ابوالمؤید بلخی

    از ویکی‌نور
    ابوالموید بلخی ‌
    NUR00000.jpg
    نام کاملابوالموید بلخی؛
    نام‌های دیگرابوالموید بلخی؛
    نسببلخی؛
    محل تولدبلخ؛، ایران بزرگ؛
    محل زندگیایران بزرگ؛
    دیناسلام؛
    مذهب
    پیشهشاعر، نویسنده؛
    اطلاعات علمی
    درجه علمیشاعر، نویسنده؛
    مشایخ
    معاصرینابوالقاسم نوح بن منصور؛ ‌
    برخی آثار1- عجایب البلدان (عجایب الدنیا)، 2- شاهنامه؛

    اَبوالْمؤَیَّدِ بَلْخی، شاعر و نویسندۀ سدۀ ۴ ق / ۱۰ م و از نخستین تدوین‌کنندگان شاهنامه،

    آشنایی با اساطیر پهلوی

    از جزئیات زندگی و تحصیلات وی اطلاعی در دست نیست، اما پاره‌های باقی‌مانده از گرشاسب نامۀ وی و نیز موضوعاتی که در شاهنامه بدان‌ها پرداخته، حاکی از آن است که او روایات و اساطیر پهلوی را می‌شناخته و کتاب‌های بندهشن، خداینامه یا سیرالملوک را دیده بوده و با زبان، واژگان و اصطلاحات پهلوی آشنایی کامل داشته است.


    ارتباط با دربار سامانیان

    ابوالمؤید با دربار سامانیان ارتباط داشت و گاه به مدح امرای این خاندان می‌پرداخت و کتاب عجایب‌اللبدان خویش را نیز به نام ابوالقاسم نوح بن منصور (حک‍ ‍۳۶۵-۳۸۷ ق / ۹۷۶-۹۹۷ م) نگاشت.

    آثار

    1.عجایب البلدان،

    این کتاب به نام‌های عجایب الاشیاء، عجایب الدنیا، هفت اقلیم و عجایب بر و بحر نیز شهرت دارد‌. در آغازِ نسخه‌ای از این کتاب که اکنون در کمبریج هست، نام عجایب الاشیاء و در پایان آن عجایب الدنیا آمده است.

    به نظر می‌رسد که این کتاب نام خاصی نداشته و عناوین مذکور، از سوی کاتبان یا مؤلفان تذکره‌ها و مورخان به آن داده شده باشد.

    نسخه‌هایی از این کتاب در کتابخانه‌ها موجود است. افزون بر اینها ملک‌الشعرا بهار نیز نسخه‌ای از آن در اختیار داشته است که تفاوت‌هایی با نسخۀ کمبریج دارد. ظاهراً اصل کتاب از میان رفته و مؤلفی دیگر در تحریری جدید مطالبی بر آن افزوده است؛ چه اولاً برخی واژه‌های عربی یا مفردات و ترکیبات پارسی مربوط به سدۀ ۴ ق به بعد در آن راه یافته؛ ثانیاً برخی از رویدادهای مربوط به سال‌های ۵۶۲، ۶۰۶، ۶۱۳ و ۶۱۷ ق در این کتاب دیده می‌شود.

    مؤلف دوم که ظاهراً از اهالی مراغۀ آذربایجان بوده، چیزهایی از عجایب المخلوقات نجیب همدانی، مسالک و ممالک، تاریخ سلطان محمود و نیز برخی از مشاهدات خویش را بر آن افزوده است.


    ۲. شاهنامه،

    این اثر که در زمرۀ نخستین شاهنامه‌های منثور بوده و از آن با عنوان شاهنامۀ بزرگ و شاهنامۀ مؤیدی، یاد شده است، اکنون در دست نیست. اگر گرشاسپ نامه را بخشی از این کتاب بشماریم، تنها بخش برجای مانده از آن همان پاره‌هایی از گرشاسب نامه است که در تاریخ سیستان آمده.

    در منابع موجود نخستین کس که بدین شاهنامه اشاره کرده، بلعمی است. از این رو، می‌توان گفت که تاریخ تقریبی تألیف آن به پیش از ۳۵۲ ق باز می‌گردد. محمد نوری عثمان بر آن است که حتی تألیف شاهنامه به اشارۀ بلعمی، وزیر سامانیان، صورت گرفته است.

    بلعمی و پس از او برخی دیگر از تاریخ‌نویسان در نگارش آثار خود، به ویژه در بخش‌های مربوط به اساطیر ایران، از شاهنامۀ ابوالمؤید بهره جسته‌اند.

    مؤلف مجمل التواریخ عنوان برخی از فصول این شاهنامه را نیز که از آن‌ها در تألیف کتاب خویش بهره برده، ذکر کرده است. برخی از فصول این شاهنامه و روایات و داستان‌هایی که دربارۀ پهلوانان اسطوره‌ای و شاهان در این اثر آمده ـ مانند اخبار آغَشِ وهادان (از پهلوانان عهد کیخسرو)، کی شکن (برادرزادۀ کیکاووس)، گرشاسب و نوادگان او، نریمان و سام ـ یا در شاهنامۀ ابومنصوری و شاهنامۀ فردوسی نیامده، یا به اختصار از آن‌ها سخن گفته شده است.

    برپایۀ آنچه مؤلف تاریخ سیستان دربارۀ «اخبار نریمان و سام و دستان» و «حدیث رستم» و شاهنامۀ فردوسی آورده، شاید بتوان حدس زد که فردوسی بیش از ابوالمؤید به رستم پرداخته است.

    منابع کهن در این باب که گرشاسب‌نامه بخشی از شاهنامه بوده، یا کتابی مستقل، آگاهی دقیقی به دست نمی‌دهند. صاحب مجمل التواریخ در آنجا که به ذکر منابع خویش می‌پردازد، گرشاسب نامه را از دیگر آثار ابوالمؤید چون اخبار نریمان و سام جدا کرده و آن را در کنار نام فرامز نامه و اخبار بهمن. .. آورده است، اما این نیز روشن نیست که آیا فرامرز نامه، اخبار بهمن و قصۀ کوش پیل دندان، از آثار ابوالمؤید بوده است، یا نه؟. از سوی دیگر بلعمی در «پادشاهی بیوراسب» هنگامی که از سرانجام جمشید سخن می‌گوید و اعقاب وی را بر می‌شمرد، گرشاسب را نیز جزو ایشان ذکر می‌کند و می‌گوید سرگذشت آنان را ابوالمؤید بلخی در شاهنامۀ بزرگ خویش آورده است.

    از این روی بی‌تردید شاهنامه‌ای که بلعمی از آن با صفت «بزرگ» یاد می‌کند، اخبار گرشاسب را نیز در برداشته است.

    به رغم تفاوت‌های شاهنامۀ ابوالمؤید با شاهنامۀ فردوسی، برخی از پژوهشگران برپایۀ قراینی چند، چون ذکر داستان اشکش (آغش) در شاهنامۀ فردوسی و شباهت نسب گرشاسب و شکل تدوین داستان لهراسب در روایت فردوسی با شاهنامۀ ابوالمؤید، احتمال داده‌اند که فردوسی از شاهنامۀ ابوالمؤید نیز بهره جسته باشد.

    همچنین احتمال داده‌اند که اسدی طوسی نیز از گرشاسب نامۀ ابوالمؤید بهره گرفته باشد.


    ۳. یوسف و زلیخا،

    از آثار منظوم ابوالمؤید است. تنها مأخذی که از این اثر یاد کرده، منظومۀ یوسف و زلیخاست که به خطا سرایندۀ آن را فردوسی دانسته‌اند. سرایندۀ این منظومه از ابوالمؤید بلخی به عنوان نخستین کس که داستان یوسف و زلیخا را به نظم کشیده، یاد می‌کند.

    از ابیات منظومۀ یوسف و زلیخای ابوالمؤید چیزی برجای نمانده است، اما سروری ‌و تتوی بیتی از ابوالمؤید آورده‌اند که صفا احتمال داده است از منظومۀ یوسف و زلیخای او باشد.

    افزون بر آثار یاد شده، ابیاتی نیز از اشعار ابوالمؤید در تذکره‌ها و فرهنگ‌های لغت به عنوان شواهد شعری آمده است. ‌[۱]. ‌

    پانویس

    1. حفیظی‌‌‌، مینا، ‌ج6، ص310-309

    منابع مقاله

    حفیظی‌‌‌، مینا، دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.


    وابسته‌ها