قواعد فقه 4، بخش جزایی
قواعد فقه 4، بخش جزایی | |
---|---|
پدیدآوران | محقق داماد، مصطفي (نويسنده) |
عنوانهای دیگر | بخش جزايي |
ناشر | مرکز نشر علوم اسلامى |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | مجلد1: 1383ش , |
شابک | 964-6567-09-6 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
قواعد فقه 4، بخش جزایی، اثر سید مصطفی محقق داماد، پژوهشی است پیرامون قواعد فقهی جزایی، به زبانی ساده و علمی.
ساختار
کتاب با دیباچهای از مؤلف آغاز و مطالب در ده فصل، تنظیم شده است.
گزارش محتوا
در دیباچه، ابتدا به تشریح جایگاه دادرسی و قضا در نظام ارزشی اسلام پرداخته شده و سپس، ضمن اشاره به اهمیت حکم قاضی، به مقایسه نظام قضایی اسلام با اروپا و شعارهای اصولی پرداخته شده و در نهایت، موضوع عمل جوامع اسلامی و تفاوت آن با اسلام نظری، مطرح گردیده است[۱].
در فصل نخست، به قاعده «قبح عقاب بلابیان» (اصل قانونی بودن مجازات) پرداخته شده است. مفاد این قاعده، اجمالا آن است که مادام که عملی توسط شرع نهی نشده و آن نهی به مکلف ابلاغ نشده، چنانچه شخصی مرتکب آن گردد، مجازات او عقلا قبیح و زشت است و مادام که عملی توسط شرع واجب نشده و امر شارع به مکلف ابلاغ نشده، چنانچه شخصی آن را ترک کند، مجازات او بر ترک فعل مزبور، عقلا قبیح و زشت است. به اعتقاد نویسنده، قلمرو این قاعده، وسیعتر از «اصل قانونی بودن جرم و مجازات» در حقوق عرفی معاصر است؛ چراکه اصل قانونی بودن جرم و مجازات، راجع است به وضع قانون و بهتبع آن، به مراحل ابلاغ و انتشار آن؛ ولی فقها در مواردی که مکلف نه به علت تقصیر، بلکه به جهتی دیگر، نسبت به تکلیف صادره جاهل بوده است نیز به این قاعده تمسک کردهاند؛ بهعبارتدیگر، مراد از بیان در این قاعده، بیان واصل است نه بیان صادر و ازاینرو، نویسنده دایره شمول آن را وسیعتر از اصل قانونی بودن جرم و مجازات دانسته است[۲].
نویسنده مطالب این فصل را در چهار مبحث کلیات، مستندات فقهی قاعده مزبور، مجاری این قاعده و اصل قانونی بودن جرم و مجازات در حقوق موضوعه پی گرفته است[۳].
در فصل دوم، به تبیین قاعده «درء» پرداخته شده است. مفاد اجمالی این قاعده، آن است که در مواردی که وقوع جرم یا انتساب آن به متهم و یا مسئولیت و استحقاق مجازات وی، به جهتی محل تردید و مشکوک باشد، به موجب این قاعده، بایستی جرم و مجازات را منتفی دانست[۴].
مطالب این فصل، در پنج فصل مستندات فقهی، تحلیل کلمات قاعده، ملاک در عروض شبهه، دایره شمول این قاعده و رابطه قاعده درء با اصول و قواعد فقهی دیگر، مورد بررسی قرار گرفته است[۵].
در فصل سوم، به قاعده «اکراه» پرداخته شده است. در متون فقه اسلامی، نقش اکراه در رفع مسئولیت کیفری بهعنوان قاعدهای مسلم، محسوب میشود و تحت عنوان «رفع ما استكرهوا عليه» بیان شده است. نظر به اهمیت این قاعده و کارایی آن، نویسنده مفاهیم، مستندات، قلمرو و کاربرد آن را در هفت مبحث زیر، مورد بررسی قرار داده است: در مبحث اول، ابتدا واژه اکراه در لغت و اصطلاح مورد بررسی قرار گرفته و سپس، به مقایسه اضطرار، اکراه و اجبار پرداخته شده است[۶].
در مبحث دوم، به بررسی مستندات و ادله فقهی این قاعده از کتاب، سنت، اجماع و عقل پرداخته شده[۷] و در مبحث سوم و چهارم، اقسام[۸] و عناصر اکراه، مورد بحث قرار گرفته است[۹].
تهدید اکراهکننده، ممکن است متوجه خود مکره باشد یا شخصی دیگر؛ بنابراین، موضوع تهدید مکره یا شخص ثالث، در مبحث پنجم، مطرح شده است[۱۰].
در مبحث ششم و هفتم نیز بهترتیب قلمرو اکراه و دایره تأثیر آن[۱۱] و اکراه در قوانین موضوعه جزایی، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است[۱۲].
فصل چهارم، به بررسی قاعده «اضطرار» (الضرورات تبيح المحظورات) اختصاص یافته است. بر اساس مفاد این قاعده، هرکس به حکم ضرورت، عمدا مرتکب عمل مجرمانهای شود، قابل مجازات و سرزنش نیست. این حالت معمولا بر اثر خطری شدید ایجاد میشود که برای جان یا حق فرد، پیش میآید و تنها از طریق ارتکاب جرم قابل احتراز است[۱۳]. این قاعده در چهار مبحث زیر، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است: در مبحث نخست، به تبیین واژههای اضطرار و ضرورت پرداخته شده و بهمنظور شناخت اصطلاحی مفاهیم، واژه اضطرار با اجبار و اکراه، مقایسه شده است[۱۴].
در مبحث دوم، مستندات و ادله فقهی قاعده مورد بررسی قرار گرفته[۱۵] و در مبحث سوم، آثار اضطرار در احکام، بررسی شده است[۱۶].
در مبحث چهارم و پنجم، به بحث پیرامون شرایط تحقق حالت اضطرار[۱۷] و اضطرار در حقوق جزای عرفی پرداخته شده است[۱۸].
در فصل پنجم، به قاعده «وزر» (اصل شخصی بودن مجازات) پرداخته شده است. در کتب قواعد فقهی، این قاعده، تحت عنوان یک قاعده خاص فقهی، بهطور جداگانه و مستقل، مورد مطالعه و بررسی قرار نگرفته است. نویسنده این قاعده را، یکی از عناصر جوهری مجازات در اسلام دانسته که بعد از انقلاب کبیر فرانسه، در حقوق کیفری کشورهای اروپایی نیز رسوخ کرده و در حقوق امروزین، تحت عنوان «اصل شخصی بودن مجازاتها»، از اهمیت خاصی برخوردار است؛ بهطوریکه دانشمندان اسلامی و غربی و حقوقدانان کشورمان در تألیفات خود، در باب تاریخچه تحول مقررات کیفری و مسئولیت جنایی، از آن یاد کردهاند[۱۹].
نویسنده در این فصل، این موضوع را تحت عنوان یک قاعده فقهی، مورد بررسی و مطالعه قرار داده است. بدین منظور ابتدا به مطالعه تاریخی قاعده پرداخته شده تا روشن شود که متأسفانه در دوران باستان، جمعی بودن مسئولیت جریان داشته و بستگان و اعضای خانواده مجرم نیز در معرض مؤاخذه و مسئولیت کیفری قرار میگرفتند، اما با ظهور ادیان الهی، بهویژه اسلام و پس از آن در انقلاب کبیر فرانسه، اصل شخصی بودن مجازاتها پا به عرصه وجود گذاشت و در ادامه، موقعیت و مفاد قاعده در حقوق امروزی و فقه اسلامی، بیان شده است؛ سپس به ذکر منابع فقهی قاعده و موارد کاربرد آن در فقه اسلامی پرداخته شده و سرانجام، استثناهای احتمالی این اصل جوهری مسئولیت کیفری، مورد مطالعه قرار گرفته است[۲۰].
در فصل ششم، به قاعده «حرمت اعانت بر اثم» پرداخته شده است. گاهی گنهکار بهتنهایی عنصر مادی گناه را مرتکب میشود، ولی فرد یا افراد دیگری وی را در انجام آن، یاری میکنند که به عمل آنها در فقه اسلامی، «اعانت بر اثم» گفته میشود[۲۱]. نویسنده در این فصل، ابتدا به منابع و مفاد قاعده مزبور پرداخته و سپس شرایط و عناصر لازم برای صدق این قاعده را مورد بررسی قرار داده است[۲۲].
فصل هفتم، در سه مبحث، به مطالب مربوط به «تعزیرات» اختصاص یافته است. در نخستین مبحث، حقیقت و ماهیت حقوقی تعزیر تحت قاعده «التعزير دون الحد» مورد بحث قرار گرفته و در ضمن آن، به این مسئله پاسخ داده شده است که آیا تعزیر، اختصاص به نواختن تازیانه و آزار جسمانی مجرم دارد یا از طریق دیگر نیز قابل اجراست. در مبحث دوم، مرجع تعیینکننده کم و کیف تعزیر، تحت قاعده «التعزير بما يراه الإمام» مورد بحث قرار گرفته و در ضمن آن، به این سؤال پاسخ داده شده است که آیا همواره تنها قاضی رسیدگیکننده باید نسبت به اندازه و حدود و ثغور تعزیر تصمیم بگیرد یا آنکه توسط مرجع قانونگذاری میتوان از قبل، حدود آن را مشخص نمود. در آخرین مبحث نیز قلمرو تعزیرات، تحت قاعده «التعزير لكل عمل محرم» مورد گفتگو قرار گرفته و به این مسئله که در چه مواردی تعزیر اجرا میشود، پاسخ داده شده است[۲۳].
در فصل هشتم، قاعده «حرز در سرقت مستوجب حد»، مورد تبیین قرار گرفته است. از شروطی که برای قطع ید سارق متذکر شدهاند، محرز بودن مال مسروقه است؛ بهعبارتدیگر، در سرقت، حد قطع دست اجرا نمیشود، مگر اینکه مال مسروقه از حرز خارج شده باشد؛ ازاینرو، نویسنده با استفاده از روایات و با تعبیر «لا قطع إلا في حرز»، از این مسئله بهمثابه یک قاعده کلی در اجرای حد سرقت، یاد کرده است. منابع و مستندات فقهی اعتبار این شرط، مفهوم لغوی و اصطلاحی حرز و مصادیق مشتبه محل اختلاف آن، در این نوشتار مورد بحث و بررسی قرار گرفته است[۲۴].
در فصل نهم، به نظریه اقامه حدود پرداخته شده است. موضوع اقامه حدود یا تعطیل آن در زمان غیبت معصومین(ع)، از مسائل پرماجرا در فقه امامیه است؛ ازاینرو نویسنده ابتدا به اقوال و ادله موافقین اجرا اشاره نموده و سپس، دلایل قائلین به تعطیل را ذکر نموده و در پایان، به نقد و بررسی آنها پرداخته است[۲۵].
در فصل دهم، قاعده «لوث و قسامه» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در فقه شیعه، تنها موردی که قسامه اجرا میشود، جایی است که «لوث» وجود دارد؛ لذا بهصورت یک قاعده کلی گفته شده است: «لا قسامة إلا في لوث». نویسنده تلاش نموده است تا این قاعده را بهنحو تطبیقی، با توجه به مکاتب پنجگانه فقهی، در طی چند مبحث، ارائه دهد[۲۶].
قانون اصلاح موادی از قانون مجازات اسلامی، مصوب 1370، در انتهای کتاب، بهصورت ضمیمه آورده شده است[۲۷].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدا و فهرست منابع مورد استفاده نویسنده، در انتهای کتاب آمده و در پاورقیها، علاوه بر ذکر منابع[۲۸] و توضیح برخی از مطالب متن[۲۹]، به شرح حال مختصر برخی از اعلام مذکور در متن، پرداخته شده است[۳۰].
پانویس
- ↑ ر.ک: دیباچه، ص1-8
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ص15
- ↑ ر.ک: همان، ص13-35
- ↑ ر.ک: همان، ص43
- ↑ ر.ک: همان، ص44-87
- ↑ ر.ک: همان، ص91-95
- ↑ ر.ک: همان، ص96-101
- ↑ همان، ص102
- ↑ ر.ک: همان، ص105
- ↑ ر.ک: همان، ص112
- ↑ ر.ک: همان، ص115
- ↑ ر.ک: همان، ص116
- ↑ ر.ک: همان، ص123
- ↑ ر.ک: همان، ص124-127
- ↑ ر.ک: همان، ص128
- ↑ ر.ک: همان، ص137
- ↑ ر.ک: همان، ص145
- ↑ ر.ک: همان، ص149
- ↑ ر.ک: همان، ص155
- ↑ ر.ک: همان، ص155-156
- ↑ ر.ک: همان، ص173
- ↑ ر.ک: همان، ص174-192
- ↑ ر.ک: همان، ص195
- ↑ ر.ک: همان، ص253
- ↑ ر.ک: همان، ص281
- ↑ ر.ک: همان، ص299
- ↑ ر.ک: همان، ص331
- ↑ مثلا ر.ک: پاورقی، ص230
- ↑ مثلا ر.ک: همان، ص248
- ↑ مثلا ر.ک: همان، ص287
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.