ابن باذش، ابوالحسن
ابن باذِش، ابوالحسن على بن احمد بن خلف محمد انصاری غرناطى (شوال 444-13 محرم 538ق/1053-13 نوامبر 1133م)، ادیب، لغتشناس، قاری، راوی، محدث و نحوی جیانىالاصل.
سبب نامگذاری
ریشه کلمه باذش مبهم است. ابن ابار که این لفظ را «بیذش» نیز شنیده است، و معادل آن را در عربى «رجلان» (= پیاده یا سرباز پیاده) دانسته است. با توجه به اینکه در زبان لاتین لفظ Pedes به همان معنى است، و احتمالاً لفظى شبیه به این کلمه لاتینى در اندلس آن زمان به کار مىرفته، معنایى که ابن ابار به دست داده است، دور از صواب نمىنماید. ابوالحسن و پسرش هر دو به «ابن باذش» شهرت یافتهاند، از این رو در منابع متأخر برای تمییز آنان از یکدیگر پدر را «ابن باذش اول» و پسر را «ابن باذش ثانى» خواندهاند.
اساتید
ابوالحسن بهخصوص نزد ابوعلى غسانى و همچنین نزد استادان دیگری از جمله ابوعلى صدفى، عبدالحق بن عَطیه، در زمینه ادب و لغت و نحو درس خوانده و از آنان روایت کرده است.
علاوه بر این از محضر استادان بسیاری چون ابوبکر محمد بن هشام مصحفى، ابوخالد عبدالله ابى زمنین، ابوعبدالله بن عبدالرحیم، یحیى بن ابراهیم اللواتى، محمد بن سابق صقلى، ابوبکر مرادی، ابوالاصبغ بن سهل و ابوالقاسم نعم خلف ابن محمد بن یحیى انصاری سود برده و اسامى آنان را در برنامج خویش برشمرده بوده است. برنامج او اینک در دست نیست، اما ابن ابّار، آن را در اختیار داشته و به نقل از آن نوشته است که ابن باذش، استاد خود ابوعلى غسانى را ارج نهاده و گفته است که در 473ق/1080م در غرناطه وی را ملاقات کرده و نزد او درس مىخوانده است. ابن ابار سپس مىافزاید که نزدیکترین استاد وی صدفى بوده، اما در نسخهای از برنامج که وی دیده، ذکری از ابوعلى صدفى نیافته و از این باب در شگفت شده است، تا آنکه بعدها بخشى از کتاب را به دست آورده که در آن مختصراً از وی، یادی رفته بوده است.
جایگاه علمی
ابن باذش را یگانه روزگار خویش دانسته و او را به استادی و مهارت و کمال و نیز دانش بسیار در وجوه قرائات، علم رجال، ادب و لغت، همچنین به زهد و پارسایى ستودهاند. گفتهاند در علوم دیگری نیز متبحر بوده و خطى خوش داشته است. اما تبحر ابن باذش، بیشتر در نحو بود و به گفته ضبى وی از بهترین حافظان الکتاب سیبویه بود. ابن ابار مىگوید: «از ابوالحسن بن باذش شنیدم که مىگفت نحویان اندلس 3 نفرند، یکى ابوعبدالله بن ابىالعافیه، دیگری ابومروان بن سراج یا پسرش ابوالحسین بن ابىمروان، اما در مورد نفر سوم سکوت اختیار کرد؛ گویا مىخواست نام خویش را ذکر کند»، نکته جالب آنکه پسرش نیز بر همین عقیده بود و خود را یکى از 3 نحوی بزرگ اندلس مىشمرد.
ابن باذش را کسى به شاعری وصف نکرده است، با اینهمه، 8 بیت درباره الایضاح از او نقل کردهاند که در آنها خواننده را به حفظ این کتاب ترغیب کرده است؛ سیوطى نیز دو بیت دیگر از اشعار او را نقل کرده است.
شاگردان
بسیاری از مشاهیر ادب و نحو نزد ابن باذش درس خوانده یا از وی روایت کردهاند. از آن میان اینان را مىتوان نام برد:
فرزندش ابوجعفر ابن باذش، دامادش ابوعبدالله نمیری، ابوالقاسم بن بشکوال، ابوالفضل ابن عیاض، قاضى حسن بن هانى لخمى، ابوالعبس احمد بن محمد بن محمد بن سعید انصاری اندلسى، ابوطاهر، محمد بن یوسف بن عبدالله ابن ابراهیم تمیمى مازنى، ابوجعفر عبدالرحمان بن احمد ازدی، ابن قصیر، ابوبکر رزق، ابوولید بن دباغ و گروهى دیگر. از جمله این راویان ابوالفضل بن عیاض در حق استاد خود گوید که وی در علم پیشرو بود و هرگز از طلب آن باز نمىایستاد و در این راه رنج هر سفری را بر خود هموار مىکرد. علاوه بر سفرهایى که برای استفاده از درس ابوعلى غسانى به قرطبه داشت، یک بار نیز در پى ابوعلى عامه به مرسیه سفر کرد و از او روایت شنید و کتبى را نزد او خواند. در این سفر پسرش نیز با وی همراه بود.
وفات
ابن باذش در غرناطه وفات یافت و فرزندش در مسجد جامع همان شهر بر وی نماز خواند. جمعیتى انبوه بر جنازه او گرد آمدند و تا شبانگاه به علت کثرت جمعیت کار دفن میسر نگردید. حتى بر اثر ازدحام تابوت وی شکست و فرزندش گوید: هرگز ندیده بودم که مردم تا بدان حد گریسته باشند.
آثار
همه کتابهایى که به ابن باذش نسبت دادهاند در علم نحو است. اما از آن مجموعه تنها شرح الجمل زجاجى به جای مانده است. به نسخهای از آن در کتابخانه طلعت اشاره شده است. ابن باذش همین کتاب را به طالبان علم تدریس مىکرد. یکى از شاگردان او به نام على بن موسى از شرح استاد بر کتاب الجمل تعلیقى تدارک دیده بوده که میان نحویان اندلس شهرت داشته است. کتابهای دیگر او که فقط نامى از آنها بر جای مانده عبارتند از: شرحى بر اصول ابن سراج در نحو؛ شرح بر الایضاح فى النحو ابوعلى فارسى؛ شرح بر الکافى فى النحو احمد بن محمد نحاس؛ شرح بر الکتاب سیبویه؛ شرح بر المقتضب من کلام العرب ابن جنى. [۱]
پانویس
- ↑ ر.ک: خسروی، زهرا، ج3، ص86-87
منابع مقاله
خسروی، زهرا، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374