صحيفة الإرشاد، تاریخ افشار کرمان - پایان کار صفویه
صحيفة الارشاد (تاريخ افشار کرمان- پايان كار صفويه) اثر محمد مؤمن کرمانى است كه تاريخ افشار کرمان- خصوصاً اسماعيل خان و شاهرخ خان در پايان كار صفويه-، جنگهاى بلوچستان، قندهار و هرات را بيان مىدارد.
صحیفه الارشاد: تاریخ افشار کرمان - پایان کار صفویه | |
---|---|
پدیدآوران | کرمانی، محمدمومن (نویسنده) باستانی پاریزی، محمد ابراهیم (مصحح) |
ناشر | نشر علم |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1384 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 964-405-525-X |
موضوع | ایران - تاریخ - افشاریان، 1148 - 1218ق.
ایران - تاریخ - صفویان، 907 - 1148ق. کرمان - تاریخ - قرن 12ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DSR 2115 /ر57 م3 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
زبان كتاب فارسى و پر از جمله پردازىها، القاب و توضيحات اغراق آميز است كه به دستور شاهرخ خان افشار (مشهور به شاهرخ خان طغراجه) تأليف شده و در واقع علت توجّه وى به تحرير اين تاريخ، ضبط تاريخچه خانوادگى خود بوده است.
ساختار
كتاب از دو بخش كلى تشكيل مىشود: مقدمه مصحح، شامل نه بخش و متن صحيفه كه حوادث سى و يك ساله سالهاى 1105 تا 1136ق را به ترتيب هر سال و وقايع آن بيان مىكند كه قرار بوده در يك مقدمه و پنج مقاله تنظيم شود، ولى به دليل حملات افاغنه و آشفتگى اوضاع ناقص مانده است. علاوه بر آن، كتاب چند جا افتادگى دارد كه ظاهراً صفحات آن محو شده است.
اين اثر خط مؤلف نبوده و توسط محرر ديگرى با خط نستعليق شكسته ديوانى نوشته شده كه مشتمل بر سه كتاب است: كتاب ميرزا ابراهيم خبيصى در تاريخ سلجوقيان، تحت عنوان «سلجوقيان و غز کرمان»، كتاب مير محمد سعيد مشيزى، تحت عنوان «تذكره صفويه کرمان»، و صحيفه الارشاد.
چنان كه به نظر مىرسد محرّر هر سه نسخه را دردست داشته و به خاطر علاقه به تاريخ سرزمين خويش، به جهت ادامه سير تاريخ در کرمان، هر سه كتاب را در يك جلد براى خود تحرير كرده است.
شروع كتاب با قصهاى در باب امير تيمور گوركانى است كه البته افسانه آميز بوده و در كتب تاريخى بدان پرداخته نشده است و چه بسا برگرفته از «تيمورنامه» بوده و مؤلف هم خواسته ارتباطى ميان تيمور و کرمان پيدا كرده باشد.
با اينكه كتاب به تقليد از ساقى نامهها و مغنى نامهها، بر وزن شاهنامه ميدان جنگ را توصيف مىكند، ولى بعضى تعبيرات واصطلاحات آن لطيف و تازه است.
تعبيرات كتاب در باب طوايف افغان و بلوچ، چيزى است كه نماينده نظر اولياى صفوى آن زمان است و عباراتى از قبيل «مخاذيل و ملاعين شقاوت آيين، قوم ستم شعار بد مآل و...» زياد درباره آنها به كار رفته است.
صحيفه الارشاد از اوضاع اجتماعى کرمان نيز غافل نبوده و آن را به خوبى بيان مىكند. اطلاعات جالبى نيز از شهر کرمان و اوضاع آن سامان- خصوصاً بم و نرماشير- كه پشتوانه لشكر كشىهاى صفويه به قندهار بودند، مىدهد.
گزارش محتوا
مقدمه كه بسيار مفصل بوده و تقريباً نصف كتاب را در بر مىگيرد، تاريخ افشارهاى کرمان، از ابتداى برآمدن تا دوران مصدق و ملى شدن صنعت نفت و نقش کرمان در اين وقايع را به تفصيل بيان مىكند.
تيرههاى افشار، رشد سياسى و نظامى افشارها و درگيرىهاى آنان با اقوام بلوچ و افغان، از جمله مطالبى است كه در مقدمه بدانها اشاره مىشود.
مصحّح کرمان را «پاشنه آشيل و چشم اسفنديار» حكومت صفوى معرفى مىكند، چرا كه سقوط اصفهان در واقع از طريق کرمان و بلا فاصله بعد از سقوط آن صورت پذيرفت.
نقش کرمانىها در تهيه مقدمات مشروطيت على الخصوص مجد الاسلام کرمانى- كه تاريخى هم در باب مشروطه نوشته- از ديگر مطالبى است كه مصحح بدان باليده و سعى كرده است آن را در زمره افتخارات کرمانىها بگنجاند.
سرانجام نيز نقطه پايان كار افشارها در کرمان را، فعالیتهای سياسى مجد الاسلام و مجد زاده (وكيل مصدق) درجريان ملى شدن نفت، معرفى مىكند.
در واقع مىتوان چنين ادعا كرد كه مقدمه، خود كتاب مفصلى است كه در پى بيان تاريخ کرمان و اهميّت اين خطّه در تحولات و تاريخ معاصر ايران مىباشد.
متن نيز بعد از ذكر مفصل بلوكات تابعه کرمان كه مشتمل بر هفت بلاد از جمله شيوشكان، قلعه كوه، گواشير بردسير و...بوده، حاكمانى كه از سال 1105 تا 1136ق در کرمان حكومت میكردند، به همراه سال، طريقه عزل و نصب و اقداماتى كه انجام دادهاند، از قبيل شاه ويردى خان، رضاقلى خان، محمدعلى خان ركاب دار، گرگين خان، لئون ميرزا، مرتضى قلى خان افشارسعدلو و گداعلى خان را به ترتيب ذكر مىكند.
شكايت کرمانيان به پايتخت، ملاقات ميرزا عبدالرشيد با سران بلوچ، قتل سپه سالار گرجى و از دست رفتن قندهار، از ديگر وقايع مهم مطرح شده مىباشند.
داستانهاى كتاب اغلب عبرت آموز و بعضى دست اول است، از آن جمله داستان رفتن سپه سالار به باغ ارغستان قندهار و توطئهاى كه مير ويس افغان براى قتل او مىكشد، واقعاً دقيق و منحصر به فرد است. كتاب اشاراتى به بعد از روزگار صفويه و حتى نادرشاه (طهماسب قلى) و شاه طهماسب دوم هم دارد.
در مورد امير تيمور آمده است كه وى قبل از به سلطنت رسيدن به عنوان تاجر وارد کرمان مىگردد. شبى در خانه سلطان جواهرى (از اهالى کرمان) مهمان شده و در آنجا مشغول قاب اندازى (بازى امير و وزير) مىشوند. هر دفعه كه نوبت قاب به تيمور مىرسد، امير مىشده و از اول بازى تا آخر، امير مىمانده. سلطان جواهرى كه فردى دانا و با كمال بود، از مشاهده اين امر تعجب كرده و به فكر فرو مىرود. از قضا نوبت قاب اندازى كه به سلطان مىرسد، دزد شده و امير(تيمور) بر سبيل مزاح مقرر مىكند كه يك خوان جواهر جريمه دزد است.
بعد از مجلس، سلطان آن شب را در فكر اين مشاهده كه در مجلس رخ داد به سر برده و با كمك علوم غريبه در مىيابد كه تيمور به زودى شاه ايران خواهد شد. فرداى آن روز خوانى از مرواريد و جواهر- به عنوان جريمه دزدِ بازى ديشب- نزد تيمور برده و بعد از گفتن ماجرا از او مىخواهد كه بعد از پادشاهى كارى به کرمان نداشته و آن را به سلطان ببخشد. تيمور نيز بعد از تعجب فراوان آن را قبول كرده و به او دست نوشتهاى مىدهد كه چنين كند كه چنين نيز مىشود.
درتبيين اوضاع اجتماعى کرمان، در هفت سال قبل از سقوط اصفهان، آرامش نسبى اوضاع و تعادل نرخهاى بازار را مشاهده مىكنيم، از جمله در باب ثروت خواجه محمدتقى (يكى از اهالى کرمان) مىخوانيم كه: «... در ثروت و تمول و اسباب، خواجه محمدتقى مشار اليه، از ساير اغنيا امتياز و بر همگى در زيور نعمت و همت ترجيح داشت... و عموم خلايق از صغير و كبير برنا و پير و اعاظم و اكابر الى ساير سكنه و متوطنين دار الامان کرمان، على قدر مراتبهم هر يك مشغول عيش و عشرت و طرب انگيزى بودند. وفور اجناس بى حد و حصر و در تسعيرات كما تنزل بود، چنانچه گندم يك من بيست دينار...، روغن اعلى يك صد و پنجاه دينار و... بود.»
يكى از وقايع مهمى كه كتاب بدان مىپردازد، جريان محاصره کرمان توسط طايفه بلوچ است. در روزهاى پايانى كار صفويه، امير شهداد بلوچ، آن قدر پيش روى كرده كه شهر کرمان را در محاصره قرار مىدهد و اقدام به غارت دهات اطراف مىكند. حاكم وقت- كه بيش از حد ضعيف شده بود- تحصيل داران وجوهات را طلبيده، مبلغى پول از تجار قرض كرده و با شهداد بلوچ نوعى مصالحه مىكند كه 12 هزار تومان بدهد و بلوچ به ولايت خود باز گردد، سپس آن پول را به حساب مالياتى تجار و مالكين بگذارد.
اين كار اتفاق مىافتد ولى بعد حاكم اعلام مىكند كه اصفهان اين پول را قبول نداشته و تجار بايد دوباره ماليات بدهند. اين امر موجب خشم مردم شده و به يك طغيان عمومى مبدل مىگردد كه بعد از كتك خوردن مأمورين حاكم، با دخالت روحانیون شورش آرام مىشود. سرانجام محمد قلى خان گرجى- كه كودكى بيش نبود- از طرف شاه حاكم کرمان مىشود.
بدين طريق، در واقع عملاً کرمانىها حاكم صفوى را از شهر بيرون كردند، هر چند به جاى آن، يك بچه خرد سال، براى امور مملكتى كه به اندازه نصف فرانسه يا تمام انگلستان وسعت دارد، آن هم در حساسترين ايام قرن- يعنى شش سال قبل از سقوط اصفهان- به کرمان فرستاده مىشود.
تصاويرى از نمونه متن كتاب، نقشه کرمان، كتيبه بكتاش خان، مجد الاسلام، حزب توفيق و... در لابلاى متون موجود مىباشد.
وضعيت كتاب
فهرست مندرجات و تصاوير در ابتدا و فهرست نامها تحت عنوان «نام ياب» در انتهاى كتاب آمده است.
پاورقىها به توضيح كلمات متن اختصاص دارد.
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.