البداية و النهاية (دارالفکر)

    از ویکی‌نور
    البدایة و النهایة (دار الفکر)
    البداية و النهاية (دارالفکر)
    پدیدآورانابن کثیر، اسماعیل بن عمر (نویسنده) شحاده، خلیل (اعداد)
    ناشردار الفکر
    مکان نشربیروت - لبنان
    چاپ1
    موضوعاسلام - تاریخ - سال شمار تاریخ جهان - متون قدیمی تا قرن 14
    زبانعربی
    تعداد جلد15
    کد کنگره
    ‏DS‎‏ ‎‏35‎‏/‎‏63‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏27‎‏ب‎‏4‎‏ ‎‏1357
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    البداية و النهایة، مهم‌ترین و معروف‌ترین اثر ابن کثیر دمشقی (701774ق)، در تاریخ عمومى و اسلام از آغاز تا عصر مؤلف و از گسترده‌ترین منابع تاریخ اسلام است. به نظر می‌رسد که قصد مؤلف، نگاشتن اثری با هدف تاریخ‌نگاری نبوده است و آن‌گونه که ترکیب موضوع اثر و روش مؤلف در گزینش اخبار مندرج در آن نشان می‌دهد، بیان دیدگاه و نگرش اسلامى درباره آغاز و انجام آفرینش و خلقت انسان موردنظر بوده است.

    ساختار

    نگارش این کتاب بر اساس حولیات (سال‌نگاری) تنظیم شده است. شروع آن از آغاز خلقت و اتمام آن به سرانجام تاریخ و منتهی شدن به قیامت، چهره‌ای خاص به تاریخ وی بخشیده است. نویسنده در بخش رخدادهای مرتبط به خلقت، انبیاء و گذشتگان سعی نموده ضمن رعایت ترتیب سیر حوادث تاریخی با ذکر آیات قرآن و احادیثی که توسط راویان مختلف بیان گردیده است به شرح حوادث بپردازد. در این بخش به دلیل آن‌که سال رویدادها نامشخص است، روال نگارش مبتنی بر سال‌شماری نیست؛ اما از عصر نبوی به بعد به‌صورت سال‌شمار و گاه همراه با ذکر ماه و روز حوادث را نقل می‌نماید[۱].

    گزارش محتوا

    مؤلف در دیباچه کتاب، محتوای آن را به سه بخش تقسیم می‌کند: «بدایه»: از آفرینش تا پایان زندگى پیامبر اسلام(ص)؛ «خلافت یا تاریخ اسلام»: از وفات پیامبر(ص) تا عصر مؤلف؛ «نهایه»: در حوادث بزرگ آخر زمان یعنى «فِتَن و مَلاحِم»[۲].

    روش ابن کثیر در بخش نخست، استناد به قرآن و احادیث قابل‌اعتماد است و چنانکه خود گفته، تنها به آنچه موافق شرع و سنت رسول خداست، استناد کرده است. مؤلف در قسمت اول این بخش، بیشتر به سرگذشت پیامبران و امت‌های پیشین یادشده در قرآن پرداخته است. قسمت دوم بخش نخست (بدایه) مربوط به سیرت پیامبر اسلام(ص) و از مفصل‌ترین بخش‌های کتاب است. در این بخش اتکای عمده ابن کثیر بر سیره ابن اسحاق بوده، بااین‌همه فقط به همین مأخذ قناعت نکرده است، زیرا گذشته از رجوع به دیگر کتاب‌های مغازی و سِیَر، به قرآن و حدیث نیز بسیار استناد کرده است. کتاب‌های جامع حدیث، نوشته‌های متأخر در سیره پیامبر(ص) مانند دلائل النبوة ابونعیم اصفهانى و ابوبکر بیهقى، مآخذ مربوط به زندگی‌نامه صحابه و تابعین مانند معجم طبرانى، معجم الصحابه ابونعیم اصفهانى، اسدالغابه ابن اثیر و آثار متأخرتری چون تهذیب مزی، آثار ذهبى، ابن عساکر، سهیلى و ابن سیدالناس[۳].

    در بخش دوم، به شیوه معمول مورخان گذشته، حوادث تاریخى پس از اسلام را سال‌به‌سال به‌صورت متوالى یاد کرده و مطالب مربوط به هر سال را به ترتیب در دو قسمت حوادث و وفیات آورده است. وفیات این بخش قسمت قابل‌ملاحظه‌ای را تشکیل می‌دهد. این بخش نیز خود دو قسمت متمایز دارد: قسمت اول از آغاز خلافت تا پایان قرن 7ق /13م و قسمت دوم از آغاز قرن 8ق /14م به بعد.

    در قسمت اول بخش دوم، ابن کثیر افزون بر مآخذ بخش نخست، از نوشته‌های مورخان معروف مانند تاریخ طبری، تاریخ بغداد خطیب، تاریخ دمشق ابن عساکر و ذیل ابوشامه بر آن، المنتظم ابن جوزی، الکامل ابن اثیر، مرآة الزمان سبط ابن جوزی و ذیل یونینى بر آن، دول الإسلام ذهبى و بسیاری دیگر بهره شایان برده است. دوره پس از مغول در این قسمت بیشتر به تاریخ شام و دمشق اختصاص یافته است. ابن کثیر در این قسمت برخى مآخذ مهم تاریخ منطقه را نادیده گرفته است. ابن کثیر با وجود استنادهای مکرر به وفیات ابن خلکان، این مؤلف را به سبب مجامله و تسامح در برابر شعرا و کسانى که از نظر عقیده مبغوض وی بوده‌اند، نکوهش کرده است. البته باید یادآور شد که البدایه، خود از استشهادات شعری خالى نیست[۴].

    قسمت دوم بخش دوم، یعنى دوره حیات ابن کثیر مانند دوره اخیر قسمت نخست این بخش ناظر بر تاریخ شام و دمشق و خود در دو بخش است: بخش اول متکى بر ذیل برزالى بر تاریخ ابوشامه است و بخش دوم بیان دیده‌ها و شنیده‌های خود ابن کثیر؛ این قسمت مأخذ باارزشى برای تاریخ شهر دمشق شمرده می‌شود. واپسین مطالب بخش دوم به وقایع سال 767ق /1366م مربوط است.[۵].

    وجود تناقض‌های درونی در هر تألیفی از بزرگ‌ترین و قوی‌ترین نقدهایی است که بر آن وارد می‌شود و مؤلف هیچ توجیهی برای آن نمی‌تواند داشته باشد. این مسئله سستی استدلالات و نتیجیری‌های مؤلف را نشان می‌دهد و اعتماد خواننده به دیگر مطالب و ادعاهای نویسنده را کم می‌کند. نمونه اول: او درجایی چنین اظهارنظر می‌کند: صحیح این است که سر امام حسین(ع) به شام فرستاده نشد، درحالی‌که در جای دیگری می‌نویسد: در این زمینه دو قول وجود دارد و اظهر این است که ابن زیاد سر امام حسین(ع) را به‌سوی یزید فرستاد و در این زمینه روایات فراوانی وجود دارد[۶].

    نمونه دوم: مؤلف می‌نویسد: امام حسین(ع) سه چیز از ابن زیاد - و در جایی دیگر می‌گوید: از عمر سعد- خواستند: اینکه رها شوند تا دستشان را در دست یزید بگذارند و به‌حکم یزید گردن نهند؛ یا اینکه به یکی از مرزها بروند و با ترکان بجنگند؛ یا اینکه به حجاز برگردند. ابن کثیر مطلب مزبور را در سه بخش متفاوت از کتاب خود گفته است که در دو جا قطعاً اظهارنظر خود وی است - و نه نقل‌قول- و در جای دیگر هم به‌احتمال‌زیاد، نقل‌قول و روایت نیست و دیدگاه خود را بیان کرده است؛ اما او در بخشی که محل اصلی این بحث است و از منابع تاریخی استفاده می‌کند - در فصل مربوط به شهادت امام حسین(ع)- می‌نویسد: ابومخنف و غیر او روایت کرده‌اند که (نقل به مضمون) امام حسین(ع) و عمر سعد صحبت‌هایی کردند که کسی نفهمید؛ برخی گمان کردند که امام(ع) خواستند با عمر سعد به شام، نزد یزید بروند و دو لشکر را متوقف نگه دارند؛ برخی هم گفتند که خواسته امام(ع) این بود که یا هر دو نزد یزید بروند، یا امام(ع) به حجاز برگردند و یا به مرزها برای جهاد بروند[۷].

    همچنین ابن کثیر این نقل را از عقبة بن سمعان آورده است: من از مکه تا هنگام شهادت حسین(ع) با او بوده‌ام. به خدا قسم، هیچ کلامی در هیچ جایی نگفته است، مگر اینکه من شنیده‌ام. امام(ع) هیچ‌گاه نخواستند که نزد یزید بروند و دستشان را در دستش قرار دهند، یا اینکه به یکی از مرزها بروند، بلکه یکی از دو امر را خواستند: یا از همان‌جا که آمده‌اند برگردند، یا اینکه رها شوند تا در پهنای زمین بروند تا ببینند امر مردم به کدام سو می‌رود[۸].

    ابن کثیر از استاد خود، ابن تیمیه (م 728 ق) - که وهابیت ریشه در اندیشه‌های او دارد- تأثیر فراوان پذیرفته و پیرو مکتب فکری اوست. به سبب این تأثیرپذیری و دلایل دیگر، ابن کثیر مواضع ضد شیعی آشکاری دارد که نمونه‌های آن را در انکار برخی از فضائل امیرالمؤمنین علی(ع)، همچنین حمایت از بنی‌امیه و رفع اتهام از آنان می‌توان مشاهده کرد[۹].

    ابن کثیر در تاریخ‌نگاری خود درباره شیعه، به‌طورکلی سعی دارد تشیع را کم‌اهمیت جلوه دهد و به پیشوایان و بزرگان شیعه نپردازد. او از مسائل مربوط به شیعه به‌ندرت یاد می‌کند، مگر جایی که بخواهد بدگویی کند. برای نمونه، ابن کثیر در هر سال، افراد مهمی را که در آن سال از دنیا رفته‌اند، ذکر کرده و به شرح‌حال آن‌ها -گاه در چند صفحه- می‌پردازد؛ اما در هیچ سالی از امام جواد(ع) و همچنین امام حسن عسکری(ع) ذکری به میان نمی‌آورد. او در شرح‌حال امام صادق علیه‌السلام در سال 148ق، تنها یک سطر مطلب آورده و آن‌هم این است: جعفر بن محمد صادق که کتاب اختلاج الاعضاء به او منسوب است؛ و نسبتی دروغین است. این مسئله وقتی بیشتر تعجب‌آور است که بدانیم ابن کثیر برای برخی همسران شاهان و زنادیق، چند صفحه اختصاص داده است.[۱۰].

    وضعیت کتاب

    نخستین بار البدایه (فقط دو بخش اول) در 14 جلد در قاهره (1351- 1358ق) چاپ شد. چاپ دیگر آن، در همان حجم، در 1966م در بیروت و بار دیگر در همان‌جا در 1988م به کوشش على شیری و باز در همان‌جا و همان سال به تصحیح احمد ابوملحم و دیگران صورت گرفت.

    بخش سوم این اثر به علت محتوای ویژه آن - که پیوستگى موضوعى ظاهری با بخش نخستین ندارد - در چاپ‌های کتاب یا فروگذاشته شده، یا به‌صورت‎های جداگانه به طبع رسیده است. این بخش (با عنوان النهایه) یک‌بار به کوشش اسماعیل انصاری در ریاض (1388ق) در دو جلد و بار دیگر در قاهره (1981م)، در یک مجلد (شامل دو جزء) منتشر و اخیراً با عنوان النهایه فى الفتن و الملاحم به تصحیح احمد عبدالشافى در بیروت (1988م) طبع شده است. چاپ دیگری از این بخش با عنوان النهایه (الفتن و الملاحم) به کوشش محمد زینى در مصر در یک مجلد (شامل دو جزء) انتشار یافته است.

    نسخه حاضر به چاپ سنگی در دارالفکر بیروت منتشر شده است. در پایان هر جلد فهرست مطالب ذکر شده است. تمامی جلد پانزدهم به فهرست اعلام، شعوب و قبایل اختصاص یافته است.

    پانویس

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. رحیم‌لو، یوسف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ج 11، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1381.
    3. میرجانی، وحید؛ صفری، نعمت‌الله، «نقد تاریخ‌نگاری ابن کثیر در کتاب «البدایه و النهایه» در زمینه تاریخ تشیع»، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، سال دهم، شماره اول، پیاپی 34، بهار و تابستان 1392، شماره 34.
    4. حضرتی، حسن؛ شریعت‌جو، منیره، «نقد درونی و بیرونی تاریخ‌نگاری ابن کثیر در البدایة و النهایة»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله تاریخ اسلام، بهار 1388، شماره 37، ص149تا 186.

    وابسته‌ها