بازخوانی انتقادی روایت شریعتی از هویت، ملیت، تشیع و زبان فارسی
بازخوانی انتقادی روایت شریعتی از هویت، ملیت، تشیع و زبان فارسی | |
---|---|
پدیدآوران | میری، سید جواد (نویسنده) |
ناشر | نقد فرهنگ |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1398 |
شابک | 1ـ93ـ8405ـ600ـ978 |
کد کنگره | |
بازخوانی انتقادی روایت شریعتی از هویت، ملیت، تشیع و زبان فارسی تألیف سید جواد میری، بحث اصلی در این کتاب، بازخوانی نگاه شریعتی به مسئلۀ ایران است. به دیگر سخن، شریعتی چه فهمی از ایران دارد؟ او ایران را به مثابۀ یک ایده، چگونه مفهومسازی میکند؟
ساختار
کتاب در پنج فصل تدوین شده است.
گزارش کتاب
بحث اصلی در این کتاب، بازخوانی نگاه شریعتی به مسئلۀ ایران است. به دیگر سخن، شریعتی چه فهمی از ایران دارد؟ او ایران را به مثابۀ یک ایده، چگونه مفهومسازی میکند؟ پرسشی که در این کتاب نویسنده به دنبال آن است، این است که نوع نگاه وی به مفهوم ایران، در ارجاع به مقولاتی چون دین، مذهب، زبان و هویت چیست؟ آیا اساساً در متن شریعتی مفهوم یا مفاهیمی به این معنا وجود دارد یا خیر؟
بسیاری از کسانی که در مورد شریعتی سخن گفتهاند یا به ابعاد فکری او پرداختهاند، معمولاً وی را در قالب مفهوم ایدئولوژی یا در قالب یک اندیشمند متأثر از سوسیالیسم با خوانشهای ملهم از اسلام و تشیع مفهومپردازی کردهاند. اما پرسشی که نویسنده در این کتاب به دنبال پاسخ آن است، این نیست که شریعتی را به مثابۀ ایدئولوگ بازتولید کند، بلکه دغدغۀ اصلی نویسنده آن است که به پرسشهایش از خلال خوانش متن شریعتی پاسخهایی اکنون و اینجایی بدهد. یکی از سؤالات بسیار مهم در این تحقیق این است که فهم شریعتی از مفهوم هویت چیست؟ آیا او به مفهوم هویت ایرانی پرداخته است یا خیر؟ هنگامی که وی از مفهوم ناسیونالیست سخن میگوید، بر اساس چه مبنایی ناسیونالیسم را متمایز از مفهوم «ملیت» میداند؟ چرا شریعتی معتقد است مفهوم ملیت در اساس و بنیان با مفهوم ناسیونالیسم اروپایی تفاوت دارد؟ نکتۀ دیگری که در این کتاب به آن پرداخته شده این است؛ ملیتی که شریعتی از آن یاد میکند، چه نسبتی با مذهب دارد؟ به بیان دیگر تفسیر او از برآمدن صفویه در تاریخ ایران چیست؟
عمده تلاش این کتاب بر بازخوانی انتقادی نوع نگاه شریعتی به هویت ایرانی است و یکی از نتایجی که نویسنده به آن رسیده است، این است که نه تنها شریعتی، بلکه بسیاری از متفکران و اندیشمندان عرصۀ عمومی ایران در قرن اخیر بسیار متأثر از روایتهایی بودهاند که از فردوسی برساخته شدهاند. مثلا وقتی به متن شاهنامۀ فردوسی رجوع میکنیم، در خواندن، تحلیل و بازخوانی آن، انگارههایی اسطورهای به چشم میآیند؛ روایتهایی از ایرانیان پیش از اسلام و دوران آغاز تاریخ ایرانیان، در مورد شخصیتهای تاریخی در شاهنامه وجود دارد که بعضاً آثار ایشان از بین رفته یا در زمانهای دوری میزیستهاند و به اسطوره تبدیل شدهاند. به زبان دیگر بیان فردوسی، پیوندی میان اسطوره و تاریخ است.
فصل اول کتاب دربارۀ روایت علی شریعتی از هویت ایرانی است. ناگفته پیداست که شریعتی اثری مجزا دربارۀ فردوسی ننگاشته است؛ اما در لابلای آثار متعدد شریعتی ارجاعات بیشماری به فردوسی وجود دارد و نیز نوع مواجهۀ او با فردوسی به گونهای است که وجوهی از روایت برساختۀ معاصر در آن دیده میشود و این همان مسئلهای است که نویسنده در این کتاب به دنبال آن است و تلاش کرده تا ابعاد ناخواندهای از آن را در گفتمان هویت ملی ایران مورد نقد و بررسی قرار دهد. به نظر نویسنده، شریعتی با مفهوم «شخصیت فرهنگی» از ملت، قصد دارد بگوید این ملیت برساخته نیست، بلکه خلق تاریخی است که در صیرورت تاریخ ایران، ازلی شده و زبانش هم فارسی بوده، در حالی که واقعیات متکثر ایران، این را تأیید نمیکند و ملت ایران (مبتنی بر زبان فارسی) یک برساخت مدرن است؛ ولی ایران یک پیوست فرهنگی است که زبانها، ادیان، مذاهب و قومیتهای گوناگون داشته و زبانهای متنوع در پهنه ایران همیشه بخشی از واقعیات «زندگی روزمره» مردمان این دیار و زیستبوم بوده است.
روایت شریعتی از فردوسی در فصل دوم این کتاب بررسی شده است. شاید بتوان گفت خوانش شریعتی از شاهنامۀ فردوسی نوعی «تتبع ادبی» است که بین بسیاری از اصحاب در ایران رایج بوده است و به هیچوجه نباید این ژانر از مطالعات را به مقولۀ جامعهشناسی سیاسی یا فلسفی متصل نمود؛ اما نوع نگاه او به فردوسی را صرفاً نمیتوان یک تتبع ادبی انگاشت و در آن بارقههایی از تأملاتی در باب ایران و چگونگی انحطاط ایران میتوان مشاهده کرد که فهم این مسائل در گفتمان شریعتی، نیازمند بازخوانی نظاممند آثار او میباشد.
در فصل سوم این کتاب دربارۀ زبان و هویت ملی در نگاه شریعتی بحث و بررسی شده است. شریعتی به طور مجزا در هیچ اثری به مسئلۀ زبان نپرداخته است؛ ولی این بدین معنا نیست که او به این مسئله هیچ اهتمام تئوریکی نداشته است، زیرا در جایجای آثار وی میتوان اشاراتی در این باب یافت. از همه بیشتر در مجموعه آثار (جلد 27) مشخصا به این مسئله پرداخته است که به نظر مهم میآید. در این فصل نویسنده کوشش نموده اول گزارشی دربارۀ دیدگاه شریعتی از زبان بدهد، آن را بسنجد و سپس نسبتش با مفهوم ایرانیت را مورد بازخوانی قرار دهد.
یکی از بحثهای مهم در گفتمان علوم اجتماعی ایران، موضوع نسبت تشیع و هویت ایرانی است که در فصل چهارم این کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی مورد بازخوانی قرار گرفته است. شریعتی برای فهم خویش از نسبت تشیع و هویت ایرانی تلاش میکند با ارائۀ متد علمی تاریخشناسی، دو مفهوم ملیت و مذهب را مورد بازخوانی قرار دهد و این دو را بر خلاف باور تاریخی نه با یکدیگر، متناقض بلکه هر دو را باعث تعالی جامعه عنوان کند و ملیت را نه نژادپرستی، بلکه نوعی خودآگاهی اجتماعی از تاریخ و فرهنگ طرح میکند که مانع از خودباختگی اجتماعی به الگوهای غیرملی و در نهایت به فراموشیسپاری ریشههای تاریخی ملت میگردد.
یکی از بحثهای بسیار کلیدی در فهم منطق تحولات تاریخی ایران، «ظهور صفویه» و نهادینه شدن تشیع به عنوان یکی از ارکان مهم هویت سرزمینی ایران است و شریعتی تلاش نموده منطق تحول تاریخی جامعۀ ایرانی را مورد بازخوانی جدی قرار دهد. به نظر میآید در نگاه وی، ظهور صفویه، موجب وحدت سرزمینی میشود، ولی همزمان باعث مسخ دینی و تخریب مذهبی نیز میگردد. این پارادوکسی است که در گفتمان شریعتی در باب تشیع صفوی موج میزند. در فصل پایانی کتاب دربارۀ این نگاه شریعتی نسبت بررسی صورت گرفته است.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات