بازنگری در تاریخ بلاغت مدرسی
بازنگری در تاریخ بلاغت مدرسی | |
---|---|
پدیدآوران | جلیلی نقویان، مصطفی (نویسنده) |
ناشر | نشر سخن |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1400 |
شابک | 4ـ062ـ260ـ622ـ978 |
موضوع | معانی و بیان -- تاریخ زبان عربی,جنبه های مذهبی -- اسلام معانی و بیان |
کد کنگره | PJA۲۰۲۸/ج۸ب۲ ۱۴۰۰ |
بازنگری در تاریخ بلاغت مدرسی تألیف دکتر مصطفی جلیلی نقویان؛ نویسنده در این کتاب کوشیده تا بخشی از تاریخ اندیشۀ بلاغی در قرن هفتم و هشتم را به نگارش درآورد؛ البته با یک توضیح و یک قید: به سبب وسعت منابع و پیچیدگی کار و نوسفربودن نگارنده در این راه، کوشیده تا تنها به شرحی نظری دربارۀ شکلگیری برخی ساختارها و مفاهیم بسنده کند.
ساختار
کتاب در شش فصل نگاشته شده است.
گزارش کتاب
علم بلاغت در تاریخ مسلمانان چه مسیری را طی کرده است؟ فرازوفرود این جریان در چه زمینه و زمانهای رخ داده است؟ در کدام بخش از تاریخ بلاغت، شاهد بروز خلاقیت در میان ناقدان و بلاغیان خود بودهایم؟ نسبت میان علوم دیگری چون کلام، اصول فقه و... چه بوده است؟ سؤالاتی از این قبیل که به قلمرو تاریخ اندیشۀ بلاغی تعلق دارد، در حال حاضر فاقد پاسخی شایسته و علمی و دقیق است. برای به دستآوردن پاسخ دقیق این پرسشها، راهی جز ترسیم «نقشۀ راهی» برای علم بلاغت وجود ندارد. با ترسیم این نقشه تا آنجا که امکان داشته باشد، میتوان گزارشی لحظهبهلحظه از تحولات و اوجوفرودهای این علم به دست داد. با رسم این نقشۀ راه، میتوان درک کرد که ویژگیهای هر دوره در تاریخ بلاغته بوده است، چه مسیری پیموده است، میان گفتمان بلاغت با گفتمانهای دیگری چون کلام و فلسفه و... چه بوده است و سرانجام اینکه چه ارتباطی میان تحولات علم بلاغت با تحولات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی وجود دارد؟
بلاغت مسلمانان در قرنهای هفتم و هشتم به جانب شرحنویسی کشیده شد. در این کتاب با توجه به این شرحها تأکید شده است که جدایی سه علم معانی و بیان و بدیع تنها به دست سکاکی انجام شده است، بلکه این جدایی، روندی بوده است که از پیش از وی آغاز و تا پس از وی ادامه داشته است. نیز در این کتاب کوشیده شده تا در تاریخ شکلگیری برخی از ساختارها و مفاهیم و روشهای علم بلاغت بازنگری شود. مراد از بازنگری به این معناست که دربارۀ بخشهایی از تاریخ بلاغت که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته یا نادرستیهای برخی از پژوهشهای پیشین، نشان و تبیین شود.
نویسنده در این کتاب کوشیده تا بخشی از تاریخ اندیشۀ بلاغی در قرن هفتم و هشتم را به نگارش درآورد؛ البته با یک توضیح و یک قید: به سبب وسعت منابع و پیچیدگی کار و نوسفربودن نگارنده در این راه، کوشیده تا تنها به شرحی نظری دربارۀ شکلگیری برخی ساختارها و مفاهیم بسنده کند. در واقع این کتاب دو مرحله از آن چیزی که دربارۀ بلاغت مسلمانان در ایران پژوهش میشود، فاصله دارد و اگر قوتی در آن وجود داشته باشد، همین است. مرحلۀ نخست فاصلهگیری، پرداختن به تاریخ است. و مرحلۀ دوم فاصلهگیری، عبارت از این است که کوشش میشود تا نه به تاریخ بلاغت، بلکه به تاریخ اندیشۀ بلاغی نزدیک شود.
با توجه به اینکه این کتاب بر اساس «مفتاح العلوم» سکاکی به نگارش درآمده، فصل نخست کتاب دربارۀ شروحی است که بر این کتاب نوشته شده است. شرحهایی که بر کتاب «مفتاح العلوم» نوشتهشده به چهار نوع میتوان تقسیم کرد: شرحهایی که رونویسی از اصل کتاب هستند و تفاوت چندانی با آن ندارند؛ شرحهایی که صرفاً به توضیح مطالب کتاب پرداخته و انتقاد چندانی را بر مطالب آن وارد نکردهاند؛ شرحهایی که افزون بر توضیح مطالب کتاب برخی از مطاوی آن را به سنجش گذاشتهاند؛ و شرحهایی که مطالبی بر کتاب «مفتاح العلوم» افزودهاند، برای نمونه تقسیم علم بلاغت به سه بخش قاطع معانی و بیان و بدیع، نه در زمان سکاکی، بلکه در اصل به دست شارحان وی انجام گرفت و تثبیت شد.
در فصل دوم با نگریستن در برخی از مبانی تاریخ اندیشه و به طور مشخص اندیشههای کوئینتین اسکینر، نویسنده بر آن است تا به «فهم» کتاب «مفتاح العلوم» سکاکی نزدیکتر شود. در این فصل با توجه به یکی از مباحث اساسی در شیوۀ جدید تاریخنگاری یعنی «امکان یا امتناع دستیافتن به نیت مؤلف» کوشیده شده تا با بررسی و کشف احتمالی منظور سکاکی از نگارش کتاب «مفتاح العلوم»، روش انتخابشده برای تألیف آن و سرانجام نحوۀ ساختاربندی کتاب، به فهمی عمیقتر از آن و بهتبع از تاریخ بلاغت دست یابد.
از فصل سوم نویسنده کوشیده تا وارد مسائل فنی بلاغت شود. در این فصل که دو بخش تشکیل شده، به تاریخ شکلگیری و تقسیمشدن سه علم معانی و بیان و بدیع پرداخته شده است. این موضوعات سراسر بنیادیناند؛ اما تا زمانی که بهدرستی دانسته نشود این سه علم با هم چه نسبتی داشتهاند و چگونه این نسبت در درازنای زمان دچار تحول شده است، چگونه میتوان از مسائل درونی هر کدام از این سه علم بحث کرد؟ با توجه به این ضرورت، بخش یکم به شرح جدایی دو علم معانی و بیان از یکدیگر اختصاص داده شده است. در بخش دوم این فصل نیز کوشیده شده حرکت تدریجی استقلال و جدایی علم بدیع نشان داده شود. در واقع در این فصل تاریخ شکلگیری سه علم معانی، بیان و بدیع بازنگری شده است که این مهم از راه بهدستدادن روایتی از جدایی این علمها از یکدیگر امکانپذیر میشود.
در فصل چهارم کتاب برای برداشتن گامی استوار در روشنکردن بخشی از تاریخ اندیشۀ بلاغی، کوشیده شده تا تصویری از گفتگوی شارحان دربارۀ تعریف سه علم معانی، بیان و بدیع به دست داده شود. این تصویر که در پارهای از مواقع به صورت هاویهای از آراء درمیآید، دستکم یادآور میشود که تعریفهای امروزی به هیچوجه از نخست چنین صورتی نداشتهاند، بلکه در نتیجۀ گفتگوها و نقدهای بسیار به شکلی امروزی به ما رسیدهاند. در این فصل ابتدا از تعریف علم معانی نزد سکاکی و شارحان او سخن گفته شده و در بخشهای دوم و سوم همین فصل به ترتیب به دو علم بیان و بدیع پرداخته شده است.
فصل پنجم اختصاص به بررسی روشهای عمدهای دارد که میان بلاغیان برای نگارش شرحها رایج بوده است. این روشها از دو چشمانداز بررسی شدهاند: چشمانداز ساختاری، چشمانداز ایدئولوژیک. در بررسی نخست به ساختهایی که در این شرحها به لحاظ مسائلی چون الگوهای گفتاوردها، شیوههای تفسیری مانند توجه به معنای واژگان یا معنای نحوی و... آمده، توجه شده است. در بررسی دوم کوشیده شده تا این پرسش مطرح شود که آیا مواضع ایدئولوژیک در این شرحها بسامدی بالا دارد یا خیر. همچنین به نمونههایی از تأثیرات برخی از مکتبهای کلامی در موضع شارحان توجه شده است.
در فصل پایانی کتاب، به جغرافیای بلاغت در قرنهای ششم تا هشتم پرداخته شده است. در این فصل کوشیده شده تا از موقعیت مناطقی که در این دو قرن کانون بلاغت محسوب میشدند، درکی بصری به دست داده شود.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات