مردانگی ایرانی در اواخر قاجار و اوایل پهلوی

    از ویکی‌نور
    مردانگی ایرانی در اواخر قاجار و اوایل پهلوی
    مردانگی ایرانی در اواخر قاجار و اوایل پهلوی
    پدیدآورانبالسلو، سیلوان (نویسنده) عالی‌نیا، لعیا (مترجم)
    ناشرهمان
    مکان نشرتهران
    سال نشر1400
    شابک3ـ20ـ6203ـ622ـ978
    موضوعایران‌ -- تا‌ریخ‌ جنس‌ مذکر,ایران‌ -- وضع‌ اجتما‌عی‌ مردان‌,ایران‌ -- تا‌ریخ‌ نقش‌ جنسیت‌,ایران‌ - اوضا‌ع اجتما‌عی‌,ایران‌ - تمدن‌ - تا‌ثیر غرب‌
    کد کنگره
    ‏HQ ۱۰۹۰/ب۲م۴ ۱۴۰۰

    مردانگی ایرانی در اواخر قاجار و اوایل پهلوی تألیف سیوان بالسلو، ترجمه لعیا عالی‌نیا؛ این کتاب با موضوع ظهور و توسعۀ الگوی جدیدی از مردانگی سروکار دارد که در اواخر قرن نوزدهم در ایران تطور پیدا کرد و متعاقباً در دورۀ رضاشاه پهلوی، تفوق و استیلا یافت. این کتاب آرمان‌ها و تصاویری را دنبال می‌کند که مردانگی مسلط جدید را شکل داد و نمودها و رفتارها و تجارب مردان ایرانی‌ای که تجسم این نوع از مردانگی بودند و به آن می‌پرداختند و تقلیدش می‌کردند یا اصلا آن را نمی‌پذیرفتند.

    ساختار

    کتاب در هفت فصل به نگارش درآمده است.

    گزارش کتاب

    مطالعۀ شکل‌گیری و تغییرات مردانگی سلطه‌گر در ایران به‌خودی‌خود مهم است؛ البته این کتاب مطالبی بیش از این ارائه می‌دهد. جستجوی آرمان‌های مردانۀ متغیر و نمودها، رفتار و هنجارهایش به ما امکان می‌دهد برخی از مهم‌ترین و پژوهیده‌ترین فرایندها را در تاریخ ایران نوین از منظر جنسی جدید بیازماییم: منظری که زنان در مرکز توجهش نیستند. ایران در طول دوره‌ای که در اینجا بررسی می‌شود، ظهور میهن‌پرستی، پدیدآمدن طبقۀ ممتاز جدید شهری و پیدایش و توسعۀ شیوه‌های جدید آموزش را تجربه می‌کند. در این دوره ایران شاهد پروژه‌های گوناگون تجددگرایانه است؛ از تأسیس دولت مرکزی، دیوان‌سالاری دولتی و ارتش، از طریق ایجاد زیرساخت‌های حمل‌ونقل و ارتباطات گرفته تا معرفی و استفاده از پوشاک غربی، فعالیت‌های اوقات فراغت و اشکال جدید خانواده.

    این کتاب با موضوع ظهور و توسعۀ الگوی جدیدی از مردانگی سروکار دارد که در اواخر قرن نوزدهم در ایران تطور پیدا کرد و متعاقباً در دورۀ رضاشاه پهلوی، تفوق و استیلا یافت. این کتاب آرمان‌ها و تصاویری را دنبال می‌کند که مردانگی مسلط جدید را شکل داد و نمودها و رفتارها و تجارب مردان ایرانی‌ای که تجسم این نوع از مردانگی بودند و به آن می‌پرداختند و تقلیدش می‌کردند یا اصلا آن را نمی‌پذیرفتند. در ایران اواخر قرن نوزدهم «مرد واقعی» به حساب آمدن معنای کاملاً متفاوتی داشت تا ایران میانۀ قرن بیستم.

    هر فصل این کتاب دربارۀ موضوع و دورۀ خاصی است. از آنجا که جایگاه دقیق فرایندهای فرهنگی را دشوار بتوان در تاریخ مشخص کرد، این مرزبندی‌های زمانی و موضوعی گاه با یکدیگر تداخل می‌کنند. همچنین ترتیب فصول کتاب حرکتی را از اندیشه‌ها و عقاید مربوط به مردبودن و مردان نشان می‌دهد که با انسان یا بشریت به معنای کلی مرتبط‌اند؛ از طریق تداعی آنها با جامعۀ ایرانی و از آنجا با فرد ایرانی و از مفهوم انتزاعی «مرد» به بدن مادی و عینی مذکر ایرانی.

    فصل اول پس‌زمینه‌ای را تصویر می‌کند که الگوی جدید مردانگی در تقابل با آن شکل گرفت. این فصل مفاهیم و تصاویری آرمانی از مردبودن را ارائه می‌کند که قبل از ظهور مردانگی سلطه‌گر جدید پابرجا و قابل قبول بودند. مضمون محوری این فصل جوانمردی است و در آن به افول و محدودشدن معانی اجتماعی این مفهوم پرداخته شده است. جوانمرد در اجتماع بلافصل خود قدرتی داشت؛ آدم خیّر و مهمان‌نوازی بود و در حدود محلی منتفذ و نیز میانجی‌ای بین جامعۀ خود و حکومت. نیز ممکن بود لوطی باشد، گردن‌کلفت محله که از اشخاص ضعیف، از محله و شهر دفاع می‌کرد و در زورخانه تعلیم دیده باشد. این دو نماد اقتدار مردانه بنا بود به‌تدریج با مردانگی جدیدی جایگزین شوند.

    فصل دوم به اهمیت دانش و آموزش غربی برای پیدایش اشکال جدید مردانگی پرداخته است. ابتدا اهمیت فزایندۀ هم‌بسته با دانش، علم و تحصیلات در گفتمان تجددخواهان ایرانی در طول اواخر قرن نوزدهم بررسی شده تا توضیح داده شود چگونه دانش غربی اسباب آبرو و اعتبار شد. سپس نشان داده شده که در عمل این دانش به مردان طبقۀ ممتاز محدود می‌شد و زنان و نیز مردان خارج از این طبقه را دربر نمی‌گرفت؛ از این موضوع چنین برداشت می‌شود که این دستۀ دوم مردان غیرمردانه و حتی مادون انسان به شمار می‌آمدند. این فصل به تبیین شیوه‌ای می‌پردازد که مؤسسات آموزشی از آن طریق عملکرد و تلقی بدن مذکر ایرانی را دگرگون کردند، با تمرکز ویژه بر اشکال جدید انضباط، از جمله لباس هم‌شکل مدارس، سازماندهی نوین کلاس درس و ارزش نهادن به وقت‌شناسی و دقت.

    فصل سوم از موضوع مردانگی ـ آن‌چنان که به طور عمومی و شاید جهانی تعریف شده ـ گذر کرده و به معنای ملی آن می‌پردازد. در این فصل جنبش ملی‌گرای ایرانی بررسی شده و اینکه چطور مردان تحصیل‌کرده در غرب میهن‌پرستی را به عنوان ضرورت دیگری برای «مرد واقعی» بودن اتخاذ کردند. این فصل همچنین به تحلیل کاربردهای متنوع استعارۀ ملت به عنوان خانواده می‌پردازد که از خانواده‌ای مردسالار و ملی‌گرا که توسط پدر/شاه هدایت و رهبری می‌شد، به انگاره‌ای از ملت به عنوان مادری بیمار تغییر کرده بود و نشان می‌دهد اهداف سیاسی مشروطه‌خواهان و نیز ساختارهای خانواده در ایران بود که این تغییر را ضروری می‌کرد. بالاخره این فصل نشان می‌دهد که چگونه برخی از اشراف قاجار، فاسد معرفی و به وطن‌فروشی متهم می‌شدند و چگونه ایرانیان بیرون از دایرۀ طبقۀ ممتاز که درگیر سیاست شده بودند، تحت عنوان منفعت‌طلبانی اجتماعی که ادای میهن‌پرستان را درمی‌آوردند استهزا می‌شدند. برعکس مردان تحصیل‌کردۀ غرب خودشان را میهن‌پرستان نابغه‌ای می‌نمایاندند که ارزش رهبری سیاسی و مرد واقعی بودن را دارند.

    به ترتیبی مشابه، مردان طبقۀ ممتاز مفهوم غرب‌گرایی «درست» را به کار بردند و این موضوع فصل چهارم است. این فصل از گفتمان ملی‌گرایانه دربارۀ مردانگی عبور کرده و به پدیدۀ مشخصاً شهری مردان غرب‌گرا می‌رسد. این فصل نگرش‌های در حال تغییری را بررسی می‌کند که در دو دهۀ نخست قرن بیستم نسبت به مرد غرب‌گرا وجود داشت. مردان غرب‌گرا خود عنوان فرنگی‌مآب را در جهت آوردن ترقی و آبادانی به کشور تلقی می‌کردند. در آغاز قرن بیستم، نویسندگان تجددخواه رویکردی منفی نسبت به غرب‌گرایان برگرفتند؛ اما آن را نه متوجه خود که متوجه مردان بیرون از طبقۀ ممتاز دانستند و آنها را فکلی نامیدند؛ مردانی تقلبی که فقط ظواهر سطحی فرهنگ غربی از جمله لباس پوشیدن و آداب معاشرتش را تقلید می‌کردند بدون آنکه منابع واقعی قدرت غرب را دریابند.

    تأثیر افکار و عقاید غربی در تغییر نگاه نسبت به ازدواج، زندگی خانوادگی و تمایلات جنسی مردان نیز مشهود بود، موضوعی که در فصل پنجم به بحث گذاشته شده است. به این ترتیب پس از فضاهای شهری به محیط‌های خانوادگی و خصوصی پرداخته می‌شو.د

    فصل ششم به رابطۀ بین عملکرد روزمرۀ مردان و تلاش‌های دولت برای اصلاح جامعۀ ایرانی تمرکز دارد؛ بنابراین برخورد امور شخصی با امور اجتماعی و حکومتی را نشان می‌دهد. این فصل اصلاحات لباسی رضاشاه و تأثیر آن را بر ساختار روابط اجتماعی ـ سیاسی قدرت بررسی می‌کند. همچنین معانی مختلفی که لباس برای مردان در ایران اواخر قرن نوزدهم داشته و نیز اهمیت آن معانی را به عنوان نشانه‌های قابل رؤیت تمایزات اجتماعی طرح می‌کند. این فصل سپس استدلال‌های موجود در جراید را در حمایت از «قانون جایگزینی پوشاک در سال 1306 هـ.ش» به بحث می‌گذارد که همۀ مردان ایرانی را ملزم می‌کرد کت‌وشلوار غربی بپوشند و کلاه پهلوی بر سر بگذارند.

    کتاب با تعمق در بدن فرد مذکر به پایان می‌رسد. فصل پایانی به بحث از بدن و ظاهر جدید مردانه ادامه می‌دهد، با تمرکز بر ترویج ورزش و پیشاهنگی در یاران دورۀ رضاشاه و نیز بررسی سربازی اجباری به مثابۀ ابزاری برای بازسازی بدن مرد ایرانی.

    در بخش نتیجه‌گیری کلی، نویسنده به اختصار به زورخانه بازمی‌گردد که در فصل نخست از آن بحث شده بود. در سال‌های پایانی حکومت رضاشاه، زورخانه دوباره تبدیل به فضایی برای مردانگی سلطه‌گر شد؛ اما این بار کاملاً متفاوت با زورخانۀ لوطی‌های قدیم. زورخانه را هم مثل بقیۀ مکان‌ها و عملکردهای مردانگی ایرانی، دولت‌مردان و تجددخواهان تحصیل‌کردۀ غرب متحول کردند. جنبه‌های مذهبی تربیت زورخانه‌ای و ارتباطش با لات‌های محله و بقیۀ گروه‌های محافظه‌کار جامعه به حاشیه رانده شد. بنابراین ورزشکار زورخانۀ نوین دیگر نه لوطی سرکش اما مؤمن که جوانی میهن‌پرست، تحصیل‌کرده و خوش‌اندام بود، تجسم انگارۀ آرمانی جدید مردانه.[۱]

    پانويس


    منابع مقاله

    پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها