ابن فضلالله عمری، احمد بن یحیی
نام | ابن فضل الله عمری، احمد بن یحیی |
---|---|
نامهای دیگر | ابن فضل الله العمری، احمد بن یحیی
ابن فضل الله العمری، شهابالدین ابوالعباس احمد بن یحیی |
نام پدر | یحیی |
متولد | 3 شوال سال 700ق |
محل تولد | دمشق |
رحلت | 749 ق |
اساتید | شيخ كمالالدين ابن قاضى
شمسالدين ابن مسلم قاضى القضاة شهابالدين ابن المجد عبدالله |
برخی آثار | مسالك الأبصار في ممالك الأمصار |
کد مؤلف | AUTHORCODE05070AUTHORCODE |
شهابالدين ابوالعباس احمد بن يحيى بن فضل الله عجلى بن دعجان قرشى عَدَوى عمرى (700-749ق)، مورخ، جغرافىنگار، اديب شافعى مذهب و از ديوانيان عصر ممالیک مصر مىباشد كه نسبش به عمر بن خطاب مىرسد.
ولادت
وى در 3 شوال سال 700ق / 11 ژوئن 1301م در دمشق زاده شد و نخست در همانجا و سپس در حجاز و مصر به تحصيل پرداخت.
تحصیلات
وى مقدمات علوم را ابتدا از شيخ كمالالدين ابن قاضى، سپس از شمسالدين ابن مسلم، فقه را از قاضى القضاة شهابالدين ابن المجد عبدالله آموخت. احكام صغرى را از شيخ تقىالدين ابن تيمیه، عروض و ادبيات را از علامه شهابالدين صايغ و علاءالدين وداغى، معانى و بيان را از علامه شهابالدين محمود فرا گرفت و شمارى از ديوانها و كتب ادبى را نيز پيش او خواند و لغت و نحو را نزد شيخ اثيرالدين آموخت.
در 729ق پدرش محییالدين يحيى كه در دمشق كاتب سرّ بود، از سوى سلطان وقت ملك ناصر، به مصر احضار شد و به قاهره رفت و منصب کتابت سرّ مصر را به عهده گرفت. او كه به همراه پدر به این شهر رفته بود، وى را در اداره امور يارى مىكرد و معاون و نايب او به شمار مىرفت.
در واقع کتابت سرّ اسماً با پدر، ولى عملاً با او بود. وى بر اثر سرپيچى از دستور سلطان در مورد نوشتن القابى برای یکى از سران و به سبب خشونت در گفتار خود با سلطان، از چشم وى افتاد و از مقام خود بركنار گشت؛ پدرش نزد سلطان تقاضاى بخشش فرزند را كرد. سلطان نيز او را به شام فرستاد و در 738ق برادرش علاءالدين على را به جاى او به مباشرت محییالدين برگزيد.
محییالدين در رمضان /738 آوریل 1338 در قاهره وفات يافت. علاءالدين على مستقلاً به جانشينى پدر به رياست دارالانشاء قاهره منصوب شد. طولى نكشيد كه احمد بر اثر شكايات مكررى كه از وى مىشد، بار ديگر مورد خشم سلطان قرار گرفته و از دارالانشاء دمشق معزول گرديد و در 14 شعبان 739ق/ 25فوريه 1339م، به زندان افتاد.
در 740ق، بعد از 7 ماه و 18 روز از زندان قلعة الجبل آزاد شد و اندكى بعد، بار ديگر به رياست دارالانشاء دمشق منصوب گشت و تا 743ق در همین سمت باقى بود.
در این سال از سمت خود معزول شد و به جاى او برادرش بدرالدين محمد به کتابت سرّ دمشق منصوب گرديد. احمد به شفاعت علاءالدين على مورد عفو قرار گرفته، از مجازات مصون ماند و به دمشق بازگشت و تا هنگام مرگ از مشاغل ديوانى بركنار ماند. در این مدت، به تأليف و تصنيف پرداخت و احتمالاً آثار عمده وى، ثمره اوقات فراغت سالهاى آخر عمرش بوده است.
وى در نویسندگى و مسائل مربوط به سياست و كشوردارى، از ديگر اعضاى خانواده خویش كه در مشاغل ديوانى حكومت ممالیک، شهرت يافته بودند، برتر بود، ولى با همه این برترى، نتوانست در حد پدر و برادرانش، در كار خود توفيق حاصل كند. چنين استنباط مىشود كه این عدم موفقيت، به سبب سرسختى و شدت عمل و صراحت لهجهاش بود كه موجبات عدم رضايت سلطان و دشمنى كسانى را كه با وى در تماس بودند، فراهم مىساخت.
او در انشاء، ترسل، نظم و نثر برجسته بود، در سرودن شعر نيز يد طولايى داشت؛ اشعار تكلفآمیز او را نویسندگان دوره ممالیک بسيار مىستودند، ولى نثرش برتر از نظمش بود و خطى زيبا داشت.
با وجود چنين عمر كوتاهى، او از سرآمد دانشمندان عصر خود بوده است و مهمترين اثر او با عنوان «مسالك الابصار في ممالك الامصار»، از كثرت دانش وى حكايت مىكند. دراينباره، مىتوان بدين نكته اشاره كرد كه ابن خلدون (808-732ق) در تأليف کتاب تاريخ خود به نام «العبر»، از اثر وى استفاده بسيار كرده است. وى در عصر مغول مىزيسته و در کتاب خود در چند موضع و با تفصيل، از خاندان چنگیزخان صحبت كرده است.
وفات
وى در 7 ذيحجه 749ق/ 28فوريه 1349م، در سن پنجاه سالگى، در دمشق درگذشت و او را نزدیک قبر پدر و برادرش بدرالدين محمد، در صالحيه دفن كردند.
آثار
- التعريف بالمصطلح الشريف.
- مسالك الأبصار و ممالك الأمصار.
- ممالك عباد الصليب.
- دمعة الباكى.
- الشتویّات.
- مختصر قلائد العقيان.
- النبذة الكافية في معرفة الکتابة و القافية.
- يقظة الساهر و وثبة الخاطر.[۱].
پانویس
منابع مقاله
- ديانت، ابوالحسن، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1378
- خیراندیش، عبدالرسول، «مسالك الابصار في ممالك الامصار بزرگترين اثر جغرافياى تاريخى تأليف شده به وسيله مسلمانان»، مجله کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، آذر 1377، شماره 14، ص17-15.