۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '،ا' به '، ا') |
جز (جایگزینی متن - '،ب' به '، ب') |
||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
مقدمه در مورد اقسام جوهر و تعريف آن مىباشد و مقالۀ اول آن به مباحث پيرامون جسم اختصاص يافته است.اين مقاله از دو فصل تشكيل يافته است كه در فصل اول پيرامون احكام كلى جسم و در فصل دوم در مورد اقسام اجسام بحث مىكند.مولف در فصل اول طى پنج مبحث وجود جوهرى را در جسم كه قابل انقسام نيست،و متناهى بودن اجزاء جسم را اثبات مىكند و جزء لا يتجزى را نفى نموده و از احكام جسم سخن مىگويد.مولف در فصل دوم جسم را به مركب و بسيط و جسم بسيط را به فلكى و عنصرى تقسيم مىكند.او در اين فصل طى 4 تقسيم بحث مىكند از بسائط فلكى و عنصرى و مركبات داراى مزاج و بدون مزاج. | مقدمه در مورد اقسام جوهر و تعريف آن مىباشد و مقالۀ اول آن به مباحث پيرامون جسم اختصاص يافته است.اين مقاله از دو فصل تشكيل يافته است كه در فصل اول پيرامون احكام كلى جسم و در فصل دوم در مورد اقسام اجسام بحث مىكند.مولف در فصل اول طى پنج مبحث وجود جوهرى را در جسم كه قابل انقسام نيست،و متناهى بودن اجزاء جسم را اثبات مىكند و جزء لا يتجزى را نفى نموده و از احكام جسم سخن مىگويد.مولف در فصل دوم جسم را به مركب و بسيط و جسم بسيط را به فلكى و عنصرى تقسيم مىكند.او در اين فصل طى 4 تقسيم بحث مىكند از بسائط فلكى و عنصرى و مركبات داراى مزاج و بدون مزاج. | ||
او در قسم اول وجود محدد را و كروى بودن آن را اثبات مىكند و از فلك ثوابت، اقطاب اربعه، علل خسوف و كسوف و سائر مباحثى كه به نحوى با افلاك مرتبط است سخن مىگويد.در قسم دوم از بسائط عنصرى كه عبارت هستند از آب،آتش،هوا و | او در قسم اول وجود محدد را و كروى بودن آن را اثبات مىكند و از فلك ثوابت، اقطاب اربعه، علل خسوف و كسوف و سائر مباحثى كه به نحوى با افلاك مرتبط است سخن مىگويد.در قسم دوم از بسائط عنصرى كه عبارت هستند از آب،آتش،هوا و زمين، بحث مىكند.او آراء حكماء را در اين رابطه مورد مناقشه قرار داده و طى 3مبحث به احكام عناصر و كيفيت تأثير و تأثر آنها مىپردازد.همچنين در قسم سوم و چهارم از مركباتى كه مزاج ندارند و از مركباتى كه داراى مزاج هستند صحبت مىكند. | ||
مولف مقالۀ دوم خود را به جواهر مجرده اختصاص داده است كه از دو فصل تشكيل يافته است.در فصل اول طى 6 مبحث از نفس و احكام آن سخن مىگويد و در فصل دوم طى 3 مبحث از عقل بحث مىكند.او عقل را تعريف و اثبات كرده و احوالش را شرح مىدهد و در ادامه از ملائكه و جن و شياطين سخن مىگويد. | مولف مقالۀ دوم خود را به جواهر مجرده اختصاص داده است كه از دو فصل تشكيل يافته است.در فصل اول طى 6 مبحث از نفس و احكام آن سخن مىگويد و در فصل دوم طى 3 مبحث از عقل بحث مىكند.او عقل را تعريف و اثبات كرده و احوالش را شرح مىدهد و در ادامه از ملائكه و جن و شياطين سخن مىگويد. | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
فصل دوم:در اين فصل از صفات سلبيه خداوند همچون جسم نبودن خداوند، عرض نبودن خداوند،جوهر نبودن خداوند،محدود نبودن خداوند و...بحث شده است. | فصل دوم:در اين فصل از صفات سلبيه خداوند همچون جسم نبودن خداوند، عرض نبودن خداوند،جوهر نبودن خداوند،محدود نبودن خداوند و...بحث شده است. | ||
فصل سوم:مولف در اين فصل از صفات ثبوتيه حق تعالى بحث مىكند.او طى 7 مبحث ابتداء زيادت صفات خداوند را بر ذاتش اثبات كرده،سپس قدرت خداوند، علم و ارادهاش و | فصل سوم:مولف در اين فصل از صفات ثبوتيه حق تعالى بحث مىكند.او طى 7 مبحث ابتداء زيادت صفات خداوند را بر ذاتش اثبات كرده،سپس قدرت خداوند، علم و ارادهاش و سميع، بصير و حى بودنش را شرح مىدهد.او در ادامه از كلام بارى تعالى و صفاتى كه در آنها اختلاف است(همچون بقاء كه اشعرى در حق واجب تعالى قائل است)سخن مىگويد. | ||
فصل چهارم:در اين فصل مولف طى بحثى از رؤيت خداوند در آخرت و جواز آن سخن گفته و در بحثى ديگر از علم به حقيقت خداوند تعالى بحث نموده است. | فصل چهارم:در اين فصل مولف طى بحثى از رؤيت خداوند در آخرت و جواز آن سخن گفته و در بحثى ديگر از علم به حقيقت خداوند تعالى بحث نموده است. | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
[[تفتازانی، مسعود بن عمر|تفتازانى]] در بحث صحابه براى اينكه دامن صحابۀ غاصب بر حضرت امير المومنين(ع) را پاك كند مىگويد«قد استقرت آراء المحققين من علماء الدين على ان البحث عن احوال الصحابة و ما جرى بينهم من الموافقة و المخالفة ليس من العقائد الدينية و القواعد الكلامية و ليس له نفع فى الدين بل ربما يضر باليقين».[2] | [[تفتازانی، مسعود بن عمر|تفتازانى]] در بحث صحابه براى اينكه دامن صحابۀ غاصب بر حضرت امير المومنين(ع) را پاك كند مىگويد«قد استقرت آراء المحققين من علماء الدين على ان البحث عن احوال الصحابة و ما جرى بينهم من الموافقة و المخالفة ليس من العقائد الدينية و القواعد الكلامية و ليس له نفع فى الدين بل ربما يضر باليقين».[2] | ||
2-افضليت حضرت زهرا(س):مولف گرچه در جاى جاى كتاب با فضائل و كرامات اهل بيت(ع)با تعصب برخورد نموده است ولى با اينكه اكثر اهل تسنن در بين بانوان عايشه را تفضيل | 2-افضليت حضرت زهرا(س):مولف گرچه در جاى جاى كتاب با فضائل و كرامات اهل بيت(ع)با تعصب برخورد نموده است ولى با اينكه اكثر اهل تسنن در بين بانوان عايشه را تفضيل مىدهند، بعد از خلفاء قائل است كه حضرت زهرا(س)و فرزندان ايشان افضل هستند.او مىگويد«و اما بعدهم فقد ثبت ان فاطمة الزهراء سيدة نساء العالمين و ان الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة و...»[3] | ||
3-شبهۀ جذر اصم:گرچه مولف از سوى علماء به عنوان شارح و مدرس افكار علماء سابق شناخته شده است و او را صاحب فكر جديدى نمىدانند اما با اين حال در لابهلاى كلمات او به مباحثى ابداعى همچون شبهۀ جذر اصم برمىخوريم.شبهۀ جذر اصم را مولف براى نفى حسن و قبح ذاتى بيان نموده است.او قائل است حسن و قبح ذاتى افعال، مستلزم اجتماع حسن و قبح در يك فعل است،مثلا وقتى مىگويم«من ديروز دروغ گفتم.»اگر اين خبر صادق باشد،حسن است با اينكه دروغ گفتن قبيح است. | 3-شبهۀ جذر اصم:گرچه مولف از سوى علماء به عنوان شارح و مدرس افكار علماء سابق شناخته شده است و او را صاحب فكر جديدى نمىدانند اما با اين حال در لابهلاى كلمات او به مباحثى ابداعى همچون شبهۀ جذر اصم برمىخوريم.شبهۀ جذر اصم را مولف براى نفى حسن و قبح ذاتى بيان نموده است.او قائل است حسن و قبح ذاتى افعال، مستلزم اجتماع حسن و قبح در يك فعل است،مثلا وقتى مىگويم«من ديروز دروغ گفتم.»اگر اين خبر صادق باشد،حسن است با اينكه دروغ گفتن قبيح است. |
ویرایش