نهضت سربداران خراسان
نهضت سربداران خراسان | |
---|---|
پدیدآوران | پطروشفسکی، ایلیا پاولوویچ (نویسنده) کشاورز، کریم (مترجم) |
ناشر | پيام |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1351 ش |
چاپ | 3 |
موضوع | ایران - تاریخ - سربداران، 736 - 788ق. ایران - تاریخ - قرن 8ق. - جنبشها و قیامها |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DSR 1067 /پ6ن9 1351ب |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
نهضت سربداران خراسان ترجمه كريم كشاورز از يكى از آثار خاورشناس روسى «اى. پ. پطروشفسكى» كه در سال 1341ش به فارسى ترجمه شده است. به گفته مترجم اين كتاب نخستين اثر مرتب و مستقلى است كه درباره خروج سربداران خراسان منتشر شده و بدينسبب به ترجمه آن اقدام شده است[۱]
رساله «مجمل فصيحى درباره سربداران» به انتهاى كتاب ضميمه شده است. اين اثر نوشته فصيح احمد بن جلالالدين محمد خوافى (847-777ق) با تصحيح و حواشى محمود فرخ (1339ق) است.
ساختار
كتاب با مقدمهاى از مترجم آغاز شده است. متن اثر با چند عنوان مقدماتى به بررسى وضع ايران در دوران انقراض هلاكوئيان، ويژگىهاى كلى نهضتهاى قرن چهاردهم ميلادى و معتقدات اين نهضتها پرداخته است. سپس به صورت خاص به نهضت سربداران پرداخته و منابع و مآخذ تاريخ نهضت سربداران، زمينههاى اين نهضت و ويژگىهاى كلى آن و در پايان از انقراض اين نهضت و انعكاس آن در مازندران و گيلان و کرمان سخن گفته است.
گزارش محتوا
مترجم در مقدمهاش بر كتاب درباره دليل و اهميت ترجمه اين اثر مىنويسد: «شايسته توجه است كه پيروزى شاهزاده ديمترى دانسكوى در جنگ كوليكوف بر ضد ماماى خان مغول- كه آغاز رهايى روسيه از چنگ مغولان بود- در سپتامبر سال 1380م وقوع يافت و حال آنكه سربداران خراسان 37 سال پيش از آن تاريخ در 16 ذيقعده سال 754ق (13 دسامبر سال 1353م) به سلطه مغولان هلاكوئى در ايران پايان بخشيدند. درباره اين خروج تاريخ مستقلى در زبان فارسى وجود ندارد. آقاى اى. پ پطروشفسكى كه يكى از ايرانشناسان به نام كشور همسايه ما- اتحاد شوروى- مىباشد رسالهاى در اين موضوع گردآوردهاند»[۲]
نویسنده در اولين عنوان كتاب در مورد وضع ايران در دوران انقراض دولت هلاكوئيان سخن مىگويد و اشاره مىكند كه بين سالهاى 1330 و 1380م (731- 782ق) در تاريخ ايران بر اثر افزايش فشار بزرگان چادرنشين مغول و ترك و تشديد بهرهكشى اميران و ملوك الطوايف از روستایيان، آتش جنگهاى داخلى شعلهور شد. پس از مرگ ايلخان ابوسعيد جنگهاى داخلى و مبارزه ملوك الطوايف به خاطر كسب قدرت درگرفت و در اين گيرودار روستایيان و شهريان از غارت و چپاول و تجاوز لشكريان و برخى از اميران فئودال سخت زيان ديدند. جنگ و ستيز از سال 1330 (731ق) تا سال 1350 (751ق) ميلادى بلاقطع در سرزمين ايران و كشورهاى هممرز آن درگير بود و اين خود روزگار مردم را بدتر كرد ولى موعد ورود ايشان را بعرصه مبارزه پيش انداخت[۳]
وى در عنوان بعدى كتاب از ويژگىهاى كلى نهضتهاى قرن چهاردهم سخن به ميان مىآورد. در قرن چهاردهم ميلادى خروج سربداران خراسان از لحاظ وسعت بزرگترين و از نظر تاريخى مهمترين نهضت آزادىبخش خاورميانه بود و بدون ترديد تأثير حتمى در جنبشهاى ديگر (كه از لحاظ وضع اجتماعى شركت كنندگان و هدفهاى سياسى همانند آن بود) داشته است: از آن جمله بود نهضت مازندران (در سال 1350م يا 751ق)، گيلان (در سال 1370م يا 772ق)، کرمان (سال 1373م يا 775ق) سمرقند و ناحيه رود زرافشان (سال 1365م يا 767ق). بين اين نهضتها و جنبشهاى مردم خاور نزديك و ميانه در قرن پانزدهم ميلادى- از قبيل خروج شيخ بدرالدين سماوى- بيور كلوجى مصطفى در تركيه عثمانى به سال 18- 1415م (821- 818ق) و نهضت حروفيون در ايران و آذربايجان و آسياى صغير در نيمه اول سده پانزدهم ميلادى و قيام مردم خوزستان در سال 1440م (844ق) و سالهاى بعد و غيره و همچنين خروج آلافرانك -كه پيشتر به وقوع پيوسته بود- علائم خويشاوندى و نزديكى وجود دارد كه به چشم مىزند[۴]
