روح الأرواح في شرح أسماء الملك الفتاح: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه«' به 'ه «'
جز (جایگزینی متن - ' عبد ' به ' عبد')
جز (جایگزینی متن - 'ه«' به 'ه «')
خط ۶۵: خط ۶۵:
از اهل بيت رسول خدا(ص) به بزرگى ياد مى‌كند. در جايى مى‌گويد: «بضعه‌ى نبوت كه با معدن فتوت جمع گشتند، دو بدره پديد آمد؛ هر يكى ميراث يك پدر برداشتند؛ مصطفى(ع)، پدر بزرگ‌تر بود، به زهر كشته شد، حسن كه فرزند بزرگ‌تر بود، هم به زهر كشته شد؛ على كه پدر خُردتر بود، به تيغ كشته شد، حسين كه فرزند خردتر بود، به تيغ كشته شد»
از اهل بيت رسول خدا(ص) به بزرگى ياد مى‌كند. در جايى مى‌گويد: «بضعه‌ى نبوت كه با معدن فتوت جمع گشتند، دو بدره پديد آمد؛ هر يكى ميراث يك پدر برداشتند؛ مصطفى(ع)، پدر بزرگ‌تر بود، به زهر كشته شد، حسن كه فرزند بزرگ‌تر بود، هم به زهر كشته شد؛ على كه پدر خُردتر بود، به تيغ كشته شد، حسين كه فرزند خردتر بود، به تيغ كشته شد»


ناگفته پيداست كه«بضعه‌ى نبوت»، مستفاد است از حديث: «فاطمة بضعة منى» و«معدن فتوت»، مأخوذ است از سخن معروف: «لا فتى الا على». چنين تعبيراتى، نشانه‌ى آشنايى [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] با عظمت خاندان نبوت است. يكى از اسباب اهميت كتاب، بازيافتن ادبيات كهن فارسى در آن است.
ناگفته پيداست كه «بضعه‌ى نبوت»، مستفاد است از حديث: «فاطمة بضعة منى» و«معدن فتوت»، مأخوذ است از سخن معروف: «لا فتى الا على». چنين تعبيراتى، نشانه‌ى آشنايى [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] با عظمت خاندان نبوت است. يكى از اسباب اهميت كتاب، بازيافتن ادبيات كهن فارسى در آن است.


مؤلف، افزون بر آنكه خود شاعرى توانا بوده و ابياتى از خويش را در جاى جاى كتاب آورده، به شمار قابل توجهى از اشعار كهن و عصرى خود نيز استشهاد نموده است. وجود اين ابيات دست كم دو فايده تاريخى دارد: نخست آنكه شاعرى انديشور از قرن پنجم و ششم هجرى را بازمى‌شناساند و ديگر آنكه امكان تحقيق پيرامون تاريخ شعر عرفانى فارسى را فراهم مى‌آورد.
مؤلف، افزون بر آنكه خود شاعرى توانا بوده و ابياتى از خويش را در جاى جاى كتاب آورده، به شمار قابل توجهى از اشعار كهن و عصرى خود نيز استشهاد نموده است. وجود اين ابيات دست كم دو فايده تاريخى دارد: نخست آنكه شاعرى انديشور از قرن پنجم و ششم هجرى را بازمى‌شناساند و ديگر آنكه امكان تحقيق پيرامون تاريخ شعر عرفانى فارسى را فراهم مى‌آورد.
خط ۷۹: خط ۷۹:
به نظر مؤلف، هنگام حضور آدم در بهشت، او هنوز علم به اين نام‌ها را به‌طور تام و تمام به فعليت نرسانيده بود. آدم، به اين حد رسيده بود كه معناى نام‌هاى جمال و رحمت را بداند، اما از اهميت نام‌هاى جلال و غضب آگاه نبود و براى رسيدن به اين درك، نخست، بايد به زمين فرود مى‌آمد. وى، تصريح مى‌كند كه رب العز جل جلاله، خواست كه علم آدم به او جل جلاله زيادت شود، اولش در باغ لطف آورد و بر سرير سرورش بنشاند و اقداح افراح دمادم كرد آن‌گه گريان و سوزان و افغان‌كنان گسى كرد تا چنان‌كه به اول از قدح لطف چاشنى كرد، به آخر از شربت قهر بى‌مزاج بى‌علت ذوق كند.
به نظر مؤلف، هنگام حضور آدم در بهشت، او هنوز علم به اين نام‌ها را به‌طور تام و تمام به فعليت نرسانيده بود. آدم، به اين حد رسيده بود كه معناى نام‌هاى جمال و رحمت را بداند، اما از اهميت نام‌هاى جلال و غضب آگاه نبود و براى رسيدن به اين درك، نخست، بايد به زمين فرود مى‌آمد. وى، تصريح مى‌كند كه رب العز جل جلاله، خواست كه علم آدم به او جل جلاله زيادت شود، اولش در باغ لطف آورد و بر سرير سرورش بنشاند و اقداح افراح دمادم كرد آن‌گه گريان و سوزان و افغان‌كنان گسى كرد تا چنان‌كه به اول از قدح لطف چاشنى كرد، به آخر از شربت قهر بى‌مزاج بى‌علت ذوق كند.


مؤلف، تمام داستان هبوط آدم را بر اساس مهر و رحمت الهى مى‌بيند. وى، بيان مى‌كند كه آدم صفى را در صف صفوت، قدح صافى محبت دردادند و از مناط ثريا تا منقطع ثرى كله دولت و آيين حشمت او ببستند و آن‌گاه ملائكه‌ى ملكوت را به سجود او فرمودند، حشمت و كرامت و شرف و دولت و رتبت و صفوت وى در سجود ايشان پيدا نيامد، در«و عصى آدم» پيدا آمد. على القطع و التحقيق بالاى اين سخن از عرش مجيد برتر است؛ چرا؟ زيرا كه نواخت، در وقت موافقت، دليل كرامت نيست؛ نواخت، در وقت مخالفت، دليل كرامت است. آدم صفى صاحب جمال كه بر تخت جلال و كمال بود، تاج اقبال بر سر، حله‌ى افضال در بر، مركب نوال بر در، پايه‌ى سرير دولتش از عرش برتر، چتر پادشاهى بر فرق بداشته، علم علاى علم در عالم افراشته. اگر ملك و فلك وى را زمين‌بوس كنند، عجب نباشد. عجب آن باشد كه در وهده زلت افتد و قد الفى كه بركشيده«ان الله اصطفى» بود، به دست«و عصى» چون نون گردد و از سماى لطف، ازل تاج«ثم اجتباه» پران شود.
مؤلف، تمام داستان هبوط آدم را بر اساس مهر و رحمت الهى مى‌بيند. وى، بيان مى‌كند كه آدم صفى را در صف صفوت، قدح صافى محبت دردادند و از مناط ثريا تا منقطع ثرى كله دولت و آيين حشمت او ببستند و آن‌گاه ملائكه‌ى ملكوت را به سجود او فرمودند، حشمت و كرامت و شرف و دولت و رتبت و صفوت وى در سجود ايشان پيدا نيامد، در«و عصى آدم» پيدا آمد. على القطع و التحقيق بالاى اين سخن از عرش مجيد برتر است؛ چرا؟ زيرا كه نواخت، در وقت موافقت، دليل كرامت نيست؛ نواخت، در وقت مخالفت، دليل كرامت است. آدم صفى صاحب جمال كه بر تخت جلال و كمال بود، تاج اقبال بر سر، حله‌ى افضال در بر، مركب نوال بر در، پايه‌ى سرير دولتش از عرش برتر، چتر پادشاهى بر فرق بداشته، علم علاى علم در عالم افراشته. اگر ملك و فلك وى را زمين‌بوس كنند، عجب نباشد. عجب آن باشد كه در وهده زلت افتد و قد الفى كه بركشيده «ان الله اصطفى» بود، به دست«و عصى» چون نون گردد و از سماى لطف، ازل تاج«ثم اجتباه» پران شود.


به‌طور خلاصه مى‌توان گفت كه در مكتب [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] داستان هبوط آدم بر اساس مهر و رحمت الهى تفسير مى‌شود.
به‌طور خلاصه مى‌توان گفت كه در مكتب [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] داستان هبوط آدم بر اساس مهر و رحمت الهى تفسير مى‌شود.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش