تمثیل، خیال و تأویل
تمثیل، خیال و تأویل | |
---|---|
![]() | |
پدیدآوران | اسپرهم، داود (نویسنده) |
ناشر | دانشگاه علامه طباطبایی |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1397 |
شابک | 6ـ339ـ217ـ964ـ978 |
موضوع | PIR ۵۳۰۷/ع۴الف۵ |
کد کنگره | مولوی، جلالالدین محمدبن محمد، ۶۰۴ - ۶۷۲ق. مثنوی -- عرفان,دیدگاه درباره عرفان ابن عربی، محمد بن علی،۵۶۰-۶۳۸ق,تمثیلات عرفانی,تخیل,تٲویل |
تمثیل، خیال و تأویل تألیف داود اسپرهم، تمثیل، خیال و تأویل سه رویکرد در معرفتشناسی صوفیه است. «خیال» با جولان در صحرای برهوت «معنا» رهاوردی صورتمند و شکلیافته از آن جهان بیصورت به ارمغان میآورد و بدینترتیب معانی متعال را متنطل میکند.
ساختار
کتاب از چهار بخش تشکیل شده است.
گزارش کتاب
تمثیل، خیال و تأویل سه رویکرد در معرفتشناسی صوفیه است. «خیال» با جولان در صحرای برهوت «معنا» رهاوردی صورتمند و شکلیافته از آن جهان بیصورت به ارمغان میآورد و بدینترتیب معانی متعال را متنطل میکند. در فرایند خیال/ تخیل فقط زبان تمثیل است که صورتمندشدن معانی بیچون را ممکن میسازد. «تمثیل» یکسویه در معنا و سویهای در صورت دارد؛ از اینرو زبان خاص تخیل صوفیانه است؛ اما «تأویل» رویکرد ناگزیر در فهم صوفیانه است. تأویل فرایندی معکوس دارد. هر آنچه خیال با کمک تمثیل از معنا به صورت آورده است، اکنون تأویل صورت را نازل را به معنا و جایگاه اصلی تعالی میدهد تا جریان ادراک و فهم کامل شود.
بخش اول کتاب دربارۀ تمثیل است. «تمثیل» در عرفان همچون برهان، قیاس و استقراء در فلسفه است. با وجود این نمیتوان تمثیل را زبان اختصاصی عرفان دانست چراکه در آثار غیر عرفانی نیز از قدرت تصویری و تلقینی تمثیل برای تقریب معنا به ذهن مخاطب استفاده شده است. آثار اخلاقی، غنایی، اسطورهای، تعلیمی و حتی سیاسی ما و جهان غرب نیز مشحون از این ابزار کارآمد بیانی، معرفتی و هنری است. فیالمثل کتاب «کلیله و دمنه» مشحون از روایتهای تمثیلی از نوع فابل برای بیان مقاصد سیاسی است. با این حال با مطالعۀ متون و منابع عرفان و تصوف ایرانی به این نتیجه میرسیم که در آثار نثر صوفیانه کمتر از زبان تمثیل بهرهبرداری شده است؛ اما در آثار نظم صوفیه بهویژه در مثنویهای منظوم زبان تمثیل، زبان اصلی حجت و اقناع کلام است. سير العباد الی المعاد و حدیقة الحقیقه سنایی، هر دو با حکایات و تمثیل شگل گرفته است. بعد از سنایی به حکایات عطار در مثنویهای منظوم بهویژه در منطقالطیر میرسیم. علاوه بر ساختار کلی این اثر که بیتردید اثری تمثیلی است تکتک حکایات درون آن نیز جنبۀ تمثیلی دارند. پس از عطار به حکایات مولانا در مثنوی میرسیم. مولانا بیشترین کاربرد قصص و حکایات و داستان تمثیلی را در مثنوی معنوی دارد.
«خیال» و پیوند آن با دل کمکم از دورۀ نوافلاتونیان مطرح و بهزودی بهعنوان مرجع دیگری برای ادراک/ شناخت معرفی شد. رفتهرفته به جای پرورش عقل و تشحیذ حواس، سخن از تخیل و پالایش قلب و تعالی روح به میان آمد. وقتی نوبت به عرفای مسلمان رسید، خیال با دل، پیوندی گسستناپذیر یافته بود. هنگامی که زبان بیان این پدیدۀ نوظهور با شعر، تمثیل و تخیل درآمیخت، جهانی تازه و فارغ از جهان عقل دیرپای سالخورده رقم زده شد. زمانی که عرفان با ادبیاتی که از قدرت ذوق، تخیل و کشف باطن مدد میگرفت، درآمیخت، بهزودی خود را نقطۀ مقابل فلسفه یافت و با امداد از عواطف و احساسات رقیق، قدرت اقناعی بیشتری یافت. اکنون ادب عرفانی میتوانست پنجه در پنجۀ رقیب خود یعنی فلسفه بیافکند. این تقابلی که شکل گرفته بود، قرنهای میدان ستیزی بیامام شد. عرفان درآمده به جامۀ ادب با روح معنویت و دین مخالطت یافت. تلفیق اضطراری دین، ادبیات و عرفان عرصه را بر فلسفه تنگ کرد و پس از این فلسفهستیزی و در رأس آن ابن سیناستیزی سکۀ رایج شد. دربارۀ خیال در بخش دوم کتاب بررسی صورت گرفته است.
موضوع بخش سوم کتاب دربارۀ تأویل است. از عمدهترین تفاوتهای فکری عرفا با مفسران، متکلمان و فیلسوفان الاهی وسعت نظر و مشرب آنان در فهم و تبیین متون وحیانی است. از آنجایی که تفکر و دریافت این عرفا در قالب زبانی ویژه عرضه شده، این تفاوت در ساحت زبانی نیز خود را بهخوبی نمایان ساخته استو تعبیرات و تفاسیر صوفیه از وحی، در اصل مبتنی بر ذوق، درک باطنی و نوعی شهود است. صوفی ضمن پایبندی به شرایط اولیه فهم متن وحیانی که همانا عبارت است از دانش؛ لغت، نحو، تاریخ، قرائت و ... با جابهجایی مدلولهای معنایی دالها و نشانههای متنی و درونی کردن مضامین و مفاهیم بیرونی با تکیه بر دریافتهای شهودی، در فهم و تحلیل آنها به معنا و زبان تازهای دست مییابد. پایبندی به اصول اولیه، هیچگاه ذهن و زبان صوفی را در نگرش و برداشت آزاد و ذوقی محدود و مسدود نمیسازد. البته گاهی این فراخنایی تا بدانجا پیش میرود که ممکن است بر دانشهای پیشینی صوفی غلبه نموده، او را نسبت به اصول و چهارچوبهای فهم متن بیاعتنا کند.
با نگاهی به متون عرفانی پس از «ابن عربی»، متوجه میشویم که جریان عرفان و تصوف از هر سه جریان و روشی که پیشتر گفته شد فاصله گرفته است. در این آثار ـ اگر بتوان آنها را عرفانی نامید ـ نه از آن زهد و پرهیز و ریاضت و آدابدانی و آدابورزی و خوف و خشیت الاهی دورۀ خانقاهی خبری هست و نه از شور و هیجانات و شوریدگیها و سرمستیهای عاشقانۀ عرفان وجدی و نه از اندیشههای قویم و منسجم دورۀ سوم، بلکه این متون که غالبا در قالب رسالهها و نوشتههای کوتاه و معماگونه است، مشحون از مطالب جدولی و تأویلی و فلسفهبافیهای بیمزه در حوزۀ عقاید عرفانی ـ کلامی است. برای نمونه دو اثر از همین رسالههای عرفانی که پس از سلطۀ اندیشۀ ابن عربی در افکار صوفیه نوشته شده، در بخش چهارم کتاب مورد بررسی قرار گرفته تا حال و هوای صوفیانه و عارفمآبانۀ این دوره بهخوبی نمایان شود.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات