تاريخ الشيعة
تاریخ الشیعه | |
---|---|
پدیدآوران | مظفر، محمد حسین (نویسنده) |
ناشر | دار الزهراء |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1408 ق |
چاپ | 2 |
موضوع | شیعه - تاریخ |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 239 /م6ت2 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تاريخ الشيعة، اثر علامه محمدحسين مظفر، كتابى است پيرامون تاريخ شيعه در كشورهاى اسلامى كه به زبان عربى و در دوران معاصر نوشته شده است.
علامه حاج شيخ آقابزرگ تهرانى و شيخ محمد خليلى صاحب كتاب «معجم أدباء الأطباء» اين كتاب را تأييد نموده و تقريظ بر آن نوشتهاند كه در ابتداى كتاب، ذكر گرديده است.
ساختار
كتاب با مقدمه نویسنده آغاز و مطالب در عناوين متعدد و متنوعى، عرضه گرديده است.
اثر حاضر در موضوع «تاريخ شيعه» از كتابهاى نسبتا جامعى بشمار مىرود كه نویسنده آن بهخوبى از عهده آن برآمده است.[۱]
نویسنده در اين كتاب، بر سر آن است كه مردم بدانند تشيع از همان زمان صاحب رسالت؛ يعنى پيامبر(ص) به ما رسيده است و ريشه در ایرانیان و يا عبدالله بن سبأ ندارد، بلكه بايد اساس و ريشه آن را در زمان شارع اسلام و در عهد او جستجو كرد.[۲]
نویسنده در پى آن است تا سابقه تشيع و تقدم آن نسبت به هر نحله و مذهب و مكتب را صرفا از بعد تاريخى اثبات نمايد؛ به همين جهت تاريخ تشيع را از آغاز و نيز دوران رشد و پيشرفت آن در آفاق و سرزمينها در معرض ديد افكار قرار داده است.[۳]
گزارش محتوا
در مقدمه، به انگيزه نویسنده از تأليف اشاره گرديده است.[۴]
نویسنده در ابتداى كتاب، مفهوم و مدلول واژه شيعه و سابقه تاريخى آن را مورد بحث و بررسى قرار داده است. وى شيعه را از نظر لغوى، به معناى پيروان، ياران و انصار تعريف كرده است. اين واژه، اختصاصا در مورد فرد و يا افرداى به كار مىرود كه دوستدار على و فرزندان او(ع) هستند و به امامت آنها اعتقاد دارند تا آنجا كه اگر واژه «شيعه» بدون قيد و شرط اضافى به كار برده شود و قرينهاى در كار نباشد، اذهان به چنان افرادى منصرف مىشود كه قائل به امامت امامان يادشده هستند.[۵]
نویسنده، اين تصور را كه عنوان «شيعه» جز پس از گذشت مدتى طولانى از زمان ظهور اسلام به دوستداران و پيروان اهلبيت(ع) اختصاص نيافت؛ يعنى آنگاه كه دوستان اهلبيت(ع) رو به فزونى نهادند و در سرزمينهاى مختلف پراكنده شدند، اين عنوان بدانها منسوب گشت تا از سايرين ممتاز و مشخص شوند، درست نمىداند؛ زيرا معتقد است اگر در احاديث نبوى به جستجو بپردازيم، بازمىيابيم كه اختصاص اين عنوان به دوستداران اهلبيت(ع) همراه با همان روزى كه اسلام طلوع كرد، داراى سابقه مىباشد و شاخ و برگ بارور آن، مربوط به همان دورانى است كه نهال آن غرس شد و نيز به اين نتيجه مىرسيم كه شارع اسلام، اين نام و عنوان را خود وضع كرده بود.[۶]
نویسنده، معتقد است كه دعوت به تشيع، از همان روزى آغاز شده كه رهایىبخش بزرگ انسانها، حضرت محمد(ص)، در همان روز بانگ و آوا به كلمه «لا إله إلا الله» برآورد؛ زيرا وقتى آيه«و أنذر عشيرتك الأقربين» نازل شد و پيامبر(ص) بنى هاشم را گرد آورد و به آنها هشدار داد و دل آنان را از عذاب خدا بيمناك ساخت، هيچيك از حاضران، جز على مرتضى(ع) به درخواست آن حضرت پاسخ مثبت نداد و پيامبر(ص) ايشان را بهعنوان برادر، وصى و جانشين معرفى كرد. بنابراین دعوت به تشيع و پيروى از حضرت على(ع) از سوى صاحب رسالت، همگام و همزمان با دعوت به شهادتين صورت پذيرفته است.[۷]
نویسنده در ادامه، وضعيت تشيع را در زمان هريك از ائمه(ع) و سپس موقعيت آن را در سرزمينهاى مختلفى همچون عراق، حجاز، يمن، سوريه، جبل عامل، مصر، ایران، هند، بحرين، قطيف، احساء، كويت و بلاد ساحل، افغانستان، آفريقا، آمريكا، چين، اندونزى، روسيه شوروى و ساير ممالك بررسى نموده است.
در بررسى وضعيت شيعه در عراق، نویسنده به اين نكته اشاره نموده كه اميرالمؤمنين(ع) در عراق، قبل از آنكه به خلافت ظاهرى دست يابد و پيش از آنكه كوفه را پايتخت خلافت قرار دهد، شيعه و پيروانى داشت؛ زيرا كوفه سرزمينى بود كه جند فاتح و سپاهى كه بر «كسرى» پيروز شد و سرزمينش را از دستش ربود، آن را بهصورت شهر درآورد. اين سپاه پيروز، از حجاز آمده بود و مىدانست كه اميرالمؤمنين(ع) قبل از آنكه در عراق متوطن گردد، كيست؛ بهخصوص كه فرماندهى اين سپاه و سرزمينها را امثال ابن مسعود و عمار ياسر به عهده داشتند.[۸]
همچنين آنگاه كه اميرالمؤمنين(ع) پس از واقعه جمل، در عراق استقرار يافت، همين امر از نيرومندترين عامل براى نشر و ترويج ولا و حب اهلبيت(ع) در عراق و بهويژه در كوفه پايتخت خلافت آن حضرت بشمار مىرفت. به عقيده نویسنده، به همين جهت بود كه معاويه و كارگزاران او، همت بر آن گماردند كه تشيع را از سرزمين عراق و بهخصوص كوفه، ريشهكن سازند؛ زيرا كوفه سرزمينى بود كه بذر تشيع در آن كاشته شد و رو به رشد و نمو مىگذارد.[۹]
پس از عراق، موقعيت شيعه در حجاز مورد مطالعه قرار گرفته است. نویسنده، معتقد است بىترديد ظهور شيعه در حجاز آغاز شده است؛ چون پيامبر(ص) مردم را به ولاى على و اهلبيت او(ع) تشويق كرده و نخستين كسى است كه اوليا و دوستان آنها را به «شيعه» نامبردار ساخته است و در زمان او، تشيع ظهور نموده و جماعتى از مردم به «شيعه» موسوم شدهاند.[۱۰]
در مورد يمن، نویسنده به اين امر اشاره دارد كه در آنجا شمار زيادى از شیعیان اماميه (دوازدهامامى) وجود دارند، لكن اكثر اهل آن، زيدى هستند، بهويژه مناطقى كه تحت سلطه ملك يحيى قرار دارد و غير از آنها، بقيه سنى شافعى مىباشند. مذهب رسمى در سرزمينهایى كه ملك يحيى بر آنها حكومت مىكند، مذهب زيديه است؛ لكن او براى مذاهب ديگر، محيط آزادى را فراهم آورده است. اكثر مردم «عسير» شافعى هستند، چنانكه مذهب حكومت «أدارسه» نيز شافعى مىباشد.[۱۱]
نویسنده، معتقد است تشيع شانهبهشانه با اسلام همگام بود و هر جا كه اسلام وارد مىشد، تشيع در كنار آن بدانجا راه مىيافت؛ با اين تفاوت كه گاهى سير و حركت تشيع در پارهاى از سرزمينها بهكندى انجام مىگرفت؛ چنانكه در ایران ابتداى كار چنين بوده است. نویسنده بر اين باور است كه تشيع در ایران بعد از قرن اول هجرى، در ايام امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و همزمان با حكومت بنى اميه ظهور كرد. اين دو امام، شیعیان ى در ایران داشتند كه از طريق مكاتبه، مسائلى را با آن حضرت در ميان مىگذاشتند و حقوق مالى خود را بهسوى آن امامان، مىبردند و يا مىفرستادند.[۱۲]
وضعيت كتاب
فهرست مطالب در انتهاى كتاب آمده است.
در پاورقىها علاوه بر ذكر منابع، توضيحاتى پيرامون برخى از مطالب متن داده شده است.
پانويس
منابع مقاله
- مقدمه و متن كتاب.
- مظفر، محمدحسين «تاريخ شيعه»، ترجمه و نگارش دكتر سيد محمدباقر حجتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368.