تاريخ آل زرارة

    از ویکی‌نور
    تاريخ آل زرارة
    تاريخ آل زرارة
    پدیدآورانموحد ابطحی، سید محمدعلی (نویسنده)
    ناشر[بی نا]
    مکان نشر[بی جا] -
    سال نشر1400 ق
    چاپ1
    موضوعآل اعین (خاندان)

    آل زراره (خاندان)

    زراره بن اعین، ۶۰؟ - ۱۵۰ق.

    محدثان شیعه - سرگذشت‌نامه
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‎‏BP‎‏ ‎‏115‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏8‎‏ت‎‏2
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تاريخ آل زرارة، از آثار رجالى سيد محمدعلى موحد ابطحى به زبان عربى است. كتاب، مشتمل بر معرفى اعضاى خاندان آل زراره، به‌همراه شرح حال هريك از آنان است.

    ساختار

    اين كتاب يك جلدى، با مقدمه كوتاهى از مؤلف شروع شده و در پى آن سلسله خاندان آل زراره از سنسن آغاز گرديده، سپس اصحاب هريك از ائمه از اين خاندان تا امام زمان(عج) را برمى‌شمرد و آنها را معرفى مى‌كند.

    گزارش محتوا

    اولين كسى كه از خاندان زراره در اين كتاب معرفى شده است سُنسُن است. او جد زراره و پدر اعين است. درباره او گفته شده كه راهبى از قبيله غسان است و از جمله كسانى است كه در اوايل اسلام وارد بلاد اسلامى مى‌شود و پس از ملاقات فرزندش اعين برمى‌گردد؛ ولى از آنجا كه «سنسن» اسمى عجمى و لقب جماعتى است، برخى بر آن شده‌اند كه او مردى از فارس بود و در سرزمين روم به سلك راهبان وارد شد و با امان گرفتن وارد بلاد اسلامى شد و فرزندش اعين را ملاقات كرد. از آنچه ابوغالب در رساله‌اش و غضائرى در تكمله بيان كرده، به دست مى‌آيد كه سنسن اسلام آورده است.[۱]

    مؤلف در ادامه به معرفى فرزند سنسن، «اعين»، نشسته و قول ابوغالب را مطرح كرده كه گفته «اعين» وقتى پسربچه‌اى رومى بود شخصى از بنى شيبان كه حلبى بود او را خريد و به تربيتش پرداخت و به او قرآن و ادب آموخت.[۲]

    حاكمان ستمگر براى دور كردن محبان و شيفتگان اهل‌بيت(ص) از پيرامون آنها، دست به جنايت و ستم‌هاى بسيار مى‌زدند و با تعقيب و تحت فشار قرار دادن و به شهادت رساندن آنها به بهانه‌هاى واهى، در صدد رسيدن به مقصدشان بودند؛ ازاين‌رو، اهل‌بيت(ع) براى حفظ جان ياران خاص خود گاهى در مورد عده‌اى از اصحابشان اقدام به بدگويى مى‌نمودند تا شايد از هجمه‌هاى ستمگران نجات يابند. امام جعفر صادق(ع) براى حفظ جان زراره - كه در خط مقدم مبارزه حضور داشت - از اين روش استفاده كرد.

    امير سفاك و خون‌ريز؛ يعنى حجاج در هنگام ورود به كوفه درباره اين خاندان مى‌گويد:

    «لا يستقيم لنا الملك و من آل أعين رجل تحت الحجر»؛ «تا زمانى كه يك مرد از آل اعين در زير سنگ هم باشد، حكومت بر ما هموار نمى‌گردد».[۳]

    معرفى آل اعين از مباحث بعدى كتاب مى‌باشد.

    آل اعين بزرگ‌ترين خاندان شيعى است. والاترين و عالم‌ترين خاندان است؛ به‌گونه‌اى كه در ميانشان محدث، فقيه، اديب و قارى وجود داشته است. آل اعين باسابقه‌ترين خاندان‌هاست كه نخستين افراد اين طايفه، دوران امام سجاد(ع) و آخرينشان اوايل غيبت صغرا را درك كردند.

    آل اعين داراى مسجد و محله‌اى در كوفه بود و امام صادق(ع) در آن نماز خواند. اين مسجد از مساجد ممدوح در كوفه است.[۴]

    آل اعين در دست يافتن به معرفت اهل‌بيت(ع) پيش‌گام و پيشقدم بوده و به محبت اهل‌بيت نبى مكرّم اسلام(ص) دست يافته‌اند؛ چنان‌كه اعين قصد زيارت حضرت امير و اسلام آوردن به دست حضرتش را كرد.[۵]

    مؤلف در ادامه، از ميان آل زراره، اصحاب هر امام را برمى‌شمرد. ايشان، در اين ميان، نامى از امامان حسنين(ع) نياورده است و در ميان اصحاب امام على(ع) نام هيچ‌يك از آل زراره را ذكر نكرده است.

    در ذيل اصحاب امام سجاد(ع) نيز فقط نام «اعين» و پسرش «عبدالملك» را مى‌برد و در اين‌باره مى‌گويد: اگر روايت «اعين» از امام باقر(ع) صحيح باشد، پس چنين به نظر مى‌رسد كه ايشان امام سجاد(ع) را درك كرده باشد و نيز چون «عبدالملك» از كبار اصحاب امام باقر(ع) مى‌باشد، بنابراین بعيد نيست كه امام سجاد(ع) را درك كرده باشد (همان، ص11).

    به‌غير از «قعنب» و «مليك» كه به مذهب عامه كشيده شدند، بقيه بنو اعين در زمان امام باقر(ع) از خواص اصحاب ايشان بشمار مى‌آيند.[۶]

    در ميان آل اعين، عبدربه و برادرش حمران بن اعين، حمزة بن حمران، محمّد بن حمران، بكير بن اعين، عبداللّه بن بكير، عبدالرحمان بن اعين، عبدالملك بن اعين، ضريس بن عبدالملك، همگى از اصحاب امام باقر(ع) بودند.[۷]

    زراره از اصحاب امامين صادقين(ع) و تا زمان شهادت امام صادق(ع)، در قيد حيات بودند.[۸]

    از فرزندان بكير بن اعين، عبداللّه، عبدالاعلى، عبدالحميد و جهم از اصحاب امام صادق(ع) بودند.

    از فرزندان حمران بن اعين، محمّد، ابراهیم بن محمّد، حمزة بن حمران، عقبة بن حمران نيز از اصحاب آن امام بودند.

    از فرزندان زرارة بن اعين، حسن، حسین، رومى، عبداللّه، عبيد، محمّد، يحيى و يعقوب نيز از اصحاب آن امام بودند.

    از فرزندان عبدالملك بن اعين، ضريس، على، محمّد، يونس، مثنى و غسان نيز از اصحاب آن امام بودند.

    از فرزندان قعنب بن اعين، جعفر و يونس از اصحاب آن امام بودند.[۹]

    مؤلف در ادامه، اصحاب هريك از ائمه(ع) تا حضرت حجت(ع) از خاندان اعين را برمى‌شمرد، سپس به ويژگى اين خاندان و شمردن خصوصيات هريك از آنان اشاره مى‌كند و اين خاندان را فقيه، محدث، متكلم، منجم و... معرفى مى‌نمايد.

    مؤلف، دوباره به شمردن اولاد اعين مشغول مى‌شود و به زراره كه مى‌رسد او را به‌صورت كامل معرفى و به جايگاه او نزد ائمه و بزرگان شيعه و سنى اشاره مى‌كند. او در اين‌باره مى‌گويد: «جاحظ» عثمانى كه رابطه خوبى با شيعه نداشت، زراره را مدح و تجليل كرده است.[۱۰]

    نقد و بررسى رواياتى كه در مذمت آل اعين، خصوصا زراره نقل شده، از مباحث بعدى كتاب است.

    مؤلف در برابر شبهات مطرح‌شده در ذم زراره، چنين مى‌گويد كه امام براى صيانت زراره از دشمنان، او را قدح كرده است و بر مدعاى خود روايتى از امام صادق(ع) مى‌آورد كه آن حضرت، به عبدالله بن زراره فرمودند: «سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو همانا اگر من بر تو عيبى گذاشتم، به‌خاطر دفاع از تو بود؛ زيرا مردم و دشمنان، در آزار رساندن به تمام كسانى كه به ما نزدیک ند، شتابان هستند و آنها را به جرم محبت ما طرد مى‌كنند و به هركسى كه ما وى را دوست بخوانيم و به خود نزدیک كنيم، آزار مى‌رسانند و اقدام به قتل او مى‌كنند و هركس را كه ما از او مذمت كنيم و از خود دور نماييم، ستايش مى‌كنند. همانا من از تو بدگويى كردم؛ زيرا تو مردى هستى كه در داشتن محبت به ما شهرت دارى و به‌سوى ما مايل هستى و به همين علت در نزد مردم مذمت مى‌شوى و من دوست داشتم با اين كار، شر را از تو دفع كنم؛ چنان‌كه خداوند در قرآن، ماجراى سوراخ كردن كشتى آن انسان‌هاى محروم را بيان مى‌كند تا به دست حاكمى كه كشتى‌هاى سالم را غصب مى‌كرد، نيفتد... اين مثل را درياب؛ خدا تو را مورد رحمت قرار دهد! به خدا قسم محبوب‌ترين مردم نزد من و محبوب‌ترين اصحاب پدرم از بين زندگان و مردگان تو هستى. همانا تو برترين كشتى آن درياى بزرگ و بسيار پرآبى و از پشت سر تو پادشاهى ظالم و غاصب، در كمين هر كشتى سالمى است كه از درياى هدايت عبور مى‌كند، تا آن را غصب و اهلش را اسير نمايد...».[۱۱]

    از ديگر مباحث كتاب، معرفى ديگر كسان زراره از قبيل فرزندان، برادران و فرزندان آنها و... مى‌باشد.

    وضعيت كتاب

    فهرست محتويات در پايان كتاب آمده است.

    در متن كتاب، آدرس برخى از منابع مورد استناد، ذكر شده است (ص5، 6، 7 و...).

    پانویس

    1. متن كتاب، ص3
    2. همان، ص3
    3. همان، ص8
    4. همان، ص8
    5. همان، ص10
    6. همان، ص12
    7. همان، ص12
    8. همان، ص12
    9. همان، ص14
    10. همان، ص36
    11. ر.ک: همان، ص67


    منابع مقاله

    متن كتاب.

    وابسته‌ها