واقدی، محمد بن عمر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مخصوصا' به 'مخصوصاً'
جز (جایگزینی متن - 'غالبا' به 'غالباً ')
جز (جایگزینی متن - 'مخصوصا' به 'مخصوصاً')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵۰: خط ۵۰:




واقدى در سال 180 ه.ق.از مدينه به قصد عراق بيرون آمد. [[خطيب بغدادى]] از قول واقدى نقل مى‌كند كه مى‌گفت: «در مدينه گندم مى‌فروختم، صد هزار درهم سرمايه مردم در دست من بود كه با آن كار مى‌كردم و حق العمل برمى‌داشتم و آن سرمايه از دست رفت و آهنگ عراق كردم و پيش يحيى بن خالد برمكى آمدم». ابن سعد هم مى‌گويد: «واقدى به واسطۀ اينكه وامدار شده بود به عراق رفت». چنين به نظر مى‌رسد كه سبب اصلى مسافرت واقدى به عراق رغبت او به ديدار يحيى بن خالد برمكى است، زيرا در سفر حج همت والاى يحيى در وجود واقدى كششى نسبت به او ايجاد كرده بود و واقدى مى‌خواست براى تحقق بخشيدن به آرزوهاى مادى و معنوى خود در محيط راحت ترى قرار گيرد.در آن هنگام دريچه‌هاى نور و اميد در بغداد بود-مخصوصا در دورۀ هارون.
واقدى در سال 180 ه.ق.از مدينه به قصد عراق بيرون آمد. [[خطيب بغدادى]] از قول واقدى نقل مى‌كند كه مى‌گفت: «در مدينه گندم مى‌فروختم، صد هزار درهم سرمايه مردم در دست من بود كه با آن كار مى‌كردم و حق العمل برمى‌داشتم و آن سرمايه از دست رفت و آهنگ عراق كردم و پيش يحيى بن خالد برمكى آمدم». ابن سعد هم مى‌گويد: «واقدى به واسطۀ اينكه وامدار شده بود به عراق رفت». چنين به نظر مى‌رسد كه سبب اصلى مسافرت واقدى به عراق رغبت او به ديدار يحيى بن خالد برمكى است، زيرا در سفر حج همت والاى يحيى در وجود واقدى كششى نسبت به او ايجاد كرده بود و واقدى مى‌خواست براى تحقق بخشيدن به آرزوهاى مادى و معنوى خود در محيط راحت ترى قرار گيرد.در آن هنگام دريچه‌هاى نور و اميد در بغداد بود-مخصوصاً در دورۀ هارون.


ابن سعد در جاى ديگر مطلبى مى‌نويسد كه مؤيد اين نظريه است، مى‌گويد: «واقدى مى‌گفت:روزگار دندان بما نشان داد و همسرم ام عبداللّٰه به من اعتراض كرد و گفت چرا كوتاهى مى‌كنى؟وزير خليفه تو را مى‌شناسد و از تو خواسته است كه پيش او بروى و او داراى مقام ارزنده است.اين بود كه از مدينه كوچيدم».
ابن سعد در جاى ديگر مطلبى مى‌نويسد كه مؤيد اين نظريه است، مى‌گويد: «واقدى مى‌گفت:روزگار دندان بما نشان داد و همسرم ام عبداللّٰه به من اعتراض كرد و گفت چرا كوتاهى مى‌كنى؟وزير خليفه تو را مى‌شناسد و از تو خواسته است كه پيش او بروى و او داراى مقام ارزنده است.اين بود كه از مدينه كوچيدم».
خط ۱۴۰: خط ۱۴۰:
از نامگذارى كتاب التاريخ و المغازى و المبعث، چنين برمى‌آيد كه به صورت يك كتاب واحد نبوده، بلكه سه كتاب جداگانه‌اند:يكى كتاب مغازى است و دو كتاب ديگر شايد بخش‌هايى از كتاب تاريخ كبير يا كتاب سيره بوده‌اند.
از نامگذارى كتاب التاريخ و المغازى و المبعث، چنين برمى‌آيد كه به صورت يك كتاب واحد نبوده، بلكه سه كتاب جداگانه‌اند:يكى كتاب مغازى است و دو كتاب ديگر شايد بخش‌هايى از كتاب تاريخ كبير يا كتاب سيره بوده‌اند.


همين مسأله در مورد كتاب ديگر واقدى كه با نام الرّده والدار ثبت شده است پيش مى‌آيد زيرا مسأله جنگ ردّه و كشتن عثمان با توجه به اين كه ميان آن دو تقريبا ربع قرن فاصلۀ زمانى است، نبايد موضوع يك كتاب باشد.و چنين به نظر مى‌رسد كه آن هم بايد دو كتاب جداگانه باشد-مخصوصا كه در منابع ديگر نام اين كتاب فقط به صورت كتاب الردّه آمده است.مثلاًسهيلى و ابن خير اشبيلى آن را چنين ثبت كرده‌اند.  
همين مسأله در مورد كتاب ديگر واقدى كه با نام الرّده والدار ثبت شده است پيش مى‌آيد زيرا مسأله جنگ ردّه و كشتن عثمان با توجه به اين كه ميان آن دو تقريبا ربع قرن فاصلۀ زمانى است، نبايد موضوع يك كتاب باشد.و چنين به نظر مى‌رسد كه آن هم بايد دو كتاب جداگانه باشد-مخصوصاً كه در منابع ديگر نام اين كتاب فقط به صورت كتاب الردّه آمده است.مثلاًسهيلى و ابن خير اشبيلى آن را چنين ثبت كرده‌اند.  


يافعى هم در مرآة الجنان مى‌گويد:ديگر از كتب واقدى كتاب الردّه است كه در آن مسألۀ ارتداد عرب بعد از وفات پيامبر(ص) و جنگهاى صحابه با طلحة بن خويلد اسدى و اسود عنسى و مسيلمه كذّاب را مطرح ساخته است. حاجى خليفه هم اين كتاب را با همين نام آورده است. بروكلمان متذكر شده است كه نسخه‌اى از اين كتاب با نام كتاب الردّه در كتابخانۀ خدابخش شهر بانكيپور هند موجود است ولى پس از دسترسى به آن معلوم شد كه تمام مطالب آن از واقدى نيست، بلكه مجموعه‌اى است دربارۀ اخبار ردّه كه از واقدى و [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] نقل شده است.
يافعى هم در مرآة الجنان مى‌گويد:ديگر از كتب واقدى كتاب الردّه است كه در آن مسألۀ ارتداد عرب بعد از وفات پيامبر(ص) و جنگهاى صحابه با طلحة بن خويلد اسدى و اسود عنسى و مسيلمه كذّاب را مطرح ساخته است. حاجى خليفه هم اين كتاب را با همين نام آورده است. بروكلمان متذكر شده است كه نسخه‌اى از اين كتاب با نام كتاب الردّه در كتابخانۀ خدابخش شهر بانكيپور هند موجود است ولى پس از دسترسى به آن معلوم شد كه تمام مطالب آن از واقدى نيست، بلكه مجموعه‌اى است دربارۀ اخبار ردّه كه از واقدى و [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] نقل شده است.
خط ۱۶۱: خط ۱۶۱:
[[امین، محسن|صاحب اعيان الشيعه]] (مرحوم آیت‌الله سيد محسن جبل عاملى قدس‌سرّه) اين گفتار ابن نديم را نقل كرده است و به آن در مورد شيعه بودن واقدى استناد كرده و به همين جهت شرح حال او را در كتاب خود آورده است. همچنين، [[آقا بزرگ تهرانى]] در [[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعه]] هنگام ذكر تاريخ واقدى اين مطلب را ذكر كرده است.  
[[امین، محسن|صاحب اعيان الشيعه]] (مرحوم آیت‌الله سيد محسن جبل عاملى قدس‌سرّه) اين گفتار ابن نديم را نقل كرده است و به آن در مورد شيعه بودن واقدى استناد كرده و به همين جهت شرح حال او را در كتاب خود آورده است. همچنين، [[آقا بزرگ تهرانى]] در [[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعه]] هنگام ذكر تاريخ واقدى اين مطلب را ذكر كرده است.  


در عين حال آنچه كه موجب تعجب و حيرت مى‌گردد اين است كه طوسى(منظور [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] قدّس سره است) با آنكه معاصر ابن نديم است در كتاب الفهرست خود هيچيك از کتاب‌هاى واقدى را نام نمى‌برد و مخصوصا كتاب مولد الحسن و الحسين و مقتل الحسين را با همۀ اهميتى كه علما و مورخان شيعه براى اين كتاب قائلند ذكر نكرده است.  
در عين حال آنچه كه موجب تعجب و حيرت مى‌گردد اين است كه طوسى(منظور [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] قدّس سره است) با آنكه معاصر ابن نديم است در كتاب الفهرست خود هيچيك از کتاب‌هاى واقدى را نام نمى‌برد و مخصوصاً كتاب مولد الحسن و الحسين و مقتل الحسين را با همۀ اهميتى كه علما و مورخان شيعه براى اين كتاب قائلند ذكر نكرده است.  


بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مى‌كرده است، بايد تشيع او به گونه‌اى در موقع نقل مطالب مربوط به على(ع)ظاهر شود ولى در اين گونه موارد چيزى اظهار نداشته است، بلكه برعكس مى‌بينيم كه واقدى گاه احاديثى كه نقل مى‌كند چنان است كه قدر و منزلت على(ع) را كاسته و يا كار او را بى‌ارزش ساخته است.مثلاًوقتى كه بازگشت پيامبر(ص) از احد به مدينه را ذكر مى‌كند، مى‌نويسد كه فاطمه(ع) شروع به پاک كردن خون از چهرۀ پيامبر(ص) کرد و على(ع) به مهراس رفت تا آب بياورد، و پيش از آنكه برود، شمشير خود را به فاطمه(ع) داد و گفت: «اين شمشير غير قابل سرزنش را بگير.»چون پيامبر(ص) شمشير على(ع) را خون آلوده ديد، فرمود: «اگر تو خوب جنگ كردى، عاصم بن ثابت و حارث بن صمّه و سهل بن حنيف هم خوب جنگ كردند و شمشير ابودجانه هم غير قابل سرزنش است.»
بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مى‌كرده است، بايد تشيع او به گونه‌اى در موقع نقل مطالب مربوط به على(ع)ظاهر شود ولى در اين گونه موارد چيزى اظهار نداشته است، بلكه برعكس مى‌بينيم كه واقدى گاه احاديثى كه نقل مى‌كند چنان است كه قدر و منزلت على(ع) را كاسته و يا كار او را بى‌ارزش ساخته است.مثلاًوقتى كه بازگشت پيامبر(ص) از احد به مدينه را ذكر مى‌كند، مى‌نويسد كه فاطمه(ع) شروع به پاک كردن خون از چهرۀ پيامبر(ص) کرد و على(ع) به مهراس رفت تا آب بياورد، و پيش از آنكه برود، شمشير خود را به فاطمه(ع) داد و گفت: «اين شمشير غير قابل سرزنش را بگير.»چون پيامبر(ص) شمشير على(ع) را خون آلوده ديد، فرمود: «اگر تو خوب جنگ كردى، عاصم بن ثابت و حارث بن صمّه و سهل بن حنيف هم خوب جنگ كردند و شمشير ابودجانه هم غير قابل سرزنش است.»
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش