فلسفۀ هنرهای دینی
فلسفۀ هنرهای دینی تألیف گوردون گراهام، ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی، این کتاب به چگونگی تعامل و تأثیرگذاری سه حوزۀ فلسفه، هنر و دین بر یکدیگر میپردازد و تجزیه و تحلیل جامعی از نقش آنها در زندگی انسان و جامعه ارائه میدهد.
| فلسفۀ هنرهای دینی | |
|---|---|
| پدیدآوران | گراهام، گوردون (نویسنده) ابوالقاسمی، محمدرضا (مترجم) |
| ناشر | نی |
| مکان نشر | تهران |
| سال نشر | 1403 |
| شابک | 6ـ0611ـ06ـ622ـ978 |
| موضوع | هنرها و دین,هنر و فلسفه |
| کد کنگره | NX ۱۸۰/گ۴ف۸ ۱۴۰۳ |
ساختار
کتاب در شش فصل تدوین شده است.
گزارش کتاب
در روزگاری که از تضاد دین و علم سخن میگویند، اتحاد روحانی و طبیعی دین و هنر را با آغوش باز میپذیرند، «فلسفۀ هنرهای دینی» به بررسی میزان صحت این موضوع میپردازد و نشان میدهد که مفاهیم هنر غالباً هنرهای مقدس را به حاشیه میرانند و موسیقی باکلام و بیکلام، نقاشی و شمایلنگاری، شعر، درام و معماری را ذیل هنرهای «کاربردی» و درنتیجه دور از ایدهآل «هنر از بهر هنر» میگنجانند.
دین و هنر پیوندهای پیچیده و پرتنشی با یکدیگر دارند. از یکسو، برخی ادیان ریشههایی الهیاتی برای آفرینش هنری یافتهاند و برخی دیگر به دلایل الهیاتی هنرها را از خود راندهاند. از دیگرسو، مفهوم هنر نیز طی قرون متمادی تحولات تاریخی عمیقی را از سر گذرانده است و آنچه روزگاری هنر دینی به شمار میآمد، رفتهرفته از حیطۀ هنرهای زیبا به حوزهٔ هنرهای کاربردی رانده شد. گوردون گراهام در این کتاب، با تکیه بر تاریخ هنر و زیباشناسی فلسفی، مسیری تاریخی را ترسیم کرده که هنرها طی آن خود را از سیطرهٔ دین میرهانند.
بهحق میتوان چنین نتیجه گرفت که استفاده از موسیقی، ادبیات، نقاشی، تندیس، معماری و شعر برای مقاصد دینی و اهداف روحانی بسیار قدیمی است. با وجود این، استفاده و توسعهٔ هنرها برای اهداف جمعی دیگر ــ همبستگی اجتماعی، اقتدار سیاسی، گسترش امپراتوری و فتوحات نظامی ــ نیز بخش مهمی از توسعهٔ تاریخی آنها بوده است. جهان تعداد زیادی آثار هنری دارد که منشأ و اهداف آنها نه دینی یا حتی روحانی بهمعنای موسّع، بلکه سیاسی است؛ مثلاً دژها و کاخها، پرترههای سلطنتی، مناظر، موسیقی نظامی و شعر میهنی. چهبسا بگویند این اهداف بدیل در دورهٔ رنسانس شتاب بسیار گرفت، یعنی طی قرن پانزدهم و شانزدهم که جهانِ لاهوتی قرون وسطایی عقب نشست و فرهنگ اروپایی دوباره از اومانیسم جهانهای باستانی یونان و روم الهام گرفت. سبکهای کلاسیک، اسطورهها و افسانهها و قطعات شکستهٔ پیکرهها، موضوعاتی جدید ولی عمدتاً غیردینی را در اختیار صنوف مختلف هنرمندان قرار میداد. در همین حال، رونق فزایندهٔ اقتصادیْ بازاری روبهرشد برای آثار نقاشان، معماران، نمایشنامهنویسان و موسیقیدانان ایجاد کرد که هزینههایش را حامیانی میپرداختند که مبالغ هنگفتی از تجارت و تولید به دست آورده بودند.
این کتاب به چگونگی تعامل و تأثیرگذاری سه حوزۀ فلسفه، هنر و دین بر یکدیگر میپردازد و تجزیه و تحلیل جامعی از نقش آنها در زندگی انسان و جامعه ارائه میدهد. گراهام کتابش را با بیان مقدماتی تاریخی آغاز میکند و بیان میکند که هنر در گذشته غالباً برای مقاصد مذهبی استفاده میشد و به واقع، نهادهای مذهبی حامیان اصلی آثار هنری بودند. او به رابطه هنر و دین در زیباییشناسی زندگی روزمره میپردازد. گراهام بحث میکند که هنر و دین هر دو به دنبال فراتر رفتن از امور دنیوی هستند و افراد را با چیزی فراتر از زندگی معمولی روزمره پیوند میدهند. او بررسی میکند که چگونه هنر مذهبی، چه در قالب موسیقی مقدس، چه در قالب چهرهنگاری یا معماری، نقشی حیاتی در بیان و شکل دادن به تجربه دینی ایفا کرده است. ذیل این امر، او به صورت جداگانه به موسیقی مقدس، چهرهنگاری و ادبیات دینی میپردازد.
گراهام در این کتاب اشکال مختلف موسیقی مقدس، از سرودهای گریگوری گرفته تا ترانههای مذهبی معاصر را مورد بحث قرار میدهد و اهمیت زیباییشناختی و معنوی آنها را برجسته میکند و پس از بررسی بحثهای کلامی مختلف دربارۀ چهرهنگاری فلسفی و تفاوت آن با بتپرستی، به سراغ ادبیات و شعر در مذهب و بهویژه متون مقدس میرود. او همچنین معماری مذهبی را به طور خاص بررسی میکند و اهمیت زیباییشناختی فضاهایی مانند کلیسا، معابد و مساجد را برای خوانندگان روشن میکند. فصل مربوطه همچنین شامل بحثهایی در باب نمادگرایی و کارکرد معماری مذهبی است.
در فصول پایانی، گراهام خواستار بازنگری در هنرهای مقدس در جامعه معاصر است. به عقیدۀ وی مفاهیم مدرن از هنر، اغلب هنر مذهبی را با دستهبندی هنر «کاربردی» و نه «محض» به حاشیه میبرند. گراهام تأکید میکند که میبایست این دیدگاه را کنار گذاشت و با هنر مذهبی بهمثابۀ هنر روبرو شد و در باب آن تحقیق و تفکر کرد.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات