تاريخ فلسفه غرب (طاهرزاده)
تاریخ فلسفه غرب، اثر اصغر طاهرزاده (متولد 1330ش) که به مطالعه تاریخ تفکر و سیر اندیشههای فلاسفه غرب از دوران باستان تا متفکران جدید میپردازد. هدف از مطالعه این تاریخ، صرفاً گردآوری اطلاعات گذشته نیست، بلکه وراثت تفکر گذشتگان و تشخیص حقایق ثابت و پایدار است.
| تاريخ فلسفه غرب(طاهرزاده، اصغر) | |
|---|---|
| پدیدآوران | طاهرزاده، اصغر (نويسنده) گروه فرهنگي الميزان (سایر) |
| ناشر | گروه فرهنگی المیزان. انتشارات لب المیزان |
| مکان نشر | [بی جا] |
| سال نشر | 13سده |
| چاپ | 1 |
| شابک | - |
| زبان | فارسی |
| تعداد جلد | 1 |
| نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب در دو بخش اصلی تدوین شده است: بخش اول شامل بررسی فلسفه از یونان باستان تا آکوئیناس و بخش دوم شامل مباحثی از بیکن تا هایدگر است.
گزارش محتوا
بخش اول: از یونان باستان تا اَکوئیناس: این بخش با مهد فلسفه یونان و حوزه ایونی آغاز میشود. در ادامه به سوفسطائیان اشاره شده که محوریت فلسفه را به انسان (فاعل شناسی) منتقل کردند و دیدگاههای نسبیگرایانه داشتند[۱]. سپس به بررسی سقراط (۳۷۰-۳۹۹ ق.م) پرداخته شده که فعالیت فلسفیاش بر تعریف کلی مفاهیم ثابت مانند عدالت متمرکز بود و هدف نهایی او، رسیدن به سعادت و معرفت نفس از طریق عمل اخلاقی بود[۲].
در ادامه، آرای افلاطون (۴۲۷-۳۴۸ ق.م) تشریح شده که شامل نظریه مُثُل بهعنوان حقایق پایدار و لایتغیر، و اعتقاد به علم تذکر است. همچنین غار افلاطون بهعنوان تمثیلی برای تفاوت میان عالم محسوس و عالم معقول مطرح شده است. در مباحث اخلاق افلاطونی، بر فضائل چهارگانه (حکمت، شجاعت، عفت و عدالت) و لزوم تربیت قوای نفس تأکید شده. دیدگاه افلاطون در مورد مدینه فاضله نیز شامل جامعهای سهطبقه است که توسط فیلسوفان (فرمانروایان) اداره میشود[۳].
بخش اول همچنین به ارسطو (۳۸۴-۳۲3 ق.م) میپردازد که آثارش به منطق، مابعدالطبیعه (فلسفه اولی)، طبیعیات، علمالنفس، اخلاق و سیاست تقسیم شده است. ارسطو هدف حکمت را نه صرفاً برای نتایج، بلکه برای درک اصول اولیه واقعیت و بالاترین علم میداند. وی با طرح مفاهیم قوه و فعل، ماده و صورت، بر تغییر و حرکت در عالم محسوس متمرکز میشود. در مباحث اخلاقی ارسطو، فضیلت به عنوان حد وسط میان افراط و تفریط تعریف شده است. در انتهای این بخش، آراء افلوطین (۲۰۳-۲۷۰ م) با تأکید بر سیر به سوی وحدت و زیبایی لاهوتی و سپس فلسفه غرب بعد از یونان و دوران قرون وسطی، از جمله آگوستینوس (۳۵۴-۴۳۰ م) و قدیس توماس آکوئیناس (۱۲۲۵-۱۲۷۴ م)، شرح داده شده است. آگوستینوس حقیقت را در تجربههای درونی جستجو میکند، در حالی که آکوئیناس با استفاده از فلسفه ارسطو، تلاش میکند تا میان عقل و ایمان هماهنگی ایجاد کند و تعلیم مقدس را بر فلسفه تقدم میبخشد[۴].
بخش دوم: از بیکن تا هایدگر: این بخش با فرانسیس بیکن (۱۵۶۱-۱۶۲۶ م) آغاز میشود که بر علم تجربی جدید تأکید کرده و هدف فلسفه را خدمت به انسان و بهبود زندگی میداند. وی مفاهیم اصلی را که مانع شناخت درست طبیعت هستند، تحت عنوان بتهای بیکن (قبیله، غار، بازار و تئاتر) معرفی میکند. سپس، به رنه دکارت (۱۵۹۶-۱۶۵۰ م)، مؤسس فلسفه جدید، پرداخته شده که روش فلسفی خود را بر پایه شک دکارتی و رسیدن به «من میاندیشم، پس هستم» بنا نهاده[۵].
سپس، آرای بندیکت اسپینوزا (۱۶۳۲-۱۶۷۷ م) موردبررسی قرار گرفته است؛ او معتقد به وحدت وجود بود و خدا را عین طبیعت میدانست، و در حوزه اخلاق بر حفظ خویشتن و سعادت تأکید میکرد. در ادامه، جان لاک (۱۶۳۲-۱۷۰۴ م)، فیلسوف تجربهگرا که تصورات فطری را انکار کرد و منشأ همه ادراکات را تجربه و حس میدانست، معرفی شده است. پس از آن، گوتفرید ویلهلم لایبنیتس (۱۶۴۶-۱۷۱۶ م) که جهان را متشکل از جواهر فردی میدانست، ذکر شده است[۶].
در بخش بعدی، دیدگاههای جرج بارکلی (۱۶۸۵-۱۷۵۳ م) موردبحث قرار گرفته که وجود اشیای خارجی را منکر بود و میگفت: «وجودداشتن، ادراکشدن است»[۷]. سپس، دیوید هیوم (۱۷۱۱-۱۷۷۶ م)، فیلسوف شکاک، معرفی شده که بر پایه تجربه حسی، اعتقاد به علت و معلول را زیر سؤال برد و به شکاکیت در مورد نفس و وجود خدا پرداخت[۸].
این بخش در انتها، به ایمانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴ م) اشاره دارد که فلسفه انتقادی را برای تعیین حدود عقل محض مطرح کرد و نقش زمان و مکان را بهعنوان مقولات پیشینی ذهن در شکلدهی تجربه تشریح کرد. در پایان، نام متفکرانی چون هگل، نیچه و هایدگر نیز در فهرست مطالب ذکر شده است[۹].
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.