واقدی، محمد بن عمر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ')ن' به ') ن'
جز (جایگزینی متن - ')گ' به ') گ')
جز (جایگزینی متن - ')ن' به ') ن')
خط ۱۴۵: خط ۱۴۵:
يافعى هم در مرآة الجنان مى‌گويد:ديگر از كتب واقدى كتاب الردّه است كه در آن مسألۀ ارتداد عرب بعد از وفات پيامبر(ص) و جنگهاى صحابه با طلحة بن خويلد اسدى و اسود عنسى و مسيلمه كذّاب را مطرح ساخته است. حاجى خليفه هم اين كتاب را با همين نام آورده است. بروكلمان متذكر شده است كه نسخه‌اى از اين كتاب با نام كتاب الردّه در كتابخانۀ خدابخش شهر بانكيپور هند موجود است ولى پس از دسترسى به آن معلوم شد كه تمام مطالب آن از واقدى نيست، بلكه مجموعه‌اى است دربارۀ اخبار ردّه كه از واقدى و [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]]  نقل شده است.
يافعى هم در مرآة الجنان مى‌گويد:ديگر از كتب واقدى كتاب الردّه است كه در آن مسألۀ ارتداد عرب بعد از وفات پيامبر(ص) و جنگهاى صحابه با طلحة بن خويلد اسدى و اسود عنسى و مسيلمه كذّاب را مطرح ساخته است. حاجى خليفه هم اين كتاب را با همين نام آورده است. بروكلمان متذكر شده است كه نسخه‌اى از اين كتاب با نام كتاب الردّه در كتابخانۀ خدابخش شهر بانكيپور هند موجود است ولى پس از دسترسى به آن معلوم شد كه تمام مطالب آن از واقدى نيست، بلكه مجموعه‌اى است دربارۀ اخبار ردّه كه از واقدى و [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]]  نقل شده است.


اين هم روشن است كه در عين حال آنچه ابن سعد و [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] در مورد اخبار پيش‌آمدهاى بعد از وفات پيامبر(ص)نوشته‌اند و همچنين بيشتر مطالبى كه ابن حبيش در كتاب غزوات خود نوشته است، مأخوذ از كتاب الردّه واقدى است.
اين هم روشن است كه در عين حال آنچه ابن سعد و [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] در مورد اخبار پيش‌آمدهاى بعد از وفات پيامبر(ص) نوشته‌اند و همچنين بيشتر مطالبى كه ابن حبيش در كتاب غزوات خود نوشته است، مأخوذ از كتاب الردّه واقدى است.


دربارۀ كتاب طبقات واقدى مى‌توان گفت در واقع كتابى است نظير كتاب طبقات كه شاگرد و كاتب او [[ابن سعد، محمد بن سعد|محمد بن سعد]] تأليف كرده و در آن از طبقات واقدى بسيار نقل كرده است.
دربارۀ كتاب طبقات واقدى مى‌توان گفت در واقع كتابى است نظير كتاب طبقات كه شاگرد و كاتب او [[ابن سعد، محمد بن سعد|محمد بن سعد]] تأليف كرده و در آن از طبقات واقدى بسيار نقل كرده است.
خط ۱۶۶: خط ۱۶۶:
بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مى‌كرده است، بايد تشيع او به گونه‌اى در موقع نقل مطالب مربوط به على(ع)ظاهر شود ولى در اين گونه موارد چيزى اظهار نداشته است، بلكه برعكس مى‌بينيم كه واقدى گاه احاديثى كه نقل مى‌كند چنان است كه قدر و منزلت على(ع)را كاسته و يا كار او را بى‌ارزش ساخته است.مثلا وقتى كه بازگشت پيامبر(ص) از احد به مدينه را ذكر مى‌كند، مى‌نويسد كه فاطمه(ع) شروع به پاك كردن خون از چهرۀ پيامبر(ص)كرد و على(ع) به مهراس رفت تا آب بياورد، و پيش از آنكه برود، شمشير خود را به فاطمه(ع) داد و گفت: «اين شمشير غير قابل سرزنش را بگير.»چون پيامبر(ص) شمشير على(ع)را خون آلوده ديد، فرمود: «اگر تو خوب جنگ كردى، عاصم بن ثابت و حارث بن صمّه و سهل بن حنيف هم خوب جنگ كردند و شمشير ابودجانه هم غير قابل سرزنش است.»
بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مى‌كرده است، بايد تشيع او به گونه‌اى در موقع نقل مطالب مربوط به على(ع)ظاهر شود ولى در اين گونه موارد چيزى اظهار نداشته است، بلكه برعكس مى‌بينيم كه واقدى گاه احاديثى كه نقل مى‌كند چنان است كه قدر و منزلت على(ع)را كاسته و يا كار او را بى‌ارزش ساخته است.مثلا وقتى كه بازگشت پيامبر(ص) از احد به مدينه را ذكر مى‌كند، مى‌نويسد كه فاطمه(ع) شروع به پاك كردن خون از چهرۀ پيامبر(ص)كرد و على(ع) به مهراس رفت تا آب بياورد، و پيش از آنكه برود، شمشير خود را به فاطمه(ع) داد و گفت: «اين شمشير غير قابل سرزنش را بگير.»چون پيامبر(ص) شمشير على(ع)را خون آلوده ديد، فرمود: «اگر تو خوب جنگ كردى، عاصم بن ثابت و حارث بن صمّه و سهل بن حنيف هم خوب جنگ كردند و شمشير ابودجانه هم غير قابل سرزنش است.»


و هنگامى كه در سيره [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]]  عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مى‌خوانيم، مثلا مى‌بينيم كه [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]]  مى‌گويد: «طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.» و حال آنكه واقدى مى‌گويد كه او را على(ع)نكشته، بلكه حمزه كشته است. همچنين هنگامى كه واقدى مسأله قتل صوأب و اختلاف نظر دربارۀ كسى كه او را در روز احد كشته است طرح مى‌كند، مى‌گويد: «برخى گفته‌اند:كه سعد بن ابى وقّاص او را كشته است، و برخى گفته‌اند على(ع)، و ديگرى گفته است قزمان و در نظر ما صحيح‌تر آن است كه قزمان صوأب را كشته است.»
و هنگامى كه در سيره [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]]  عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مى‌خوانيم، مثلا مى‌بينيم كه [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]]  مى‌گويد: «طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.» و حال آنكه واقدى مى‌گويد كه او را على(ع) نكشته، بلكه حمزه كشته است. همچنين هنگامى كه واقدى مسأله قتل صوأب و اختلاف نظر دربارۀ كسى كه او را در روز احد كشته است طرح مى‌كند، مى‌گويد: «برخى گفته‌اند:كه سعد بن ابى وقّاص او را كشته است، و برخى گفته‌اند على(ع)، و ديگرى گفته است قزمان و در نظر ما صحيح‌تر آن است كه قزمان صوأب را كشته است.»


از اين مهمتر آنكه، شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند، چنانكه، مثلا، [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]]  در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده است، و سپس در همان مورد روايت ديگرى را كه با آن اختلاف دارد آورده و مى‌گويد: «در روايت شيعيان چنين است» و اين دليل آن است كه [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]]، واقدى را شيعه نمى‌داند و او را نمايانگر آراى شيعه نمى‌بيند.
از اين مهمتر آنكه، شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند، چنانكه، مثلا، [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]]  در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده است، و سپس در همان مورد روايت ديگرى را كه با آن اختلاف دارد آورده و مى‌گويد: «در روايت شيعيان چنين است» و اين دليل آن است كه [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]]، واقدى را شيعه نمى‌داند و او را نمايانگر آراى شيعه نمى‌بيند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش