المنهاج الدراسي و أسسه و صلته بالنظرية التربوية الاسلامية
المنهاج الدراسي و أسسه و صلته بالنظرية التربوية الاسلامية | |
---|---|
پدیدآوران | صالح عبدالله، عبدالرحمن (نویسنده) |
ناشر | مرکز الملک فیصل للبحوث و الدراسات الاسلامیة |
مکان نشر | ریاض |
سال نشر | 1405ق/1985م |
چاپ | اول |
موضوع | آموزش و پرورش - فلسفه.=اسلام و آموزش و پرورش.=روانشناسي تربيتي. |
کد کنگره | LB43/ع28م |
المنهاج الدراسي و أسسه و صلته بالنظرية التربوية الاسلامية تألیف عبدالرحمن صالح عبدالله؛ در این کتاب به برنامه آموزشى و ارتباط آن با نظریه تربیتى اسلام و مبانى برنامه آموزشى پرداخته شده است. نویسنده اثر، کار خود را برآمد سالها پژوهش و تفکر و تدریس دو درس مبانى برنامهریزى آموزشى و نظریه تربیتى اسلام در دانشکده علوم تربیتى دانشگاه امالقرى در مکه مکرمه مىداند.
وى ضمن نقد دیدگاهى که مىگوید میان برنامه درسى و نظریه تربیتى ارتباطى نیست و این دو موضوع را به صورت دو ماده درسى گسسته از یکدیگر تدریس مىکند، اشاره کرده است که هدف نخست این کتاب اثبات پیوند ناگسستنى برنامه درسى با نظریه تربیتى است. هدف بعدى تألیف این کتاب ارزیابى انتقادى کتابهایى است که در عین اعتقاد به لزوم برنامه آموزشىاى که با جامعه عربى - اسلامى سازوارى کند، در عمل کارشان مبتنى بر نظریههاى تربیتى غربى و شرقى است. هدف دیگر مؤلف، معرفى مبانى اسلامى برنامه درسى برگرفته از کتاب و سنت است. نکته دیگر، رویکرد مقایسهاى نویسنده در کتاب حاضر است که به قصد اثبات درستى نگرش اسلامى به مسائل تربیتى صورت پذیرفته است.
از مقدمه که بگذریم، مطالب کتاب در شش فصل بسامان شده است.
در فصل یکم به مفهوم برنامه درسى پرداخته شده است. در شرح این موضوع، مفهوم برنامه درسى به سنتى یا قدیمى، و فراگیر تقسیم و هر دو مفهوم نقد و بررسى و نشان داده شده است که تعریفهاى عرضهشده ناقصاند و استفاده از اصطلاحات قدیمى، سنتى، فراگیر، بىطرفانه صورت نگرفته است و متخصصان عرب در زمینه برنامهریزى درسى چشمبسته از نویسندگان غربى تقلید کردهاند (ص 24).
عنوان فصل دوم موقعیت فلسفه در برنامههاى درسى است. در این بحث تلاش شده است نشان داده شود که برخلاف اعتقاد بسیارى از اهل نظر، میان قرآن و فلسفه نمىتوان جمع کرد، و اصولاً در تربیت اسلامى نه مفهوم فلسفه تربیت وجود دارد و نه حتى نفس اصطلاح فلسفه تربیت (ص 60).
نویسنده براى واشکافت دیدگاه خود، نخست به مفهوم و طبیعت فلسفه پرداخته است؛ سپس از مفهوم فلسفه تربیت گفته است، آنگاه فلسفه و فلسفه تربیت را نقد کرده است.
فصل سوم ارتباط موجود میان مؤلفههاى برنامه درسى و نظریه تربیتى نامیده شده است. نگارنده در شرح و شکافت این عنوان از مفهوم نظریه علمى و نظریه تربیتى و تفاوتهاى آن دو یاد کرده است؛ سپس کوشیده است نشان دهد میان عناصر چهارگانه برنامه درسى یعنى اهداف، مواد آموزشى، روشهاى تدریس، ارزیابى آموزشى با نظریه تربیتى پیوندى مستحکم وجود دارد و تفاوتهاى گوهرین میان عناصر چهارگانه یادشده در برنامههاى درسى گوناگون برآمد مستقیم تفاوت گوهرین میان نظریههاى تربیتى حاکم بر هر برنامه آموزشى است.
عنوان فصل چهارم مبانى روانشناختى است و در آن به مبانى روانشناختى برنامه آموزشى پرداخته شده است. در این فصل ابتدا بر ویژگىهاى سرشتى انسان که او را از دیگر جانداران متمایز ساخته است اشارت رفته است مانند: فطرت، آزادى. در شرح فطرت به پیوند دوسویه وراثت و محیط و مهمترین دلالتهاى تربیتى این امر، و در شرح آزادى به ارتباط آزادى با مسئولیت و نقش آزادى و مسئولیت در تربیت پرداخته شده است. پس از این سخن بر سر انگیزههایى است که رفتار انسانى را برمىانگیزد. اشارتى به تربیت و آموزشپذیرى انسان و نظریههایى که در پى شرح و تفسیر این قابلیت انسان برآمدهاند و بیان نقاط ضعف آنها، به همراه بحثى دربارۀ تفاوتهاى فردى و راهحل رعایت درست این تفاوتها در مقام آموزش و نقش مهم معلم در این امر دیگر بحثهاى این فصل است.
مبانى اجتماعى برنامه آموزشى در فصل پنجم بررسى شده است. در شرح این مبانى، نخست به فطرت اجتماعى انسان و دلالتهاى اجتماعى رفتار انسان پرداخته شده است. آنگاه آمده است که قوانین معینى بر جامعه انسانى حاکم است از اینرو باید به عوامل صعود و سقوط جامعه عنایت داشت و همین امر اقتضا مىکند آموزش اخلاق در رأس برنامه درسى قرار گیرد.
مدرسه بهتنهایى نمىتواند از پس آموزش اخلاقى افراد برآید و براى این مهم باید از دیگر نهادهاى جامعه یارى جست. از آنجا که هر جامعهاى در محیط طبیعى معینى شکل گرفته است لازم است برنامه آموزشى، افراد را با ویژگىهاى محیط طبیعى جامعه آشنا سازد و آنان را به موضعگیرى درست در برابر طبیعت وادارد. هر جامعهاى فرهنگى ویژه خود دارد، برنامه آموزشى درست و مناسب ناگزیر باید در راستاى حفظ فرهنگ اسلامى عمل کند و فرهنگ وارداتى را با تأمل و تأنى بررسى و رد یا قبول کند.
عنوان فصل فرجامین این کتاب مبانى معرفتشناختى است و از رهگذر آن مبانى معرفتشناختى برنامه درسى بحث و بررسى و اشاره شده است که عقل و حواس از ابزار شناختى انسان است و شناخت عقلى که خاص انسان است تهى از کاستى و نابایستى نیفتاده است و همچنان که عقل ناتوانىهاى شناختى حواس را معلوم مىدارد، شناخت وحیانى هم از کاستىهاى شناخت عقلى پرده برمىگیرد. بنابراین، برنامه آموزشى باید دربردارندۀ شناخت جاوید یعنى وحیانى، و شناخت عقلى و حسى باشد. یکى از ویژگىهاى بسیار مهم شناخت درست، توانایى ایجاد پیوند میان جهان پیدا و پنهان است. همچنین شناخت درست و مناسب به جمع میان معارف اکتسابى علوم جدید و معرفت وحیانى بسنده نمىکند بلکه پافشارى مىکند تا معارف اکتسابى جدید پیراسته از تعارض با مفاهیم اسلامى و وحیانى باشد.
گفتنى است در آغاز فصل یکم برخلاف دیگر فصلها، نه عبارت الفصل الاول آمده است و نه عنوان فصل یعنى مفهوم المنهاج (ص 1).
دیگر آنکه به اعتبار بىاعتقادى مؤلف به ارتباط فلسفه و فلسفه تربیت با برنامه آموزشى، بناى وى بر آن است که از مبانى فلسفى برنامه آموزشى یاد نکند، اما مگر بحث از مبانى معرفتشناختى جزئى از مباحث مبانى فلسفى نیست؟
بارى این اثر خواندنى، از غلطهاى چاپى پیراسته نیست، مثلاً تلعبه، تعلبه ضبط شده است (ص 217).
- مطالعه منابع ذیل نیز مفید است:
ماجد عرسان کیلانى، مناهج التربیه الاسلامیه والمربون العاملون فیها (چاپ اول: بیروت، مؤسسه الریان، 1419 ق/ 1998 م)؛ یعقوب حسن نشوان، المنهج التربوى من منظور اسلامى (چاپ اول: عمان، دارالفرقان، 1412 ق/ 1992 م).[۱]
پانویس
- ↑ رفیعی، بهروز، ص322-324
منابع مقاله
رفیعی، بهروز، کتابشناسی تعلیم و تربیت در اسلام، مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، قم، یکم، 1390ش.