تاريخ الجدل

    از ویکی‌نور
    تاريخ الجدل
    تاريخ الجدل
    پدیدآورانابوزهره، محمد (نویسنده)
    ناشردار الفکر العربي
    مکان نشرمصر - قاهره
    چاپ1
    شابک977-10-1791-8
    موضوعاستدلال

    اسلام - احتجاجات

    اسلام - تاريخ

    مجادله (اسلام)

    کلام - تاريخ
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏228‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏2‎‏ت‎‏2‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تاريخ الجدل، تألیف محمد بن احمد بن مصطفی، معروف به ابوزهره (1316-1395ق) در موضوع علم کلام و مباحث مرتبط با فرق اسلامی است.

    ساختار

    کتاب با مقدمه نویسنده آغاز شده و مباحث آن، بدون باب‌بندی و فصل‌بندی، در ذیل عناوین متعدد و متنوع ارائه شده است.

    گزارش محتوا

    نویسنده، نخست به تفاوت «مناظره» و «جدل» و «مکابره» با یکدیگر اشاره می‌کند و می‌نویسد: هدف از مناظره دست یافتن به صواب است و راه یافتن به حقیقت موضوعی که طرفین در آن اختلاف نظر دارند. در «جدل» مقصود الزام حریف و پیروزی بر خصم است. در «مکابره»، نه دستیابی به‌حق مراد است و نه الزام خصم، بلکه شهرت‌طلبی و لجاجت مقصود است.[۱].

    گاهی لفظ جدل استعمال می‌شود و منظور از آن مناظره است همانند قول خداوند که می‌فرماید:وَ جٰادِلْهُمْ بِالتِي هِي أَحْسَنُ (نحل: 125).

    ابن خلدون در تعریف و علت پدید آمدن فن «جدل» چنین می‌نویسد: «جدل عبارت است از شناختن آداب مناظره‌ای است که میان پیروان مذاهب فقهی و جز آن روی می‌دهد. این فن هنگامی متداول شد که باب مناظره در رد و قبول مسائل توسعه یافت؛ چه، هریک از مناظره‌کنندگان، هنگام بحث، در استدلال و پاسخ دادن، بی‌ضابطه سخن می‌گفتند که برخی از این سخنان و دلایل درست و برخی نادرست بود؛ ازاین‌رو، پیشوایان ناگزیر شدند آداب و احکامی وضع کنند تا مناظره‌کنندگان در رد و قبول، بر وفق آن ضوابط سخن گویند و از حدود آن خارج نشوند و وضع استدلال‌کننده و پاسخ‌دهنده روشن گردد که چگونه به استدلال پردازد و به چه کیفیتی دست از استدلال بازدارد؛ در چه جایی اعتراض کند یا به معارضه برخیزد و کجا سکوت کند تا خصم به سخن و استدلال پردازد»[۲].

    جدال صورت نمی‌گیرد مگر اینکه در شناخت حقیقت دچار اختلاف شویم. این اختلاف به دلایل مختلفی حاصل می‌شود که ابهام در ذات موضوع، ابهام در موضع نزاع، اختلاف در امیال و مزاج‌ها، تقلید کورکورانه، اختلاف در برداشت‌ها، تعصب‌های بی‌جا، حب جاه و ریاست‌طلبی، سیطره وهم و خیال و... از جمله آن‌هاست.[۳].

    نویسنده اقوام عرب را از لحاظ ذهنی همچون اقوام نخبه دیگر امم می‌داند و می‌گوید: با هموار شدن مسیر مباحث بسیار دقیق فلسفی در دوره عباسیان، این مباحث در میان عرب‌ها رواج پیدا کرد. هرچند معلومات پیشین آنان بسیار ساده و کم بود. در واقع آنان از هیچ علمی بهره‌مند نبودند و بیشترین معلومات آنان به‌خاطر تجارب شخصی و یا به‌خاطر همسایگی و ارتباط تجاری با دول دیگر همچون ایران و روم حاصل شده بود[۴].

    ایشان بعد از اینکه تعدادی از ادیان و آیین‌های قبل از اسلام را برمی‌شمرد، می‌گوید: گاه بین این ادیان، مناظراتی صورت می‌گرفته است؛ همچون جدل و مناظره بین نصاری و مشرکین، یهود با مشرکین، و جدال بین مشرکین با حنفاء[۵].

    در عصر پیامبر(ص) نیز جدل‌هایی صورت گرفته که جدال پیامبر با مشرکین، جدال پیامبر با یهود و نصاری و... از آن جمله است.[۶].

