با خورشید تا سپیده: (حکایتهایی از زندگی امام خمینی تا پیروزی انقلاب اسلامی)
با خورشید تا سپیده | |
---|---|
پدیدآوران | راجی کاشانی، سهیلا (نویسنده) حسینی، فاطمه (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | حکایتهایی از زندگی امام خمینی تا پیروزی انقلاب اسلامی |
ناشر | مرکز اسناد انقلاب اسلامی |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1388 |
موضوع | خمینی، روحالله، رهبرانقلاب و بنیانگذارجمهوری اسلامی ایران، ۱۲۷۹ -۱۳۶۸ – سرگذشتنامه |
کد کنگره | ۱۵۷۶DSR/ر۱۶ب۲ ۱ |
با خورشید تا سپیده: (حکایتهایی از زندگی امام خمینی تا پیروزی انقلاب اسلامی) تألیف سهیلا راجی کاشانی(متولد 1340ش) و فاطمه حسینی، یکی از موضوعات انقلاب اسلامی به زبان ساده است که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی تحت عنوان «دانستنیهای انقلاب اسلامی برای جوانان» تهیه شده که با زبانی شیوا، اما محتوایی مستند زندگی حضرت امام را ترسیم نموده است. این نوع نگارش که بر پایه مستندات تاریخی و نثر ادبی و معطوف به خواننده خاص و جوان میباشد، خود سبکی خاص است که زندگی حضرت امام را به روانترین شکل معرفی کرده است.
خاطرات و حکایتهای گرد آمده شامل خاطراتی از کودکی امام، دوران طلبگی، مبارزات و برخوردهای ایشان با رژیم، آغاز دوران مرجعیت و زی طلبگی ایشان، دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قدر شناسی ایشان نسبت به مردم و برخی حالات اخلاقی و معنوی ایشان میشود.
حکایت با خورشید تا سپیده، حکایت تاریخ انقلاب اسلامی ایران و نهضت امام خمینی است. حکایت دورانی تاریخ ساز؛ حکایت دورانی که اگرچه در نگاه اول و با دستگیری و تبعید حضرت روح الله، غمبار و افریننده حس غربت در وجود آدمی است اما چنان با عزت دنبال میشود و چنان شکوهمند و افتخار آفرین به سرانجام میرسد که ناخودآگاه، این نجوای جوان نسل سوم انقلاب به فریادی تبدیل میشودکه «اماما کاش بودم تا...!»
بخشهایی از این کتاب به صورت گزینش شده و موجز بدین شرح است:
- چهار ماه بود که آقا مصطفی بدست اشرار محلی به شهادت رسید. در غیاب پدر، سه بانو روحالله را پروراندند: هاجر خانم، صاحبه خانم و ننه خاور.
- کف مسجد سلماسی سرد بود، زیلوهای نخی یزدی هم فایدهای نداشت.
یکی از شاگردان قبل از آمدن امام، عبای پشمیاش را تا کرد و جایی که امام مینشست، پهن نمود.
امام عبا را که دید جمعش کرد و نشست روی زیلو، مثل بقیه. ناراحتی توی چهرهاش تا آخر درس بود.
- توی یک اتاق به طول چهار قدم و نیم، بیست و چهار ساعت، بازداشت بود. آنجا طبق روال همه روزه، سه بار و هر بار نیم ساعت پیادهروی کرده بود.
- اگر متوجه میشدند طلبهای پشت سر و نزدیک ایشان حرکت میکند، مکث کوتاهی میکردند و میفرمودند: بفرمائید. به دو معنی، اگر کاری دارید بفرمائید و اگر هم کاری ندارید... بفرمائید!
- مردم فرانسه که میدیدند 35 میلیون جمعیت ایران گوش به فرمان روحانیای هستند که در نوفل لوشاتوی دور افتاده اقامت دارد، از سازمان رادیو و تلویزیون کشورشان خواستند برنامههایی برای شناخت بیشتر اسلام بگذارند. آنها هم مجبور شدند هفتهای یکی دو برنامه بگذارند و از ایرانیان مبارز دعوت کنند.
- من احتیاج به کمک مالی ندارم. من با شاه با یک قلم و چند صفحه کاغذ مبارزه میکنم و اگر محتاج به کمکی باشم ملتم به من کمک خواهد کرد.
- خود را موظف میدانستند که حرکت مردم ایران را از سه انحراف مصون بدارند، یکی از شائبهی وابستگی و ارتباط با بیگانگان، دوم از داشتن هر گونه گرایشهای کمونیستی و حتی گمان و تصور اتحاد با آن، سوم از داشتن اهداف صرفا ملیگرایانه.[۱]
پانویس
- ↑ ر.ک: بینام، ص98-99
منابع مقاله
بینام، طوبی اندیشه (سطح یک)، سیر مطالعاتی اندیشههای حضرت امام خمینی(ره)، بنیاد تبیین اندیشههای امام خمینی(ره) در دانشگاهها