فرهنگ زندگینامهها
فرهنگ زندگینامهها | |
---|---|
پدیدآوران | مهدوی، سیروس (ويراستار)
جلالی، عباس (نویسنده) پارسایی، سیروس (نویسنده) قاسم زاده، محمد (نویسنده) مرادی، شیدا (نویسنده) انوشه، حسن (نویسنده) |
ناشر | مرکز نشر فرهنگی رجاء |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1369 ش |
چاپ | 1 |
موضوع | دانشمندان - سرگذشتنامه
دانشمندان اسلامی سرگذشتنامه - مجموعهها |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | CT 203 /ف2ف4 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
فرهنگ زندگىنامهها، به همكارى سيروس مهدوى، عباس جلالى، سيروس پارسائى، محمد قاسمزاده، شيدا مرادى و زير نظر حسن انوشه تهيه شده است. كتاب، در زمان معاصر و به زبان فارسى درباره تراجم عمومى به رشته تحرير درآمده است.
در مقدمه، ناشر دربارهى زندگىنامهنويسى در ايران و جهان اسلام مىنويسد: «زندگىنامهنويسى، سابقه ديرينهاى دارد و تا امروز هزاران كتاب در اين زمينه نوشته شده است. اين شاخه از ادبيات در اسلام چندان ريشه دارد كه برخى از سورههاى قرآن كريم، مانند سورههاى يوسف، نوح، كهف و هود را مىتوان سورههاى زندگىنامهاى در شمار آورد و خداوند رحمان خواسته است با آوردن زندگى گذشتگان در پيش چشم انسانها، آنها را در يافتن و پيش گرفتن شيوه درست زندگى و هموار كردن راه آينده يارى دهد»[۱]
در مقدمه كتاب دربارهى تاريخچهى زندگىنامهنويسى بحث شده است و خاطرنشان گرديده است كه به روايت منابع شيعه نخستين كسى كه در جهان اسلام كتاب زندگىنامهاى نوشته، عبيدالله پسر ابراهيم ابورافع بوده كه پدرش برده آزادكردهى پيامبر(ص) و خود از ياران امام على بن ابىطالب(ع) بوده است. عبيدالله كه عامل بيتالمال مسلمانان در خلافت على(ع) و كاتب وى در كوفه بود، كتابى به نام «تسمية من شهد مع أميرالمؤمنين الجمل و صفين و النهروان من الصحابة» پرداخته و در آن نام صحابيانى را كه در جنگهاى على(ع) در كنار وى بودند، فراهم آورده بود. اگر رجالنويسى را گونهاى زندگىنامهنويسى بدانيم مىتوان گفت كه اين شاخه از ادبيات در نيمه يكم سده يكم هجرى در جهان اسلام پيدا شده است[۲]
درباره كهنترين كتابهاى زندگىنامهاى كه همزمان با گردآورى شرح احوال رجال حديث نوشته شده است نيز سخن به ميان آمده است. طبقات الشعراى محمد بن عبدالسلام جمحى از جمله آنهاست كه دربرگيرنده زندگىنامه شعراى عرب در دوره پيش از اسلام و دوره اسلامى با نمونههايى از اشعار ايشان است.
در ادامه، كتابهاى زندگىنامهاى به سه گروه تقسيم شده است:
الف) كتب تراجم احوال يا فرهنگ زندگىنامهها؛
ب) مناقبنامهها يا كتابهايى كه درباره اولياى مذهب يا طريقت نوشته شدهاند؛
ج) زندگىنامههاى بدعتگذاران.
همچنين از انواع زندگىنامهها ياد شده و به ده نوع تقسيم گرديده است، به شرح زير:
1. سيرهها؛ 2. مقاتل؛ 3. نسبنامهها و زندگىنامههاى دودمانى؛ 4. زندگىنامههاى عمومى؛ 5. طبقات؛ 6. مزارات؛ 7. زندگىنامه خودنوشت، خاطرات و سفرنامهها؛ 8. زندگىنامه زنان؛ 9. زندگىنامه بزرگان شهرها و سرزمينهاى اسلامى؛ 10. زندگىنامههاى وزيران و ديوانسالاران[۳]
در بخش بعدىِ مقدمه، به راهنماى نگارش فرهنگ زندگىنامهها پرداخته شده است.
مباحث كتاب، با حرف «الف» شروع شده و اولين نفرى كه ذكر گرديده، «ائاگميل» است.
در گزينش سرشنامهها، شهرت، اصل قرار داده شده است و اگر كسى به چند نام آوازه داشته، شناختهترين شهرتها برگزيده شده و شهرتهاى فرعى يا كمشناخته، به آن ارجاع داده شده است[۴]
در نامهاى اروپايى، بهويژه يونانى و رومى كه در منابع اسلامى با ضبط متفاوتى آمدهاند، ضبط رايج در منابع اسلامى، ترجيح داده شده، اما ضبط بومى اين نامها نيز آورده شده و به ضبط رايج ارجاع گرديده است[۵]
در فرهنگ زندگىنامهها كليه القاب و عناوين، جزو سرشناسه نيامدهاند، مگر آنهايى كه بخشى از اسم بودهاند، مانند سلطان ابراهيم ميرزا كه سلطان بخشى از اسم است يا آنهايى كه با القابشان شناخته شدهاند، مانند آخوند خراسانى و آقا نجفى اصفهانى.
در مواردى كه القاب بر نام غلبه دارند، القاب، سرشناسه انتخاب شدهاند و نام بر لقب ارجاع گرديده است؛ چنانكه محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، به اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان ارجاع داده شده، اما برادرزادهاش، محمدباقر خان اعتمادالسلطنه، زير نام كوچكش آورده شده است.[۶]
در «ابن» و «بن» از شيوه رايج ميان تازيان پيروى شده است؛ بدين ترتيب كه اگر ابن پيش از اسم بيايد، چون بخشى از شهرت صاحب اسم است، پارهاى از نام او بشمار رفته است؛ مثلاًدر «ابن يمين»، بخش «ابن» قسمتى از نام شاعر قطعهپرداز ايرانى است و اگر در سرشناسه «ابن يمين»، بخش «ابن» حذف شود، ديگر يافتن نام اين شاعر ممكن نخواهد بود، مگر آنكه از پيش، از خواننده كتاب خواسته شود «ابن يمين» را زير سرشناسه «يمين» بجويد[۷]
در كتاب حاضر هيچ سرشناسهاى ابتدا به ساكن نيست و به همه اسمهايى كه در زبانهاى ديگر ابتدا به ساكن تلفظ مىشوند، در اين فرهنگنامه مصوّت كوتاهى افزوده شده است. مؤلفان فرهنگ زندگىنامهها اعتقاد دارند كه فارسىزبانان هيچ واژهاى را ابتدا به ساكن تلفظ نمىكنند و همه واژههاى ابتدا به ساكن زبانهاى بيگانه را با افزودن مصوّت كوتاهى در آغاز كلمه بر زبان مىآورند؛ بنابراین، از آوردن نامهاى ابتدا به ساكن پرهيختهاند و همه نامهايى را كه نخستين حرف آنها ساكن بوده است، حركت دادهاند[۸]
در فرهنگ زندگىنامهها پس از سرشناسه، زادگاه و در پى آن تاريخ زادن آمده است. پس از آن، جاى درگذشت و زمان آن آورده شده است، اما ميان اين دو تاريخ خط تيرهاى قرار گرفته كه اين دو جا و تاريخ را از هم جدا مىسازد. اگر تاريخ يا محلى پيش از خط تيره آمده باشد بدان معنى است كه صاحب زندگىنامه، يا هنوز زنده است يا تاريخ مرگ او و جاى آن به دست نيامده است. كليه كسانى كه پيش از اسلام زندگى مىكردهاند، تولد و مرگ آنها به تاريخ ميلادى ذكر شده، مگر تا زمانى كه به تاريخ اسلام نزدیک يا اسلام را درك كرده باشند[۹]
مؤلفان كتاب، كوشيدهاند تا در نوشتن زندگىنامهها، نه ديدى يكسويانه داشته باشند و نه همهسويانه؛ زيرا در تدوين فرهنگها و دايرةالمعارفها نگرشى كه شايسته و بلكه لازم است همان نگرش بىسويانه است[۱۰]
وضعيت كتاب
كتابشناسى كتاب حاضر، در پايان آن ذكر شده است.
پاورقىهاى كتاب، بيشتر در مورد لاتين واژگان مىباشد.
پانويس
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.