۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
'''زندگانى حضرت امام على بن موسى الرضا(ع)'''، ترجمه جلد دوازدهم بحارالانوار، تاليف [[علامه مجلسى]] كه در بر دارنده روايات مختلف از شرح حال آن حضرت و مناظرات اعتقادى و كلامى كه با مخالفين داشتهاند، مىباشد، كه توسط آقاى موسى خسروى به زبان فارسى ترجمه گشته است. | |||
== انگيزه تاليف == | == انگيزه تاليف == | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
كتاب زندگانى حضرت امام رضا(ع) با مقدمهاى از مترجم وسپس مقدمهاى از مؤلف شروع مىشود و آنگاه به ذكر بخشهاى مختلف كتاب كه شامل بيست و سه بخش مىباشد، مىپردازد: | كتاب زندگانى حضرت امام رضا(ع) با مقدمهاى از مترجم وسپس مقدمهاى از مؤلف شروع مىشود و آنگاه به ذكر بخشهاى مختلف كتاب كه شامل بيست و سه بخش مىباشد، مىپردازد: | ||
#ولادت و لقبها و كنيه و نقش انگشترى آن جناب مورد اشاره واقع گشته است. | |||
#تصريح به امامت على بن موسى الرضا(ع) شده است. | |||
#معجزات و كردار شگفت انگيز امام(ع) مطرح گرديده است. | |||
#وارد شدن امام(ع) به بصره و كوفه و معجزههايى كه در آن دو ناحيه از ايشان ظاهر شد. | |||
#استجابت دعاى امام(ع). | |||
#اطلاع امام از تمام زبانها و زبان پرندگان و چارپايان. | |||
#عبادت و اخلاق پسنديده و مقام آن جناب و اقرار مردم به شخصيت ايشان. | |||
#اشعارى كه حضرت رضا(ع) به عنوان پند و اندرز خوانده است. | |||
#آنچه بين حضرت رضا(ع) و هارون الرشيد و فرمانروايان او انجام شد؛ مانند آنچه در عيون اخبار الرضا(ع) نقل شده كه: موسى بن مهران گفت از جعفر بن يحيى شنيدم مىگفت: وقتى هارون الرشيد از رقه متوجه مكه بود، عيسى بن جعفر به او گفت يادت مىآيد، از قسمى كه خوردى درباره اولاد ابىطالب كه اگر كسى بعد از موسى ابن جعفر ادعاى امامت كند، گردن او را بزنى اكنون پسرش علي بن موسى(ع) مدعى مقام امامت است و مردم آنچه درباره پدرش معتقد بودند، درباره او نيز اعتقاد دارند. هارون با قيافهاى پر از خشم به او نگاه كرده، گفت منظورت چيست؟ ميخواهى همه آنها را بكشم، موسى گفت همين كه اين سخن را از او شنيدم خدمت حضرت رضا(ع) رسيده، جريان را عرض كردم، فرمود: مرا چه با او به خدا نسبت به من هيچ كارى نميتواند انجام دهد. | |||
#دعوت كردن مأمون حضرت رضا(ع) را به مرو، وقايعى كه از مدينه تا نيشابور اتفاق افتاد. | |||
#ورود به نيشابور و معجزاتى كه در آنجا از امام(ع) صادر شد. | |||
#حركت به جانب طوس و از آنجا به طرف مرو. | |||
#ولايت عهد و علت قبول كردن آن جناب با اين كه راضى نبود مىباشد. | |||
#جريانهاى ديگرى كه بين مأمون و حضرت رضا(ع) اتفاق افتاد. | |||
#كارهايى كه مأمون براى تقرب به حضرت رضا(ع) مىكرد، از قبيل مناظره با مخالفين؛ همچون آنچه در عيون ج 2 ص 184 ذكر شده است كه اسحاق بن حماد گفت: مأمون مجالس مناظره تشكيل مىداد و مخالفين اهل بيت را جمع ميكرد و با آنها درباره امامت علي ابن ابىطالب اميرالمؤمنين(ع) و برترى او از تمام صحابه بحث ميكرد تا بدين وسيله خود را نزديك به حضرت رضا(ع) نمايد. حضرت رضا(ع) به اصحاب و دوستانى كه به آنها اعتماد داشت، مىفرمود: گول كارهاى او را نخوريد، جز او ديگرى مرا نخواهد كشت، چارهاى ندارم بايد صبر كنم تا آن زمان فرا رسد. | |||
#:در عيون آمده كه: اسحاق بن حماد بن زيد گفت: از يحيى بن اكثم قاضى شنيدم كه گفت: مأمون به من دستور داد، گروهى از اهل حديث و گروهى از دانشمندان علم كلام و استدلال را احضار نمايم. من از هر دو دسته در حدود چهل نفر جمع كردم، به آنها گفتم در تالار نگهبان و اطاق انتظار باشند تا من به مأمون اطلاع بدهم، به مأمون اطلاع دادم، دستور داد آنها را وارد كنم. وارد شدند ساعتى با آنها صحبت كرد و ملاطفت نمود، سپس گفت: من ميخواهم امروز بين خود و شما خدا را حجت قرار دهم، هر كس احتياج به قضاى حاجت دارد، برود حاجت خود را انجام دهد، آزاد باشيد و كفشهاى خود را درآوريد و رداى خويش را كنار بگذاريد. آنگاه گفت: من شما را آوردهام تا با شما مناظره كنم و حجت را بر شما تمام نمايم، از خدا بپرهيزيد، مواظب خود و اعتقاد خويش باشيد، مبادا مقام و موقعيت من، شما را مانع از حقيقتگويى شود و با رد كردن يك باطل هر كس كه ادعا كرد، از آتش جهنم بترسيد و خود را به خدا نزديك كنيد، در فرمانبردارى او كه هر كس خود را به مخلوقى نزديك كرد، به وسيله معصيت و نافرمانى خدا همان شخص را بر او مسلط مىگرداند با تمام نيرو و هوش و عقل خود با من مناظره كنيد. من معتقدم كه علي(ع) بهترين انسان است، پس از پيامبر اكرم(ص) اگر صحيح است تصديق كنيد و گر نه با دليل رد نمائيد، مايل هستيد من از شما در اين مورد سؤال كنم، مىخواهيد شما از من بپرسيد. | |||
#:علماء حديث گفتند ما سؤال مىكنيم. گفت: سؤال كنيد؛ ولى يك نفر را انتخاب نمائيد، چنانچه شخص ديگرى دليل اضافى داشت، دليل خود را مىآورد و اگر اشتباهى براى شخص رخ داد شما اصلاح نمائيد. | |||
#:يكى از آنها گفت: ما ميگوئيم بهترين مردم بعد از پيغمبر ابوبكر است، زيرا روايتى كه تمام بر آن اعتراف دارند، از پيغمبر نقل شده كه فرمود: | |||
#:اقتدوا بالذين من بعدى ابىبكر و عمر" پيرو دو نفر بعد از من ابابكر و عمر باشيد. مأمون گفت: روايتها زياد است يا همه آنها صحيح است يا همه باطل و يا بعضى صحيح و برخى باطل. چنانچه همه درست باشد، لازم است همه باطل باشد، زيرا برخى از روايات نقيض بعض ديگر است، اگر همه باطل باشد، دين از بين مىرود. چون ممكن نيست، همه صحيح يا همه باطل باشد، پس بعضى صحيح و بعضى باطل است در اين صورت هر روايتى بايد به وسيله دليلى اثبات شود تا بتوان در آن اعتقاد نمود، چنانچه مضمون روايت دليل در صحت آن باشد چه بهتر. | |||
#شرح زندگى زنان و فرزندان و برادران و خويشاوندان امام(ع). | |||
#اشعار مدح و ستايشهاى حضرت رضا(ع). | |||
#شرح حال اصحاب و معاصرين آن جناب و مناظرات آنها. | |||
#خبر دادن امام و آباء گرامش به شهادت آن جناب. | |||
#اسباب و عللى كه موجب شهادت آن جناب شد. | |||
#شهادت و غسل و دفن امام(ع.) | |||
#شعرهائى مرثيه كه درباره حضرت رضا(ع) سرودهاند. | |||
#بركات و معجزاتى كه از روضه منوره حضرت رضا(ع) مشاهده شده است. | |||
در عيون آمده كه: اسحاق بن حماد بن زيد گفت: از يحيى بن اكثم قاضى شنيدم كه گفت: مأمون به من دستور داد، گروهى از اهل حديث و گروهى از دانشمندان علم كلام و استدلال را احضار نمايم. من از هر دو دسته در حدود چهل نفر جمع كردم، به آنها گفتم در تالار نگهبان و اطاق انتظار باشند تا من به مأمون اطلاع بدهم، به مأمون اطلاع دادم، دستور داد آنها را وارد كنم. وارد شدند ساعتى با آنها صحبت كرد و ملاطفت نمود، سپس گفت: من ميخواهم امروز بين خود و شما خدا را حجت قرار دهم، هر كس احتياج به قضاى حاجت دارد، برود حاجت خود را انجام دهد، آزاد باشيد و كفشهاى خود را درآوريد و رداى خويش را كنار بگذاريد. آنگاه گفت: من شما را آوردهام تا با شما مناظره كنم و حجت را بر شما تمام نمايم، از خدا بپرهيزيد، مواظب خود و اعتقاد خويش باشيد، مبادا مقام و موقعيت من، شما را مانع از حقيقتگويى شود و با رد كردن يك باطل هر كس كه ادعا كرد، از آتش جهنم بترسيد و خود را به خدا نزديك كنيد، در فرمانبردارى او كه هر كس خود را به مخلوقى نزديك كرد، به وسيله معصيت و نافرمانى خدا همان شخص را بر او مسلط مىگرداند با تمام نيرو و هوش و عقل خود با من مناظره كنيد. من معتقدم كه علي(ع) بهترين انسان است، پس از پيامبر اكرم(ص) اگر صحيح است تصديق كنيد و گر نه با دليل رد نمائيد، مايل هستيد من از شما در اين مورد سؤال كنم، مىخواهيد شما از من بپرسيد. | |||
علماء حديث گفتند ما سؤال مىكنيم. گفت: سؤال كنيد؛ ولى يك نفر را انتخاب نمائيد، چنانچه شخص ديگرى دليل اضافى داشت، دليل خود را مىآورد و اگر اشتباهى براى شخص رخ داد شما اصلاح نمائيد. | |||
يكى از آنها گفت: ما ميگوئيم بهترين مردم بعد از پيغمبر ابوبكر است، زيرا روايتى كه تمام بر آن اعتراف دارند، از پيغمبر نقل شده كه فرمود: | |||
اقتدوا بالذين من بعدى ابىبكر و عمر" پيرو دو نفر بعد از من ابابكر و عمر باشيد. مأمون گفت: روايتها زياد است يا همه آنها صحيح است يا همه باطل و يا بعضى صحيح و برخى باطل. چنانچه همه درست باشد، لازم است همه باطل باشد، زيرا برخى از روايات نقيض بعض ديگر است، اگر همه باطل باشد، دين از بين مىرود. چون ممكن نيست، همه صحيح يا همه باطل باشد، پس بعضى صحيح و بعضى باطل است در اين صورت هر روايتى بايد به وسيله دليلى اثبات شود تا بتوان در آن اعتقاد نمود، چنانچه مضمون روايت دليل در صحت آن باشد چه بهتر. | |||
== نسخه شناسى == | == نسخه شناسى == |
ویرایش