    در منابع هیچ اصطکاکی بین پیامبر و قوم یهود درزمانی که ایشان در مکه بودند گزارش نشده است، ولی بعد از اینکه آن حضرت به مدینه مهاجرت نمودند، با توجه به اینکه ایشان مأمور به تبلیغ علنی دین اسلام بودند و شهر مدینه پایگاه مناسبی برای آن بود و طبعا پیامبر آنان را به دین اسلام دعوت کرده، بنابراین بین پیامبر و قوم یهود درگیری‌های لفظی صورت گرفت که خداوند در قرآن آن موارد را ذکر فرموده است.[۷].

    به علت فاصله داشتن مسیحیان از پیامبر، آنان اصطکاک کمتری با پیامبر داشتند؛ لذا آیات کمتری درباره آنان نازل شده است. از جمله آیاتی که درباره مسیحیان نازل شده است رد اعتقاد تثلیث است که در آیه 73 سوره مائده به آن اشاره شده است.[۸].

    همان ‌طور که بیان شد خداوند در قرآن با برخی از اقوام برای ارشاد آن‌ها دست به جدل و مناظره زده است؛ مثلاًبه شیوه قیاس مضمر با مسیحیانی که معتقد بودند: چون عیسی بدون پدر به دنیا آمده، پس پسر خداست، به بحث پرداخته است (قیاس مضمر، قیاسی است که یکی از مقدمات در آن حذف می‌شود):إِن مَثَلَ عِيْسىٰ عِنْدَ اَللٰهِ كمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرٰابٍ ثُم قٰالَ لَهُ كنْ فَيكونُ (آل‌عمران: 59) (در واقع مثل عیسی نزد خدا همچون مثل [خلقت] آدم است [که] او را از خاک آفرید، سپس بدو گفت: باش، پس وجود یافت شد).

    در واقع استدلال در این آیه چنین است: حضرت آدم مثل حضرت عیسی از پدر متولد نشده؛ پس اگر عیسی بدین سبب پسر خداست، آدم سزاوارتر است؛ لکن آدم به اعتراف خود شما پسر خدا نیست؛ پس عیسی نیز پسر خدا نمی‌باشد[۹].

    قیاس خلف، قصه، برهان سبر و تقسیم و تمثیل از دیگر مواردی است که قرآن برای استدلال از آنها بهره برده است.[۱۰].

    بعد از پیامبر بین مسلمانان نیز مناظرات و جدل‌هایی صورت گرفت که عمده آن به سه موضوع امامت، اصول اعتقادات و فروعات دین مربوط می‌شد. اختلاف در امامت یکی از مسائل مهمی است که بعد از پیامبر، جامعه اسلامی به آن مبتلا شد. این اختلاف در عصر خلفا واقع شد. دراین‌بین، انصار مایل بودند که خلیفه را از میان خویش انتخاب کنند؛ زیرا آنان بودند که پیامبر و دینش را حمایت کردند. گروهی از مهاجرین، ابوبکر را شایسته این مقام می‌دانستند و گروه دیگری امامت را شایسته بنی‌هاشم و از بین بنی‌هاشم، امیرالمؤمنین علی(ع) را به‌خاطر سابقه او در دین اسلام، دفاع از پیامبر، برتری علمی و فقهی او نسبت به دیگران و... برترین شخص برای خلافت و امامت می‌دانستند. لکن گروه وسط بر دو گروه دیگر غلبه کرده و جمهور مسلمانان (در ظاهر) از آنها تبعیت نمودند[۱۱].

    عمده جدل‌ها در این ایام، بین مهاجرین و انصار درباره منصب خلافت بود. بعد از گذشت این دوره، در پایان خلافت خلیفه سوم به‌خاطر برخی از عملکردهای خلیفه سوم و وجود برخی از فتنران در این ایام، مجادلات زیادی صورت گرفت[۱۲].

    در زمان خلافت حضرت علی(ع) به بهانه قصاص و خونخواهی از خلیفه سوم، جامعه اسلامی دچار فتنری و مجادلاتی در این زمینه شد[۱۳].

    جدال در اصول و فروع دین و نیز جدال در عصر اموی از دیگر مطالبی است که نویسنده در ادامه به آنها پرداخته است.

    نویسنده در ادامه مباحث کتاب، بحث جدل و مناظره را در بین مذاهب دینی همچون شیعه و خوارج و عقیدتی همچون معتزله و اشاعره پیگیری می‌کند. سپس به زندگی‌نامه دو نفر از بزرگان مناظره و جدل به نام حسن بصری و واصل بن عطا می‌پردازد.

    او درباره مذهب شیعه می‌گوید: سبئیه، کیسانیه، زیدیه، امامیه و اسماعیلیه از مذهب تشیع منشعب شده است و پس از معرفی هرکدام، به دو نمونه از مناظرات شیعه اشاره می‌کند که خلاصه یکی از آن‌ها چنین است: در عصر خلافت عمر بن عبدالعزیز مردی از اهل تسنن چنین سوگند یاد کرد: «همانا علی(ع) بهترین فرد این امت است، وگرنه همسرم سه طلاقه است» و آن مرد معتقد بود که علی(ع) بهترین شخص امت اسلامی بعد از پیامبر(ع) است، پس طلاق او باطل است (با توجه به اینکه سه طلاق در یک مجلس به عقیده اهل تسنن واقع می‌شود(. پدر آن زن که معتقد به برتر بودن علی(ع) بر سایر مسلمین نبود، این طلاق را صحیح می‌دانست.

    بین شوهر آن زن و پدر آن زن، نزاع درگرفت؛ بنابراین میمون بن مهران جریان را برای عمر بن عبدالعزیز نوشت، تا او این قضیه را حل کند؛ درحالی‌که پدر، دخترش را گرفته بود و می‌گفت بر شوهرش حرام شده و شوهر همسرش را گرفته بود و می‌گفت این زن من است.

    عمر بن عبدالعزیز، مجلسی تشکیل داد و جمعی از بنی‌هاشم و بنی‌امیه و بزرگان قریش را به آن مجلس دعوت کرد و به آن‌ها گفت در این‌باره مسئله را روشن سازید. بگومگو در آن مجلس زیاد شد. بنی‌امیه سکوت کردند و در جواب مسئله درماندند.

    سرانجام یک نفر از بنی‌عقیل (از بنی‌هاشم) گفت: طلاق، واقع نشده است؛ زیرا علی(ع) برتر از سایر افراد امت است؛ بنابراین چون طلاق مشروط به عدم برتری امام علی(ع) است، درحالی‌که علی(ع) برتر است، پس طلاق واقع نشده است.

    مرد عقیلی در توضیح ادعای خود به عمر بن عبدالعزیز گفت تو را به خدا سوگند می‌دهم، آیا مگر نه این است که رسول خدا(ص) به عیادت فاطمه(س) هنگامی که همسر علی(ع) بود و بیمار شده بود رفت و به او فرمود: دخترم چه غذایی میل داری؟

    فاطمه(س) عرض کرد: انگور می‌خواهم؛ بااینکه فصل انگور نبود، علی(ع) نیز در سفر بود. پیامبر(ع) چنین دعا کرد: «خدایا انگور را به‌وسیله آن ‌کس که مقامش در پیشگاه تو از همه افراد امتم بهتر است، برای ما بفرست». ناگاه علی(ع) در خانه را زد و وارد خانه شد؛ درحالی‌که زنبیلی در دست داشت که با عبایش روی آن را پوشانده بود. پیامبر(ع) فرمود: ای علی! این چیست؟ علی(ع) گفت: این انگور است که فاطمه(س) میل دارد و برای او آورده‌ام. پیامبر(ص) فرمود: «الله ‌اكبر، خدایا همان ‌گونه که با اختصاص دادن علی به دعای من، مرا شاد کردی، شفای دخترم را نیز در این انگور قرار بده.

    عمر بن عبدالعزیز به مرد عقیلی گفت: «راست گفتی و نیکو بیان کردی، گواهی می‌دهم که من این حدیث را شنیدم و دریافتم و پذیرفتم». آنگاه به شوهر آن زن گفت: «دست زن خود را بگیر و به خانه‌ات ببر، او زن تو است؛ اگر پدرش از تو جلوگیری کرد، صورتش را خورد کن...»[۱۴].

    وضعیت کتاب

    آدرس آیات در متن و منابع روایات و مطالب در پاورقی‌ها ذکر شده است.

    فهرست محتویات در انتهای کتاب قید شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: متن کتاب، ص5
    2. ر.ک: همان، ص6
    3. ر.ک: همان، ص7-10
    4. ر.ک: همان، ص13
    5. ر.ک: همان، ص29-32
    6. ر.ک: همان، ص49-36
    7. ر.ک: همان، ص40-42
    8. ر.ک: همان، ص44
    9. ر.ک: همان، ص52-53
    10. همان، ص54-60
    11. ر.ک: همان، ص73
    12. ر.ک: همان، ص79-81
    13. ر.ک: همان، ص83-84
    14. ر.ک: همان، ص115-117

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها