواهد بود.


تأمل در آراى فلسفى قاضى سعيد،نشان مى‌دهد كه اين نظريات بر دو بخش است: بخشى برگرفته از استادش مولى رجبعلى تبريزى و بخشى وام گرفته از حكمت متعاليه،متّخذ از استاد ديگرش فيض. قاضى سعيد در آراى خاصش كه ذكرش اخيرا گذشت،در مجموع متأثر از رجبعلى است و جز مسألۀ زمان همه را عينا از
تأمل در آراى فلسفى قاضى سعيد،نشان مى‌دهد كه اين نظريات بر دو بخش است: بخشى برگرفته از استادش مولى رجبعلى تبريزى و بخشى وام گرفته از حكمت متعاليه، متّخذ از استاد ديگرش فيض. قاضى سعيد در آراى خاصش كه ذكرش اخيرا گذشت،در مجموع متأثر از رجبعلى است و جز مسألۀ زمان همه را عينا از


مبانى استادش اخذ كرده است.
مبانى استادش اخذ كرده است.
خط ۲۷۰: خط ۲۷۰:
شاهد ضعف اقوال متفرد رجبعلى در فلسفه اين است كه اين مبانى از حوزۀ درسى شاگردان طبقۀ اوّل مولى رجبعلى تجاوز نكرده،در سينۀ همانها دفن شده است.نظريات رجبعلى نه در مجامع علمى پذيرفته شد و نه در كتب فلسفى پس از ايشان نفيا و اثباتا به بحث گذاشته شد.
شاهد ضعف اقوال متفرد رجبعلى در فلسفه اين است كه اين مبانى از حوزۀ درسى شاگردان طبقۀ اوّل مولى رجبعلى تجاوز نكرده،در سينۀ همانها دفن شده است.نظريات رجبعلى نه در مجامع علمى پذيرفته شد و نه در كتب فلسفى پس از ايشان نفيا و اثباتا به بحث گذاشته شد.


به علاوه مبانى يادشده لوازمى دارد كه نه استاد رجبعلى و نه شاگردانش از جمله قاضى سعيد به آنها التفات نكرده‌اند.لذا فارغ از پذيرش يا عدم پذيرش حكمت متعاليه،مدرسه ملا رجبعلى از نوعى ناهماهنگى درونى و عدم انتظام رنج مى‌برد.<ref> رجوع كنيد به نقدهاى استاد [[آشتیانی، جلال‌الدین|سيد جلال الدين آشتيانى]] در تعليقه بر آثار ملا رجبعلى تبريزى در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ص 218-271.</ref>و دقيقا همان متفرداتش نسبت به حكمت مشاء،نقاط ضعف و عدم انسجام با ديگر مبانى فلسفى آنها محسوب مى‌شود.از آنجا كه قاضى سعيد در مبانى فلسفى كلا متأثر از استادش مولى رجبعلى است، تمامى اشكالات استاد بر شاگرد نيز وارد است.
به علاوه مبانى يادشده لوازمى دارد كه نه استاد رجبعلى و نه شاگردانش از جمله قاضى سعيد به آنها التفات نكرده‌اند.لذا فارغ از پذيرش يا عدم پذيرش حكمت متعاليه، مدرسه ملا رجبعلى از نوعى ناهماهنگى درونى و عدم انتظام رنج مى‌برد.<ref> رجوع كنيد به نقدهاى استاد [[آشتیانی، جلال‌الدین|سيد جلال الدين آشتيانى]] در تعليقه بر آثار ملا رجبعلى تبريزى در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ص 218-271.</ref>و دقيقا همان متفرداتش نسبت به حكمت مشاء،نقاط ضعف و عدم انسجام با ديگر مبانى فلسفى آنها محسوب مى‌شود.از آنجا كه قاضى سعيد در مبانى فلسفى كلا متأثر از استادش مولى رجبعلى است، تمامى اشكالات استاد بر شاگرد نيز وارد است.


دوم:آثار قاضى سعيد علاوه بر ضعف عمومى مدرسۀ فلسفى مولى رجبعلى مشكل ديگرى نيز دچار است و آن ناهماهنگى فلسفه ملا رجبعلى و حكمت متعاليه است.قاضى
دوم:آثار قاضى سعيد علاوه بر ضعف عمومى مدرسۀ فلسفى مولى رجبعلى مشكل ديگرى نيز دچار است و آن ناهماهنگى فلسفه ملا رجبعلى و حكمت متعاليه است.قاضى
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش