درآمدی بر حوزهها و دپارتمانهای ایرانشناسی در اروپا، آمریکای شمالی و ژاپن
درآمدی بر حوزهها و دپارتمانهای ایرانشناسی در اروپا، آمریکای شمالی و ژاپن | |
---|---|
پدیدآوران | پناهی، عباس (نویسنده)
شادمحمدی، مریم (نویسنده) رحمانینژاد، فرشته (نویسنده) |
ناشر | انتشارات دانشگاه گیلان |
مکان نشر | رشت |
سال نشر | ۱۳۹۶ش |
شابک | 978-600-153-164-4 |
کد کنگره | |
درآمدی بر حوزهها و دپارتمانهای ایرانشناسی در اروپا، آمریکای شمالی و ژاپن تألیف عباس پناهی، مریم شادمحمدی، فرشته رحمانینژاد؛ حاصل تلاشهای ایران شناسان و دپارتمانهای ایرانشناسی نقش مؤثری در بازشناسی هویت ایرانی و رونق یافتن پژوهش در حوزههای فرهنگ و تمدن ایران داشت. در پژوهش حاضر نویسندگان به بررسی مراکز، معرفی پژوهشگران برجسته و مسائل مربوط به ایرانشناسی در کشورهای اروپایی، آمریکای شمالی و ژاپن میپردازند. کتاب پیش رو میتواند آگاهیهای علمی نوینی را در زمینه پژوهشهای ایرانشناسی در کشورهای یاد شده در اختیار پژوهشگران این حوزه قرار دهد.
ساختار
کتاب از شش فصل تشکیل شده است.
فصل اول: شرق شناسی و ایرانشناسی
فصل دوم: پیشتازان شرق شناسی و ایرانشناسی در اروپای کهن
فصل سوم: جایگاه ایرانشناسی در سایر کشورهای اروپای غربی
فصل چهارم: حوزههای ایرانشناسی در اروپای شرقی و ترکیه
فصل پنجم: نقش روسیه و کشورهای حوزه قفقاز در ایرانشناسی
فصل ششم: حوزهها و مراکز ایرانشناسی در آمریکای شمالی و ژاپن
گزارش کتاب
شرق شناسی تحولی علمی است که از سدههای هفدهم و هجدهم میلادی در نتیجهی رخدادهای علمی، فنی و تکنیکی در دنیای غرب و با توجه به اهمیتی که دنیای شرق جهت تأمین منافع شان داشت، به صورت علمی نوین در دپارتمانهای دانشگاههای بزرگ مورد توجه قرار گرفت. با این حال باید ریشههای شرق شناسی را در سدههای دورتر جست و جو نمود. پس از پایان جنگهای صلیبی و آشنایی اروپاییان با منابع اقتصادی، فرهنگی و ساختار سیاسی دنیای شرق به ویژه مناطق شرقی مدیترانه، آنان در مرحله نخست به عزم تجارت، به سوی شرق رهسپار گردیدند و در نتیجه تجربیات فراوانی که به دست آوردند موجب تشویق اروپاییان به سیاحت در شرق شدند.
وقوع انقلاب صنعتی و انقلاب کبیر فرانسه موجب شتاب شرق شناسی در اروپا شد. آغاز سدهی نوزدهم میلادی دورهی اوج شرق شناسی در اروپا است زیرا دولتهای اروپایی به دلیل رشد سرمایه داری و گسترش نظام مستعمراتی، رقابت گستردهای با یکدیگر آغاز نمودند که یکی از ابزارهای لازم جهات تحقق نظام استعماری، تقویت پایههای شرق شناسی در این کشورها بود. به هر روی تلاشهای شرق شناسان در سدهی نوزدهم بیش تر با تکیه بر مباحث اسلام شناسی از یک سو و مطالعات باستانشناسی قرار داشت. اما در سدهی بیستم پس از تلاشهای گسترده در زمینهی شرق شناسی، حوزههای مختلف نظیر ایرانشناسی و سایر حوزههای مطالعاتی زیر مجموعه آن شکل گرفت.
