تاریخ روضة الصفا في سیرة الانبياء و الملوك و الخلفا
تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوك و الخلفا | |
---|---|
پدیدآوران | میرخواند، محمد بن خاوندشاه (نویسنده) کیانفر، جمشید (مصحح) |
ناشر | اساطير |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1380 ش |
چاپ | 1 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 10 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوك و الخلفا، نوشته محمد بن خاوند شاه (میرخواند)، تصحیح جمشید كیانفر
این اثر تاریخى و جامع كه از آثار فارسی مفصّل دوره تیمورى به شمار مىرود، به گزارش تاریخ جهان از آغاز آفرینش تا پیدایى اسلام و تا روزگار خود؛ یعنى دوران حكومت سلطان حسین بایقرا (911 - 842 ق) مىپردازد. روضه الصفا هفت بخش دارد و نویسنده آن به ترجمه بخشى از تاریخهاى عربى و اقتباس از آنها پرداخته و بخشهایى را از تاریخهاى فارسی نقد كرده و بخش پایانى آن را دختر زادهاش قیاسالدین بن خواندمیر با نام حبیب السیر پس از مرگ وى كامل كرده است. رضا قلى خان هدایت در نیمه نخست سده سیزدهم (روزگار قاجار) جلدهاى هشتم تا دهم (تاریخ صفویه، افشاریه، زندیه و قاجار) را بدان افزود و آن را روضه الصفاى ناصرى نامید.
پادشاهان مغول و تیمورى در آغاز كار خود از ارزش و اهمیّت زبان و ادب فارسی آگاه نبودند و به مدح ستایشگران و شاعران و ادیبان توجه نمیكردند. از همین روى، در روزگار آنان شعر و ادب به نابودى روى نهاد، اما با گذشت زمان انگیزهاى در آنان پیدا شد و خواستند كه جهانگشایىهاى خود و نیاكانشان را در تاریخ ثبت كنند تا براى نسلهاى آینده یادگار بماند. از اینرو، از مورخان و نویسندگان خواستند كه چنین اخبار را گزارش دهند و به همین سبب درخشانترین آثار تاریخى در دوره مغول و تیمورى پدید آمد. گفتهاند كه نویسنده، روضة الصفا را به فرمان و تشویق امیرعلى شیر نوایى، وزیر دانشمند شاهرخ تیمورى (حاكم هرات) در آن هنگام آغاز و به نام او ختم كرد.
ساختار
اثر دراز دامن (ده جلدى)، از نثرى پخته برخوردار و از آثار پیشین تاریخنگاران ایران بهرهمند است؛ چنانكه تنها تاریخ طبرى و الكامل را با آن مىتوان برابر دانست. البته مصحح نسخه كنونى قالب ده جلدى آن را تغییر داده و آن را در پانزده جلد به چاپ رسانده و شكل شایستهترى بدان داده است.
بارى، نویسنده (میرخواند) تا جلد هفتم این تاریخ پیش رفت، اما بر اثر بیمارى نتوانست آن را كامل كند. تاریخ میرخواند به واقع شش جلد است؛ زیرا جلد هفتم آن را نوه دخترىاش خواندمیر به پایان رساند و سه جلد دیگر (كه شامل تاریخ عهد صفوی، افشار زندیه و قاجار تا عهد ناصرالدین شاه میباشد)، به قلم رضا قلى هدایت طبرستانى در دورهاى دو ساله بر آن افزوده شد.
نویسنده از صنایع و بدایعى مانند تشبیهات، استعارات، مراعات النّظیر و جناس، احادیث، امثال، ترصیعات، تعقیدات و تطولات و مترادفات كه در آن روزگار فراگیر بود و مردمان آنها را مىپسندیدند، بسیار بهره گرفته است، اما این شیوه یا سبک نگارش، تعقیدات و تكلّفات و تطوّلات و خودنمایىهایى در بردارد كه براى تاریخنویسى خوب نیست و به گفته بیوریج با آنكه اثرى محقّقانه به شمار مىرود، از انتقاد تاریخى تهى و شیوه تحریرش از انواع قلنبهنگارى و نثرهاى متكلّفانه پُر است. نویسنده خود در اینباره مىگوید: «كتابش با سبکی مُنشیانه و متكلّفانه كه مشحون از تشبیهات و ترصیعات و استعارات و تضمین آیات و احادیث و امثال و اشعار مىباشد، به رشته تحریر درآمده و این سبک در آن روزگار معمول و رایج بوده است»، اما بهرغم سبک تحریر پیچیده و مشكل این اثر، تعقید و تكلّفِ تاریخهایى مانند جهانگشاى جوینى و وصاف و...، در آن نیست و به هر روى مىتوان عباراتش را فهمید.
گزارش محتوا
درآمد (مقدمه) كتاب بر پایه چاپ قدیم آن، درباره سودمندىهاى تاریخ و نیاز فرمانروایان به این دانش و چیزهاى لازم بارى نوشتن تاریخ است. بخش اول آن با بازگویى داستان آفرینش و قصص پیامبران و رخدادهاى روزگار شاهان ایران پیش از اسلام و حاكمان پیشین آغاز مىشود. بخش دوم به حالات و غزوات حضرت رسول(ص) و اخبار خلفاى نخست (راشدین) مىپردازد. بخش سوم آن احوال امامان دوازدهگانه شیعیان و خلفاى بنىامیه و بنىعباس را گزارش مىكند و بخش چهارمش به ماجراهاى پادشاهان همروزگار عباسیان یا سلسلههاى ایرانى پس از اسلام تا حمله مغولان مىپردازد.
بخش پنجم، سرگذشت چنگیزخان و گزارشهایى درباره چگونگى حكومت فرزندان او در چین و ایران و توران در بردارد. بخش ششم، احوال امیر تیمور گوركان و فرزندان و نوادگان وى را باز مىگوید و بخش هفتم درباره سلطنت ابوالغازى سلطان حسین بهادر (بایقرا) و فرزندان اوست. خاتمه كتاب (بخش جغرافیایى آن) به قلمنیز از «بدایع صنایع ملك صانع و عجایبات روى زمین» سخن مىگوید.
جلد هشتم، وقایع سلسله صفویه و افشار را بیان مىكند و جلد نهم از روىدادهاى دوران زندیان و قاجاریان تا پایان سلطنت فتحعلىشاه قاجار گزارش مىكند و جلد دهم، ویژه سلطنت محمد شاه و هفت سال از پادشاهى ناصرالدین شاه است.
خواندمیر تا سرانجامِ كار بدیعالزمان میرزا و سلطنت پسر او محمّد زمان میرزا (929)؛ یعنى 26 سال پس از مرگ جدّش میرخواند گزارش مىدهد و به گفته استاد همایى، تفسیر احوال و وقایع حوادث عصر پسران ابوسعید را به مجلّدِ هفتم وامىگذارد كه اثرى از آن در دست نیست. اگر در اینباره و بخشهاى دیگر كتاب مانند «تاریخ ایّام ممدوحان و مربّیان» خود؛ یعنى سلطان حسین بایقرا و امیرعلى شیر نوایى چیزى نوشته باشد، آن را بر كاغذ نیاورده یا سوادش به دست نوه دخترى او خواندمیر افتاده و او در تألیف حبیب السیر از آن بهره برده است.
تاریخ صوفیه و احوال علما و رجال آن دوره (جلد هشتم)، تاریخ زندیه و احوال علماى آن عهد و اعقاب زندیه و پادشاهى آقا محمّد خان قاجار و سلطنت فتح على شاه قاجار و محاربات ایران و روس و جلوس میرزا ولیعهد در تبریز (جلد نهم) و سلطنت محمّد شاه قاجار و ده سال اوّل سلطنت ناصرالدّین شاه تا 1273 هجرى (جلد دهم)، از افزودههاى رضا قلىخان (هدایت) بر اثر خواندمیر است كه گزارشهاى آن را تا 1857 میلادى دنبال مىكند.
همچنین چندین صفحه درباره «تذكره احوال اعیان دولت و شعرا و علما و سایر مردمان بزرگ آن دوره» در پایان جلد نهم روضة الصفاى ناصرى (پایان سلطنت فتحعلى شاه قاجار) آمده است كه نكتههایى درباره زندگانى آنان در بردارد، اما این نكتهها در مجمع الفصحا و ریاض العارفین رضا قلى خان دیده نمىشود. گمان مىرود كه میرخواند همچون نویسندگان شمارى از منابع تاریخى پس سده ششم هجرى، در بحث از تاریخ سلجوقیان باواسطه یا بىواسطه، مطالبى از ملكنامه، نوشته فردى ناشناخته نقل كرده باشد.
اگرچه خواندمیر از اهلسنت به شمار مىرفت، در این اثر فصلهاى مستقلى درباره امامان شیعیان نوشت و ماجراى خلافت على بن ابىطالب را با انگیزهاى كامل دنبال كرد. البته این خود پىآمد آمادگى ایرانیان و فرمانروایان این كشور براى انتقال مذهب و فراگیرى تشیع بود.
وضعیت كتاب
گفتنى است بیشتر تاریخهاى عمومى فارسی مانند این كتاب، اقتباسى از همتایان عربى خود به شمار مىرود. نویسنده نیز در نوشتن این تاریخ بلند از منابع معتبر عربى و فارسی مانند مغازى محمّد بناسحاق، تاریخ محمّد بنجریر طبرى، معارف ابن قتیبه، تاریخ اعثم كوفى، تجارب الامم ابن مسكویه، منتظم ابن جوزى، غرر اخبار ملوك الفرس ثعالبى، اخبارالطوال ابوحنیفه دینورى، تواریخ سعودى، شاهنامه فردوسى و تاریخ ابوالفضل بیهقى و...، بهره برد.
چاپ سنگى روضة الصفا در 1261 هجرى قمرى در بمبئى و چاپ دوم آن در 1266 و چاپ سومش در 1270 در تهران سامان یافت و در 1258 به تركى در استانبول منتشر شد. مطالبى جغرافیایى با عنوان عنوان «ملحقات» در پایان جلد هفتم وجود دارد كه بر دیدگاه نویسنده در اینباره دلالت مىكند. شاید این ملحقات از خود میرخواند باشد كه بعدها به دست نوه دخترىاش خواندمیر افتاده و او آنها را با جرح و تعدیل و تقدیم و تأخیر، بیشتر با عین عبارت در جلد چهارم كتابِ خود آورده است. هنگامى كه رضا قلى خان هدایت در 1855 میلادى (1272 هجرى) از سفارت خوارزم باز مىگشت، كتابش كمابیش رو به پایان بود. شرح این سفر در سفارتنامه كه متن فارسی آن را آقاى شغرفا به فرانسه ترجمه كرد (9-1876) به چاپ رسیده است.
روضة الصفا نخست در بمبئى (1263ق / 1840 م) به همت سید رضا حسینى شیرازى در دو جلد و پس از این، با افزودن روضة الصفاى ناصرى بر آن در تهران (1274 - 1270 ه) منتشر شد و به كوشش كتابخانه خیّام تهران (1339 - 1338 ه) دوباره به چاپ رسید. نسخههاى خطّى این اثر، در كتابخانههاى گوناگون مانند ریو كتابخانه موزه بریتانیا و كتابخانه دانشگاه پرینستون یافت مىشود و نسخهاى از آن در كتابخانه تاشكند است.
این كتاب را به بیشتر زبانهاى جهان مانند تركى، انگلیسى، فرانسه، آلمانى و لاتین و...، ترجمه كردهاند. ترجمه تركى آن در (1842 م) در استانبول چاپ شد. شهآ D. Shea در 1832 هجرى تاریخ پادشاهان ایران قدیم را از روى آن به انگلیسى ترجمه كرد و در لندن به چاپ رساند، دو ساس D. Sacy، تاریخ سلسله ساسانى را بر پایه آن به فرانسه ترجمه كرد و در 1793 در پاریس منتشر كرد و ژوبر، تاریخ ساسانیان آن را در 1843 به فرانسه در پاریس به چاپ سپرد. همچنین كسانى مانند پنیش Junish، میلتشرلیك Miltscherlik دانشمند آلمانى و ویلكن Wilken، به ترجمه بخشهاى تاریخ پیش از اسلام، تاریخ سلسله طاهریان و تاریخ سامانیان این كتاب، به لاتین، آلمانى و انگلیسى پرداختند.
منابع مقاله
- پیشگفتار و مقدمه مصحح كتاب.
- باهر، محمد (تابستان 1382)، «چاپ جدید روضة الصفا تصحیحى برگزیده یا اثرى نیازمند تصحیح؟»، آیینه میراث، شماره 21.
- آلداود، على (بهار 1381)، «روضة الصفا بزرگترین تاریخ عمومى زبان فارسی»، نشر دانش، شماره 103.