تنوخی، محسن بن علی
نام | تنوخی، محسن بن علی |
---|---|
نامهای دیگر | تنوخی، ابوعلی محسن بن علی
قاضی التنوخی محسن التنوخی |
نام پدر | ابوالقاسم علی |
متولد | 329ق |
محل تولد | بصره |
رحلت | 384 ق |
اساتید | ابوعبدالله بريدى |
برخی آثار | نشوار المحاضرة و أخبار المذاکرة |
کد مؤلف | AUTHORCODE02198AUTHORCODE |
ابوعلى مُحَسِّن بن ابوالقاسم على تَنوخى (329-384ق)، قاضى اديب و نویسنده سده 4ق و نویسنده کتاب نشوار المحاضرة و أخبار المذاکرة و الفرج بعد الشدة
ولادت
در سال 329ق در بصره به دنيا آمد و همانجا در خاندان اديب و حديثشناس خود، پرورش يافت.
اساتید
همه استادان دوره كودكى يا نوجوانى او از مشاهيرند و بىگمان از همه تابناكتر ابوبكر صولى است. پيداست كه در خاندان قاضى بزرگى چون ابوالقاسم تنوخى، آموزش دينى بر آموزش ادبى پيشى داشت. به همين جهت گويند او نخستين حديث خود را در 7 سالگى شنيد.
در بصره بود كه پدر او ابوالقاسم، پس از مرگ ابوعبدالله بريدى به مهلبى، دبير احمد ديلمى پيوست. اين دوستى بعدها براى پدر و پسر بسيار سودآور بود، زيرا احمد ديلمى پس از چندى بغداد را فتح كرد و معزالدوله لقب يافت و مهلبى وزير او شد.
احتمالاً نخستين شغل او، مقام شاهد عدل نزد قاضى اهواز بوده است. از گفته ابن خلكان به نقل از الفرج بعد الشدة، چنين برمىآيد كه او در 19 سالگى شغل نظارت بر مقايس و اوزان را در سوق الاهواز به عهده داشته است.
در همان روزگار، وزير مهلبى به شوش رفت. تنوخى در حالى كه 20 ساله بود، نزد او كه دوست ديرين پدرش بود، شتافت. وزير او را گرامى داشت و از وى دعوت كرد كه در بغداد به او بپيوندد تا قاضىالقضاة ابوالسائب را بفرمايد كه او را به كارهاى مهمترى بگمارد. بدينسان وى در 349ق به بغداد وارد شد و اندك زمانى پس از آن، قاضىِ مناطقى در آبشخور فرات (قصر، بابل) گرديد. شايد چنانكه ابن خلكان مىگويد، اندكى پس از اين، قاضى جزيره بنى عمر شده است و آنگاه بنا به گفته خود او، به فرمان خليفه المطيع لله، در سالى كه شناخته نيست، بر بخشهاى بزرگى در جنوب ايران (عسكر مكرم، ايذج و رامهرمز) قضاوت يافت.
نيز مىدانيم كه در 363ق بر واسط قضاوت كرده است. وى گفته است كه در خدمت ابوالعباس بن ابى الشوارب، قاضىالقضاة بغداد، دبيرى «الحُكم و الوقوف» را، علاوه بر سرپرستى قضايى 8 منطقه بينالنهرين، بر عهده داشته است. همين روايت موجب شده است كه گيوم بپندارد كه تنوخى از آن زمان طبقه شغلى خود را تغيير داده و از قضاوت به دبيرى روى آورده است. اما يك نگاه دقيقتر به تاريخ قاضىالقضاتى ابن ابى الشوارب و قضاوت تنوخى بر واسط تا 363ق، بيهودگى سخن گيوم را ثابت مىكند.
با اينهمه، ترتيب تاريخى حوادث زندگى تنوخى هميشه بازيافتنى نيست. شالجى مىكوشد به كمك روايتهاى گوناگون، سالهاى حضور او را در بغداد شناسايى كند. مثلاً در حدود سال 350ق، اخبار پدرش را از على بن جصاص مىشنيده، يا در 353ق با متنبى ملاقات كرده است. اما اين كار نشان نمىدهد كه چرا او چند سال پيش از 360ق بغداد را ترك گفته است. وى در مقدمه نشوار گويد كه چون در 360ق به بغداد بازگشت، آن را چنان ويرانه يافت كه به تأليف نشوار كه خود نوعى فرج بعد از شدت است، دست زد.
اندكى پس از 363ق، ميان او و ابن بقيه، وزير بختيار ديلمى دشمنى پديد آمد و تنوخى ناچار شد به بطيحه بگريزد. اما اين دشمنى، دوستى عضدالدوله را به دنبال داشت. تنوخى در دستگاه او سخت ارجمند شد. همراه او در جنگ برضد ابوتغلب بن حمدان شركت جست و تصدى مناطق فتح شده را علاوه بر حوزه اداره پيشين به چنگ آورد.
دوران خوشاحوالى تنوخى در دربار «شاهنشاه» ديلمى، چند سالى پاييد؛ احتمالاً دردسرهاى او با ماجراى زناشويى خليفه الطائع لله و دختر عضدالدوله ديلمى كه ازدواجى سياسى بود، آغاز شد. او بود كه در 369ق، خطبه ازدواج را ميان آن دو خواند.
در 371ق، تنوخى همراه عضدالدوله در همدان بود كه در كشاكشها و سخنچينىهاى دربار، بىاحتياطى كرد و خشم امير را برانگيخت. امير اگرچه در حق او تندى روا نداشت، همچنان دلچركين باقى ماند تا به بغداد بازگشتند. امير كه چشم به راه نوزادى از نسل خليفه عباسى و شاهزاده ديلمى بود، نظر به آشنايى ديرين ميان تنوخى و خليفه، از او خواست به دربار برود و خليفه را به داشتن فرزندى از خاندان ديلمى تشويق كند. تنوخى كه بىحاصلى چنين اقدامى را حدس مىزد، به بيمارى تظاهر كرد. امير نيز كه به كمك جاسوس خود از واقعيت امر آگاه شد، چنان به خشم آمد كه قاضى را در خانه خود زندانى كرد. تنوخى تا مرگ عضدالدوله در 372ق از خانه بيرون نيامد. ديگر نمىدانيم كه تنوخى پس از آزادى از زندانِ خانه، طى 12 سال كه از عمرش مانده بود، چه كرد. تنها خبرى كه از منابع به دست مىآيد، آن است كه او جز تأليف يا تكميل آثار ناتمام گذشته، به كارى دست نزد و در سال 384ق از دنيا رفت.
تنوخى كه يار امير ديلمى و وزير مهلبى بود و در فضاى آزاد و حتماً گاه عنانگسيخته عراق مىزيست، البته هيچگونه تعصب دينى و غيردينى از خود نشان نداده است. راست است كه ابن اثير او را حنفىِ متعصبِ شافعىستيز خوانده است، اما چنين تعصبى در آثار او ديده نمىشود. در عوض از مجموعه 25 داستانى كه شالجى برشمرده، مىتوان دريافت كه وى با صوفيان ميانه خوبى نداشته است؛ در شرح احوال حلاج نيز پيوسته كارهاى او و مريدانش را نوعى نيرنگ مىپندارد. گرايش كلامى او، بىگمان انديشه معتزليان است، زيرا هرجا از ايشان سخن گفته، جانب ستايش و بزرگداشت را فرو نگذاشته است.
آثار
علاوه بر ديوان شعر كه اينك ظاهراً نابود شده، وى ظاهراً 4 كتاب ديگر نيز داشته است:
- عنوان الحكمة، مجموعه داستانهاى حكمتآميز است.
- المستجاد فى فعلات الاجواد.
- نشوار المحاضرة و اخبار المذاكرة، كه گاه جامع التواريخ نيز خوانده شده است.
- الفرج بعد الشدة، تنها نام كتاب نيست، بلكه يكى از «انواع ادبى» در ادبيات عرب به شمار مىآيد كه تنوخى نيك مىشناخته و در مقدمه الفرج خود به آن اشاره كرده است.
منابع مقاله
دايرةالمعارف بزرگ اسلامى ج16، ص250، نوشته: آذرتاش آذرنوش.