فلسفه اخلاق در اسلام
فلسفه اخلاق در اسلام | |
---|---|
پدیدآوران | مغنیه، محمدجواد |
ناشر | دفتر تحقیقات و انتشارات بدر |
مکان نشر | ایران - تهران |
سال نشر | 1361ش |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
فلسفه اخلاق در اسلام، ترجمه «فلسفة الأخلاق في الإسلام» اثر محمدجواد مغنیه، کتابی است برآمده از درسهای نویسنده که در دو بخش عمده اخلاق نظری و اخلاق عملی تنظیم شده است. نویسنده در بخش اخلاق نظری در پارهای از بحثها به کتاب دستور الاخلاق فی القرآن اثر محمد عبدالله دراز، چشم دارد. اما در بخش اخلاق عملی عنایتی به دستهبندیهای جدید و قدیم نداشته، بر حقوق طبیعی فرد تکیه دارد.
روی هم رفته هدف نویسنده ارائه معیار درست سلوک انسان و حدود و شرایط فضیلت اخلاقی است. وی گاه به مناسبت به گفتهها و نوشتههای امروز و دیروز غربیان اشاره و استشهاد میکند. گاه نیز به فرهنگ اخلاقی غرب میپردازد و برخی مکتبهای غربی را که به گونهای به انسان و اخلاق نظر داشتهاند اندکی تحلیل میکند.
کتاب دارای پنج فصل است که چکیده آن چنین است: برخی از مطالب فصل اول چنین است: موضوع، تعریف، هدف، ریشه و منبع علم اخلاق، رابطه علم طبیعت و علم اخلاق، رابطه دین و اخلاق، رابطه جهان دین و جهان درون، فلاسفه نامعتقد به اخلاق، رابطه اخلاق و عادتها، رابطه اخلاق با قدرت، نظریه بینابین.
اخلاق و اندیشههای نو، در اینجا ضمن بیان تفاوت شرایط فرهنگی امروز با دو سه قرن پیش لزوم توجه اندیشمندان مسلمان را به مسائل روز و اندیشههای گوناگون جدید یادآور میشود و اشاره میکند که حوزههای علمیه (پیش از انقلاب اسلامی) با مکتبهای فلسفی جدید بیگانهاند حال آنکه این مکتبها در میان مردم (تحصیل کرده و عامی) ریشه دواندهاند و میرود که اسلام به غربت دوباره گرفتار آید. سپس از چند مکتب مهم (مارکسیسم، پراگماتسیم، پوزیتیویسم منطقی و اگزیستانسیالیسم الحادی) یاد میکند و اندکی به آنها میپردازد و نگرش آنها را به اخلاق نقد میکند.
در فصل دوم عناصر خیر و فضیلت یا فعل اخلاقی را شرح و شماره میکند و از الزام مسئولیت، پاداش، نیت، و تلاش میگوید.
در فصل سوم از اخلاق عملی میگوید و نسخت به عدم تلازم علم اخلاق و خلیق بودن میپردازد و آنگاه از مفهوم دست اخلاق عملی یاد میکند و یادآور میشود که علم اخلاق معیار درستی و نادرستی است و با اشاره به برخی مضامین کتابهای اخلاقی قدیم، اشاره میکند که امروزه باید کتابی درخور زمان نوشت چه این کتابها اگرچه درخور و متأثر از مان خود هستند، امروزه به کار مردم نمیآیند.
سپس به تقسم عبدالله دراز از اخلاق عملی اشاره میکند و برخی نگرشهای او ایراد میگیرد پس از آن به نکات زیر اشاره میکند: جانشینی انسان در زمین، درباره علم، درباره عدل.
در فصل چهارم میگوید: انسان دارای دو بعد روحی و جسمی است؛ رابطه شخصیت مادی و معنوی، ویژگیهای شخصیت، رابطه انسان و حیون، برخی تفاوتهای میان انسان و حیوان و نقطه عطف این تفاوتها که در شخصیت غیر مادی انسان است و به چهار دسته تقسیم میشود، توازن در خواستههای روح و جسم، خویشتنداری، لذت نزدیک و گذرا و لذت دور و پایدار، نیروی اراده، انسان و شریعت عدل برخی نکات این فصل است.
نویسنده پس از این بار دیگر به تکراری و نشخوار پس از نشخوار بودن کتابهای اخلاقی اشاره میکند و مدعی است به آنچه درست تر و جچدی تر است پرداخته وی در ادامه به اجمال، به نکات زیر اشارت دارد: صراحت، صفت، و عادت نیومندان است، رابطه انسان عاقل و انسان بی فکر و سبک مغز، از تجربه و مطالعه، آرامش، یأس، قناعت، ایمان، گذشت و ارزش فردی و اجتماعی آن، معامله (رفتار با دیگران) و رابطهاش با خلاق.
در فصل پنجم شمهای از اخلاق خاندان پیامبر به تصویر کشیده شده است. در این فصل به مقولات زیر میپردازد: دین خدا یکی است، ایمان و عمل صالح، عقل و ارزش آن در نظر امامان شیعه، تمام مردم آزادهاند و انسان مختار است نه اسیر جبر، سخن گفتن بهتر است یا سکوت.
بخش اخلاق عملی کتاب پراکنده است و انسجام لازم را ندارد و بس ضعیفتر از بخش اخلاق نظری است. به نظر میرسد نویسنده در تحقق هدف ادعایی خود یعنی ارائه معیار درست سلوک انسان و حدود و شرایط فضیلت اخلاقی کامیاب نیست[۱]
پانویس
- ↑ رفیعی، بهروز، ص177-180
منابع مقاله
رفیعی، بهروز؛ اخلاق، عرفان و تصوف اسلامی: کتابشناسی توصیفی و موضوعی، تهران، انتشارات بینالمللی هدی، چاپ یکم، 1377ش.