نویسنده در ادامه مباحث كتاب، معتقدات اين نهضتها را خاطر نشان مىشود؛ مثلاً مىگويد كه «در قرن چهاردهم ميلادى نهضتهاى مردم ايران و كشورهاى هممرز آن به لباس دين و بهويژه مذهب شيعه و مسلك «تصوف» ملبس بود. اين پديده كاملاً با رنگ مذهبى نهضتهاى مردم اروپاى غربى در قرون وسطى متشابه است. همچنانكه در اروپاى غربى جنبشهاى اجتماعى قرون وسطى (كه متوجه فئوداليزم و روبناى عقيدتى آن يعنى مذهب كاتوليك بود) به شكل مخالفت با مذهب رسمى در آمده با شعار «رجعت به دوران آغاز مسيحيت» وارد عرصه مبارزه مىشدند، در ايران نيز نهضتهاى متشابه با شعار مبارزه با مذهب رسمى (و همچنين مبارزه با ياساى چنگيز خان) و موافقت با مذهب رسمى «رجعت به قوانين صدر اسلام» -كه در نظر عامه مردم كمال مقصود بود- جريان داشت. ولى دين در نهضتهاى اجتماعى تابع بود نه متبوع. در هر صورت لفافه مذهبى عقيدتى نهضتهاى مردم ايران و كشورهاى هممرز آن بههيچوجه ماهيت آن جنبشها را تغيير نداد»[۵]
مؤلف سپس با عبارت «در دورانى كه مورد مطالعه ما مىباشد بعضى از طرايق تصوف با مسالك شیعیان و بهويژه با شعب افراطى تشيع نزديك شدند و بسيارى از طرايق درويشان به رنگ تشيع درآمدند» زمينه بحث از فرق صفويه، حيدريه، نعمةاللهيه و غيره را فراهم مىآورد. وى اشاره مىكند كه پس از قرن چهارم هجرى تصوف مسلكى كاملاً يكدست و واحد نبود و جريانهاى گوناگون تصوف و عرفان اسلامى (باطنيت)- چه آنهايى كه تابع مذهب رسمى بودند و چه آنهايى كه مخالف آن بودند- با آن پيوستگى داشتند و وجه مشترك عقايد ايشان اين بود كه هر فردى مىتواند از طريق تزكيه نفس و رهايى از هوسهاى جسمانى و ترك علائق دنيوى و پرهيزگارى و سير و سلوك بلاواسطه به حقيقت تام واصل گردد و شخصاً با خداوند تماس يابد و در مرحله عالى «حقيقت» راه (طريق) تصوف حتى كاملاً به خداوند بپيوندد و متصل گردد[۶]
نویسنده در بررسى منابع و مآخذ تاريخ نهضت سربداران، خروج سربداران خراسان را از لحاظ اهميت تاريخى در درجه اول دانسته و كتاب «تاريخ سربداران» كه مؤلف آن معلوم نيست و در قرن چهاردهم ميلادى نوشته شده را نخستين منبعى مىداند كه سرگذشت سربداران خراسان را نقل كرده است. سپس به بررسى منابع مىپردازد[۷]
از اينجا به بعد كتاب از زمينههاى قيام نهضت سربداران، تأسيس و نخستين گامهاى دولت سربداران، انقراض دولت سربداران، ويژگىهاى اين دولت و انعكاس نهضت سربداران در مازندران و گيلان و کرمان سخن به ميان آورده است[۸]
در پايان كتاب رساله «مجمل فصيحى از سربداران» اطلاعات مفيدى از تاريخ سربداران به دست مىدهد. در اين رساله به صورت سالشمار از 722-808ق گزارشاتى از تاريخ سربداران ذكر شده است؛ به عنوان نمونه در سال 749ق قتل كلو اسفنديار حاكم سربدار در سبزوار بر دست پهلوان على حيطآبادى و درويش فخرالدين مشهدى ذكر شده است[۹]
وضعيت كتاب
آدرس مطالب و توضيحات مفيدى در پاورقىهاى كتاب ذكر شده است. كتاب فاقد هرگونه فهرستى مىباشد.
پانويس
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.