در حوزه مطالعات ایرانشناسی نیز باز هم کشورهای انگلستان، فرانسه و آلمان پیشتاز بودند. بی تردید مهمترین عامل توجه این کشورها به پژوهش در این زمینه، تحت تأثیر متغیرهای گوناگون است که این عوامل ریشه در تحولات سدهی بیستم میلادی داشت؛ عواملی نظیر رقابت دولتهای بزرگ در خاورمیانه بر سر مسأله نفت و انرژی و مسائل ژئوپلیتیک، موجب اهمیت ایران در سیاست خارجی شان گشت که به همراه گزارشهای فراوان سیاحان اروپایی از ایران سدهی هفدهم میلادی ارائه شده بود. ایرانشناسی و خاورشناسی در انگلستان و فرانسه عصر استعمار را به جهت این که کشورهای یاد شده منافع فراوانی در شرق داشتند، باید به توسعه استعماری و منافع آنان در این زمینه تحلیل نمود، در حالی که خاورشناسان در آلمان با رویکرد علمی ودانشگاهی همراه بوده است؛ زیرا آلمانیها در ایران و شرق دارای منافع سیاسی و اقتصادی نبودند. هم چنین آمریکا نیز شرق شناسی را به عنوان یکی از شاخصههای سیاست ملی از سده نوزدهم برای توسعه منافع ملی خود دنبال نمود. این سیاست کم و بیش در آمریکا در رویکرد به شرق شناسی و ایرانشناسی تداوم دارد. با این وجود، شرق شناسی و ایرانشناسی از نیمه دوم سدهی بیستم و بیست و یکم از شکل استعماری کم و بیش خارج گشت و وارد دوران نوینی شد. به ویژه این مسأله دربارهی فعالیتهای ایرانی شناسی در چند دهه اخیر چشم گیر است. فعالیت ایرانیان مهاجر در اروپا جذابیت زیادی برای پژوهشگران اروپایی فراهم آورد و این موضوع موجب تربیت نسل بزرگی از ایران شناسان در نیمه دوم سده بیستم میلادی در اروپا شد. این ایران شناسان در حوزهها و مسائل عمده ایرانشناسی پژوهشهای ارزندهای انجام دادند و افزون بر آن نسلی از ایرانشناسی ایرانی را تربیت نمودند که حاصل تلاشهای آنان پژوهشهای ارزندهای است که در نیمه دوم سده بیستم از سوی آنان در حوزههای مختلف نسخه شناسی، باستانشناسی، معماری، تاریخ، ادبیات، مذهب و فرق اسلامی، عرفان و تصوف و سایر شاخههای فرهنگ و تمدن ایرانی به یادگار مانده است.
با آن که پدیده شرق شناسی و ایرانشناسی همواره با مسائل سیاسی همراه بوده است، اما با این وجود، ایران شناسان نقشی مهم در بازشناسی هویت ایرانی و کمک به تفهیم و توسعه مبانی ناسیونالیسم ایرانی داشتند. آنان توانستند کم و بیش نقش مهمی در بازشناسی هویت فرهنگی ایفا نمایند. هرچند نقدهایی بر پژوهشهای ایرانشناسی یاد شده وارد است، اما این شیوهها و روشها از سوی پژوهشگران ایرانی به عنوان الگویی برای پژوهش در این حوزه تداوم یافت. مهمترین تأثیرگذاری ایرانشناسی بزرگ بر پژوهشگران ایرانی، مسأله روش شناسی و یا همان «متدولوژی» بود. این مسأله تأثیر زیادی در علمی شدن پژوهشهای علوم انسانی و ایرانشناسی در ایران داشت. در زمینه متدولوژی و شیوههای پژوهش هنوز پژوهشگران غربی به جهت پر رونق بودن دانش فلسفه و مباحث حوزه نقد و روش شناسی، نوآوریهای ارزشمند دارند.
در پژوهش حاضر نویسندگان با هدف بررسی مراکز و مسائل مربوط به ایرانشناسی در کشورهای اروپا، آمریکای شمالی و ژاپن، دپارتمانهای ایرانشناسی این کشور ها را مورد پژوهش قرار میدهند. مبنای بررسی نیز نسخت کشورهای پیشتاز در حوزه شرق شناسی و ایرانشناسی نظیر انگلستان، فرانسه و آلمان قرار داده شده است و سپس سایر کشوره مورد بررسی قرار گرفته است؛ زیرا از دوره رنسانس این کشورها با فرستادن سیاحان و مأموران خود، زمینه آشنایی دنیای غرب را با شرق نزدیک و ایران فراهم آوردند و سرانجام در سدهی نوزدهم میلادی با کشفیاتی که در حوزه تکنولوژی، کشف رمزهای خطوط و زبانهای باستانی انجام گرفت، زمینه رشد و گسترش شرق شناسان را فراهم آوردند. حاصل تلاشهای ایران شناسان در حوزهها و مسائل گوناگون ایرانشناسی، نقش مؤثری در بازشناسی هویت ایرانی داشت و سبب رونق پژوهش در حوزههای فرهنگ و تمدن ایرانی از سوی پژوهشگران گردید.[۱]
پانويس
منابع مقاله
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران