لقد شيعني الحسين(ع)

    از ویکی‌نور
    لقد شيعني الحسين(ع)
    لقد شيعني الحسين(ع)
    پدیدآورانحسيني مغربی، ادريس (نویسنده)
    ناشرأنوار الهدي
    سال نشرمجلد1: 1415ق ,
    چاپ1
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    لقد شيعني الحسين(ع)، اثر نویسنده، روزنامه‌نگار و مستبصر مراکشی، سید ادریس حسینی است. ایشان در این کتاب، علت گرویدنش به مذهب تشیع را توضیح می‌دهد.

    ساختار

    کتاب از دو مقدمه ناشر و مؤلف و شش فصل تشکیل شده است.

    گزارش محتوا

    نویسنده، در مقدمه به مذهب خود که مالکی است اشاره می‌کند[۱] و از مذهب شیعه سخن به میان می‌آورد و می‌گوید: کسانی که با شیعه به مخالفت پرداخته‌اند، از حقیقت شیعه مطلع نیستند[۲] و به این سؤال که سنی و شیعه کیست (به چه کسی سنی و شیعه می‌گویند) و شیعه چه تاریخچه‌ای دارد؟ پاسخ می‌دهد[۳].

    نویسنده، در پایان می‌گوید: شیعه همان کسانی هستند که در زمان حیات پیامبر(ص) گرد او متمرکز شده‌اند و بعد از وفاتش به نصوص وارده لبیک گفته و اطراف اهل‌بیت(ع) متمرکز گشتند[۴].

    فصل اول، درباره درک مؤلف از تاریخ اسلام است.

    او می‌گوید: یکی از عوام‌فریبی‌هایی که به مسلمان تزریق شده این است که هر آن چیزی که در تاریخ اسلام واقع شده است صواب مطلق است و هر آن چیزی که بازگو شده صحیح است و... پیامبر(ص) در حالی از دنیا رفت که از همه صحابه خویش راضی و خشنود بود[۵]؛ درصورتی‌که چنین نیست و چه‌بسا کسانی چون معاویه، طلحه، زبیر و... در بین صحابه بودند که واقعیت آنها با آن چیزی که به ما بازگو کرده‌اند، مطابقت ندارد[۶].

    نویسنده در فصل دوم، با عنوان مراحل دگرگونی و انتقال، به اتفاقی که در سال 61 هجری در سرزمین طف (کربلا) اتفاق افتاده، اشاره می‌کند و می‌گوید: مسئله شهادت امام حسین(ع) را با دوستان خویش دائما در میان می‌گذاشتم و به دنبال تفسیری مناسب برای مظلومیت امام حسین(ع) بودم و می‌گفتم چگونه است که سلف صالح، دست به کشتار آل‌البیت(ع) زدند؟[۷]؛ لذا برای دستیابی به پاسخ مناسب، متحمل مشقات بسیاری شدم و فقر و هجرت و اذیت را تحمل نمودم و این سختی‌ها و مشقات باعث سستی من نشد، بلکه ایمان و اصرار بیشتر برایم به دنبال داشت و فرمایش مشهور حضرت علی(ع) را به یاد ‌آوردم (آن حضرت در پاسخ به شخصی که عرض کرد: من تو را دوست می‌دارم، فرمود: بنابراین خود را برای فقری فراگیر آماده کن)[۸].

    در این میان یک نفر از نزدیکانم به من گفت: چه کسی تو را شیعه نمود و به چه کتاب‌هایی اعتماد نمودی؟ در جوابش گفتم: اما نسبت به این سؤال که چه کسی مرا شیعه نمود باید بگویم: آن شخص جدم حسین(ع) و فاجعه ناگواری بود که برای او اتفاق افتاد و اما نسبت به این سؤال که به چه کتابی در این‌باره اعتماد کردم، باید بگویم که مرا صحيح البخاري و صحاح دیگر، شیعه نمودند. او سؤال کرد: این چگونه ممکن است؟ به او گفتم: صحاح را مطالعه کن و از تناقضات آن مگذر، جز آنکه آن‌ها را شماره نمایی و نیز از کلامی مگذر، جز آنکه در آن تأمل کنی... در این هنگام به آرزوی خود خواهی رسید[۹].

    به‌طور حتم امتی که حسین(ع) را به قتل رساندند و اهل‌بیت طاهرین او را به اسارت بردند، هرگز قابل اعتماد نیستند و هرگز برای من امکان توجیه و تأویل این رخدادها نیست؛ چنان‌که من نمی‌توانم خون پاک را به آب طبیعی تأویل نمایم. این خون‌هایی که جاری شد آب‌های نهر نبود، بلکه خون‌های شریف‌ترین کسانی بود که پیامبر(ص)، امت را درباره آنان سفارش نمود. این امت خود باعث شدند که اعتبارشان را در نزد من از دست بدهند و هرچه بگویند نمی‌توانند مرا قانع کنند که خون حسین(ع) به دست مسلمانانی که بر امت اسلامی حکمرانی ‌کردند و علمای اهل سنت و جماعت با آنان رفتار خوبی داشتند، ریخته نشد[۱۰].

    امتی که رعایت حال فرزندان پیامبرش را بعد از او نکرد، هرگز نمی‌تواند مراعات سنتش را بعد از او کند. هرچه می‌خواهی در توجیه این عمل بگویی، بگو. بگو که مسلمانان در عهد اول در کشتن اهل‌بیت(ع) اجتهاد کردند! و بگو: این افکار که در کتب شیعه وجود دارد، همگی ساختگی است و در تاریخ اسلام حقیقتی ندارد، ولی آیا یک نفر از مسلمانان از این طرف اقیانوس تا آن طرف اقیانوس می‌تواند ادعا کند که امام حسین(ع) مظلومانه به امر یزید بن معاویه و به فتوای رسمی از شریح قاضی و شمشیرهای لشکر اموی کینه‌توز، در جامعه‌ای که در آن فکر عامه رشد کرده و در پی حادثه‌ای منحصربه‌فرد از نوع خود در تاریخ اسلام، کشته نشد؛ حادثه‌ای که عبارت بود از تحویل خلافت به پادشاهی و سلطنت؛ چه، یزید بن معاویه، غاصبانه برای حاکمیت بر مسلمانان منصوب شد...

    هرگز و هزار هرگز... هیچ‌کس توان چنان ادعایی ندارد؛ زیرا سنت تاریخ آن است که نسبت به وقایع و قضایایی که بر مستضعفین وارد شده کوتاهی نکند، گرچه مفسدین نپسندند[۱۱].

    مؤلف در فصل سوم کتاب به شبهاتی که درباره تشیع و منشأ پیدایش آن مطرح شده، پاسخ می‌دهد.

    در فصل چهارم به مستنداتی درباره حقانیت حضرت علی(ع) به خلافت پس از پیامبر(ص) با استفاده از آیات، روایات و وقایع تاریخی اختصاص یافته است، سپس به وقایعی که بعد از وفات پیامبر از قبیل سقیفه، حکومت خلفا، خلافت و شهادت امام حسن(ع)، پادشاهی یزید، فاجعه کربلا و شیعه شدن مؤلف اشاره دارد.

    مؤلف می‌گوید: خواست امام حسین(ع) این بود که امت را از جمودی که پیدا کرده برهاند و او را برای انقلابی بر ضد کیان اموی که بر سلطه تکیه زده تحریک نماید و این کار احتیاج به جان‌فشانی و فداکاری داشت و احتیاج به خونی بود که ریخته شود، تا انقلابی را در نفوس مردم پدید آورد..[۱۲].

    وی اضافه می‌کند: «امام حسین(ع) بر کرامت امت و مصلحت آنان اصرار می‌ورزید و در مقابل یزید و به ذلت کشیده شدن امت توسط وی، ایستادگی می‌کرد... آری حسین(ع) بی‌یاور رها شد؛ درحالی‌که احتیاج شدید به کسانی داشت تا او را یاری کنند[۱۳].

    او بعد از تبیین واقعه عاشورا به‌صورت اختصار، به این نتیجه می‌رسد که: «لقد شيعني الحسين(ع)»؛ «حسین(ع) مرا شیعه نمود». سپس می‌گوید: به جان خودم سوگند! پژواک نمایش جان‌سوز تراژدی کشتارگاه کربلا را که تواریخ مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارد، در نهان‌ترین زوایای وجودم می‌یابم و گرد اندوه بر همه حرکاتم می‌پاشد.

    من از خواندن داستان قربانگاه کربلا با تفاصیل جانکاهش خلاصی نیافتم؛ جز آنکه کربلا در نفس و فکرم قیام نمود و از همین جا نقطه انقلاب آغاز شد؛ انقلابی بر ضد تمام مفاهیم و مسلمات موروثی؛ آری، انقلاب حسین(ع) در اندرون جان و خردم برپا شد...

    اهل شام و کوفه با شمشیر آمدند، ولی امام حسین(ع) با خون خود آمد و خون بر شمشیر پیروز شد، بلکه بر تاریخ انحراف پیروز گشت؛ لذا حسین(ع) نوری است که تاریکی‌های تحریف، او را نخواهد پوشانید. ما در ماتم‌کده تاریخ، این درد جانکاه را فریاد می‌زنیم و می‌دانیم که امام حسین(ع) به راه حق رفت و می‌دانیم که اندکی از بسیار نعمتی که خداوند در بهشت برین بر وی و یارانش ارزانی داشت، همه رنج‌های او را از یادشان برد، ولی ما بر آن بی‌خبرانی می‌گرییم که قاتلان و واگذارندگان او و یارانش را الگو و رهبر خویش قرار دادند... آیا کسانی که حسین(ع) را (بااینکه می‌دانستند از امیرشان بهتر است و سید عرب و مسلمانان است)، به شهادت نرساندند، مگر برای دست یافتن به هدایایی که یزید وعده داده بود، قادر بر تحریف اسلام و جعل احادیث برای رسیدن به چنان هدایایی نبودند؟

    آری، این حسین(ع) بود که مرا از لابه‌لای این مصیبتی که او و اهل بیتش به آن مبتلا شدند، شیعه نمود. مرا با خون‌های تازه‌اش شیعه نمود؛ خون‌های تازه‌ای که بر روی سنگ‌ریزه‌های زرد در سرزمین طف (کربلا) جاری شد. او مرا با ناله‌های جگرخراش اطفال و نوحه‌های زنان، شیعه نمود. من به یاد آن روز فریاد برآوردم، درحالی‌که از دیدگانم اشکی همراه با حزن و رقت قلب جاری بود و با قلبی که‌ اندوه‌ها آن ‌را پاره می‌نمود...

    آری، کربلا محل ورود من به تاریخ است، ورود به حقیقت و ورود به اسلام است. چگونه همانند صوفی‌ای رقیق القلب یا شاعری که به هیجان آمده است، به این حقیقت جذب نشوم. آری این واقعه‌ای است که بر آن فرود آمدم و به‌طور مختصر و اجمال از مصایب آل‌بیت(ع) و جرم تاریخ بر ضد نسل پیامبر(ص) سخن گفتم و اکنون می‌خواهم کلامم را با آن به پایان رسانم[۱۴].

    فصل پنجم کتاب به توضیح برخی از اصطلاحات و ترجمه برخی از اشخاص با استفاده از برخی از وقایع تاریخی، اختصاص یافته است.

    اصطلاحاتی چون صحابه، عدالت صحابه، امامت و ترجمه ابوبکر و عایشه از جمله مباحث این فصل است.

    در فصل پایانی کتاب به برخی از مباحث کلامی از قبیل صفات خداوند، جبر و تفویض، رؤیت خداوند و بدا اشاره شده است.

    وضعیت کتاب

    فهرست محتویات در ابتدای کتاب آمده است.

    پاورقی‌ها به ذکر مستندات مطالب کتاب و توضیح برخی از ابهامات متن اختصاص یافته است.

    پانویس

    1. مقدمه، ص16
    2. ر.ک: همان، ص24
    3. ر.ک: همان، ص29 تا 36
    4. ر.ک: همان، ص38
    5. ر.ک: متن کتاب، ص43
    6. ر.ک: همان، ص45 و 46
    7. ر.ک: همان، ص62
    8. ر.ک: همان
    9. ر.ک: همان، ص63؛ رضوانی، علی‌اصغر، ص22-23
    10. ر.ک: همان، ص64؛ همان، ص23
    11. ر.ک: همان، ص65؛ همان، ص23-24
    12. ر.ک: همان، ص298؛ همان، ص24
    13. ر.ک: همان، ص303؛ همان، ص24
    14. ر.ک: همان، ص313 تا 315؛ همان، ص25-27

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. رضوانی، علی‌اصغر، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، دوم، 1389ش.

    وابسته‌ها