واقدی، محمد بن عمر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '،ا' به '، ا'
جز (جایگزینی متن - '،س' به '، س')
جز (جایگزینی متن - '،ا' به '، ا')
خط ۳۴: خط ۳۴:
ابو عبداللّٰه محمد بن عمر واقدى در سال يكصد و سى ه.ق.در اواخر خلافت مروان بن محمد در مدينه متولد شد.اين مطلب را شاگرد و كاتب او ابن سعد در طبقات اظهار داشته است. [[صفدی، خلیل بن ایبک|صفدى]] و ابن تغرى بردى ولادت او را در سال 129 دانسته‌اند.و [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابو الفرج اصفهانى]] مى‌نويسد كه مادر واقدى،دختر عيسى بن جعفر بن سائب خاثر است، و پدر اين بانو، مردى ايرانى و از سرزمين فارس است.
ابو عبداللّٰه محمد بن عمر واقدى در سال يكصد و سى ه.ق.در اواخر خلافت مروان بن محمد در مدينه متولد شد.اين مطلب را شاگرد و كاتب او ابن سعد در طبقات اظهار داشته است. [[صفدی، خلیل بن ایبک|صفدى]] و ابن تغرى بردى ولادت او را در سال 129 دانسته‌اند.و [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابو الفرج اصفهانى]] مى‌نويسد كه مادر واقدى،دختر عيسى بن جعفر بن سائب خاثر است، و پدر اين بانو، مردى ايرانى و از سرزمين فارس است.


واقدى از وابستگان بنى سهم است كه يكى از خاندانهاى قبيلۀ بنى اسلم شمرده مى‌شوند. اين كه [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]،او را از وابستگان و خدمتكاران بنى هاشم دانسته است، صحيح نيست. مصادر كتب تذكره و رجال دربارۀ آغاز زندگانى او مطلبى ندارد، ولى به نظر مى‌رسد كه واقدى از سنين جوانى، بلكه نوجوانى،دربارۀ كسب معلومات مربوط به سيره و جنگهاى پيامبر(ص)سخت كوشش مى‌كرده است.
واقدى از وابستگان بنى سهم است كه يكى از خاندانهاى قبيلۀ بنى اسلم شمرده مى‌شوند. اين كه [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]، او را از وابستگان و خدمتكاران بنى هاشم دانسته است، صحيح نيست. مصادر كتب تذكره و رجال دربارۀ آغاز زندگانى او مطلبى ندارد، ولى به نظر مى‌رسد كه واقدى از سنين جوانى، بلكه نوجوانى،دربارۀ كسب معلومات مربوط به سيره و جنگهاى پيامبر(ص)سخت كوشش مى‌كرده است.


[[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساكر]] ضمن نقل قول مسيبى مى‌نويسد كه:واقدى كنار ستونى در مسجد پيامبر مى‌نشست.از او پرسيدند چه مى‌خوانى؟ گفت:بخشهايى از مغازى.اين خبر را [[خطيب بغدادى]] هم در [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]] از سمتى نقل كرده است.
[[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساكر]] ضمن نقل قول مسيبى مى‌نويسد كه:واقدى كنار ستونى در مسجد پيامبر مى‌نشست.از او پرسيدند چه مى‌خوانى؟ گفت:بخشهايى از مغازى.اين خبر را [[خطيب بغدادى]] هم در [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]] از سمتى نقل كرده است.
خط ۵۵: خط ۵۵:
ابن سعد در جاى ديگر مطلبى مى‌نويسد كه مؤيد اين نظريه است، مى‌گويد:«واقدى مى‌گفت:روزگار دندان بما نشان داد و همسرم ام عبداللّٰه به من اعتراض كرد و گفت چرا كوتاهى مى‌كنى؟وزير خليفه تو را مى‌شناسد و از تو خواسته است كه پيش او بروى و او داراى مقام ارزنده است.اين بود كه از مدينه كوچيدم».
ابن سعد در جاى ديگر مطلبى مى‌نويسد كه مؤيد اين نظريه است، مى‌گويد:«واقدى مى‌گفت:روزگار دندان بما نشان داد و همسرم ام عبداللّٰه به من اعتراض كرد و گفت چرا كوتاهى مى‌كنى؟وزير خليفه تو را مى‌شناسد و از تو خواسته است كه پيش او بروى و او داراى مقام ارزنده است.اين بود كه از مدينه كوچيدم».


هنگامى كه واقدى به بغداد رسيد، متوجه شد كه درباريان و خليفه به ناحيۀ رقّه در شام رفته‌اند،اين بود كه مركوب خود را به سوى شام به حركت درآورد و در آنجا به ايشان پيوست. يحيى بن خالد برمكى با او برخوردى داشت كه شايستۀ مرتبۀ بخشندگى و بزرگوارى ايشان بود. در زير سايۀ برامكه،از هر سوى خير و نيكى به واقدى روى آورد، عطاياى ايشان به او منضمّ به عطاياى هارون و پسرش مأمون بود.واقدى مى‌گويد:«از خليفه ششصد هزار درهم دريافت داشتم به طورى كه پرداخت زكات بر من واجب شد».
هنگامى كه واقدى به بغداد رسيد، متوجه شد كه درباريان و خليفه به ناحيۀ رقّه در شام رفته‌اند، اين بود كه مركوب خود را به سوى شام به حركت درآورد و در آنجا به ايشان پيوست. يحيى بن خالد برمكى با او برخوردى داشت كه شايستۀ مرتبۀ بخشندگى و بزرگوارى ايشان بود. در زير سايۀ برامكه، از هر سوى خير و نيكى به واقدى روى آورد، عطاياى ايشان به او منضمّ به عطاياى هارون و پسرش مأمون بود.واقدى مى‌گويد:«از خليفه ششصد هزار درهم دريافت داشتم به طورى كه پرداخت زكات بر من واجب شد».


ابن سعد نوشته است:«واقدى از رقّه شام به بغداد برگشت و همانجا مقيم شد تا اينكه مأمون از خراسان برگشت و او را قاضى منطقۀ عسكر مهدى كرد،كه در بخش شرقى بغداد است.  
ابن سعد نوشته است:«واقدى از رقّه شام به بغداد برگشت و همانجا مقيم شد تا اينكه مأمون از خراسان برگشت و او را قاضى منطقۀ عسكر مهدى كرد،كه در بخش شرقى بغداد است.  
خط ۷۲: خط ۷۲:
دربارۀ تاريخ وفات او اختلافى ديده مى‌شود.[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]، متذكر مى‌شود كه واقدى در سال 206 ه.ق.درگذشته است، و حال آنكه منابع ديگر از جمله ابن سعد در طبقات متذكر شده‌اند كه مرگ او در ذيحجه 207 ه.ق.اتفاق افتاده است و [[خطيب بغدادى]]، با اسنادى از عبداللّٰه حضرمى روايت مى‌كند كه واقدى در سال 209 ه.ق.درگذشته است.
دربارۀ تاريخ وفات او اختلافى ديده مى‌شود.[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]، متذكر مى‌شود كه واقدى در سال 206 ه.ق.درگذشته است، و حال آنكه منابع ديگر از جمله ابن سعد در طبقات متذكر شده‌اند كه مرگ او در ذيحجه 207 ه.ق.اتفاق افتاده است و [[خطيب بغدادى]]، با اسنادى از عبداللّٰه حضرمى روايت مى‌كند كه واقدى در سال 209 ه.ق.درگذشته است.


اگر قرار باشد يكى از اين روايات را بر ديگر روايات ترجيح دهيم،از همه به صواب نزديكتر روايت دوم است كه ابن سعد شاگرد و كاتب واقدى و كسى كه به زمان او نزديك‌تر است،نقل كرده است.بعلاوه،ابن سعد شب وفات و روز دفن او را نام برده است و چنين مى‌نويسد:«واقدى شب سه شنبه،يازده شب گذشته از ذيحجه سال 207 ه.ق،در گذشت و روز سه‌شنبه در گورستان خيزران به خاك سپرده شد و هفتاد و هشت ساله بود.» بعلاوه،اين روايت در بيشتر منابع آمده است.
اگر قرار باشد يكى از اين روايات را بر ديگر روايات ترجيح دهيم، از همه به صواب نزديكتر روايت دوم است كه ابن سعد شاگرد و كاتب واقدى و كسى كه به زمان او نزديك‌تر است،نقل كرده است.بعلاوه، ابن سعد شب وفات و روز دفن او را نام برده است و چنين مى‌نويسد:«واقدى شب سه شنبه،يازده شب گذشته از ذيحجه سال 207 ه.ق،در گذشت و روز سه‌شنبه در گورستان خيزران به خاك سپرده شد و هفتاد و هشت ساله بود.» بعلاوه، اين روايت در بيشتر منابع آمده است.


==كتابهاى واقدى ==
==كتابهاى واقدى ==




واقدى در جمع آورى احاديث تلاش مى‌كرد چنانكه على بن المدينى روايت مى‌كند كه او بيست هزار حديث جمع كرده است. ابن سيد الناس هم نقل مى‌كند كه يحيى بن معين مى‌گفته است:«واقدى بيست هزار حديث از پيامبر جمع كرده است كه همگى تازگى داشته و قبلا ثبت نشده‌اند و اين به واسطۀ همان مطلبى است كه قبلا اشاره كرديم و گفتيم او از همۀ فرزندان صحابه و شهدا و وابستگان ايشان،از احوال گذشتگان مى‌پرسيد و شخصا هم به محل جنگها و وقايع مراجعه مى‌كرد و از همگان سؤال مى‌كرد.»  
واقدى در جمع آورى احاديث تلاش مى‌كرد چنانكه على بن المدينى روايت مى‌كند كه او بيست هزار حديث جمع كرده است. ابن سيد الناس هم نقل مى‌كند كه يحيى بن معين مى‌گفته است:«واقدى بيست هزار حديث از پيامبر جمع كرده است كه همگى تازگى داشته و قبلا ثبت نشده‌اند و اين به واسطۀ همان مطلبى است كه قبلا اشاره كرديم و گفتيم او از همۀ فرزندان صحابه و شهدا و وابستگان ايشان، از احوال گذشتگان مى‌پرسيد و شخصا هم به محل جنگها و وقايع مراجعه مى‌كرد و از همگان سؤال مى‌كرد.»  


ابن نديم مى‌گويد:«دو نفر در خانۀ واقدى شب و روز به نگارش و ثبت كتابها و مطالب او اشتغال داشتند و به هنگام مرگ ششصد بسته كتاب از او باقى ماند كه براى حمل هر بسته احتياج به دو مرد بود.»
ابن نديم مى‌گويد:«دو نفر در خانۀ واقدى شب و روز به نگارش و ثبت كتابها و مطالب او اشتغال داشتند و به هنگام مرگ ششصد بسته كتاب از او باقى ماند كه براى حمل هر بسته احتياج به دو مرد بود.»
خط ۸۳: خط ۸۳:
بديهى است كه واقدى دربارۀ عموم علوم اسلامى نظر داشته است ولى به طور خاص دربارۀ تاريخ اسلام كار كرده است.ابراهيم حربى در اين مورد مى‌گويد: «واقدى در امر تاريخ اسلام دانشمندترين مردم بوده و از دورۀ جاهليت چيزى نمى‌دانسته است.»
بديهى است كه واقدى دربارۀ عموم علوم اسلامى نظر داشته است ولى به طور خاص دربارۀ تاريخ اسلام كار كرده است.ابراهيم حربى در اين مورد مى‌گويد: «واقدى در امر تاريخ اسلام دانشمندترين مردم بوده و از دورۀ جاهليت چيزى نمى‌دانسته است.»


ابن سعد كاتب و شاگرد واقدى او را چنين وصف كرده است:«واقدى آگاه به مغازى، سيره،فتوح،اختلاف مردم دربارۀ احاديث و احكام و اجتماع و هم آهنگى مردم در موضوعات بود.و اين مطالب را در كتبى كه نوشته و تفسير كرده و آنها را استخراج كرده است، مى‌بينيم.»  
ابن سعد كاتب و شاگرد واقدى او را چنين وصف كرده است:«واقدى آگاه به مغازى، سيره،فتوح، اختلاف مردم دربارۀ احاديث و احكام و اجتماع و هم آهنگى مردم در موضوعات بود.و اين مطالب را در كتبى كه نوشته و تفسير كرده و آنها را استخراج كرده است، مى‌بينيم.»  


ما كتابهاى او را همانطور كه در [[الفهرست (ابن نديم)|الفهرست ابن نديم]] آمده است،ذكر مى‌كنيم و بعد با منابع ديگر مقايسه و مطابقت كرده و موارد اختلاف را بازگو مى‌كنيم:
ما كتابهاى او را همانطور كه در [[الفهرست (ابن نديم)|الفهرست ابن نديم]] آمده است،ذكر مى‌كنيم و بعد با منابع ديگر مقايسه و مطابقت كرده و موارد اختلاف را بازگو مى‌كنيم:
خط ۲۰۶: خط ۲۰۶:
و هنگامى كه در سيره ابن اسحاق عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مى‌خوانيم، مثلا مى‌بينيم كه ابن اسحاق مى‌گويد:«طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.»و حال آنكه واقدى مى‌گويد كه او را على(ع)نكشته، بلكه حمزه كشته است. همچنين هنگامى كه واقدى مسأله قتل صوأب و اختلاف نظر دربارۀ كسى كه او را در روز احد كشته است طرح مى‌كند، مى‌گويد:«برخى گفته‌اند:كه سعد بن ابى وقّاص او را كشته است، و برخى گفته‌اند على(ع)، و ديگرى گفته است قزمان و در نظر ما صحيح‌تر آن است كه قزمان صوأب را كشته است.»
و هنگامى كه در سيره ابن اسحاق عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مى‌خوانيم، مثلا مى‌بينيم كه ابن اسحاق مى‌گويد:«طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.»و حال آنكه واقدى مى‌گويد كه او را على(ع)نكشته، بلكه حمزه كشته است. همچنين هنگامى كه واقدى مسأله قتل صوأب و اختلاف نظر دربارۀ كسى كه او را در روز احد كشته است طرح مى‌كند، مى‌گويد:«برخى گفته‌اند:كه سعد بن ابى وقّاص او را كشته است، و برخى گفته‌اند على(ع)، و ديگرى گفته است قزمان و در نظر ما صحيح‌تر آن است كه قزمان صوأب را كشته است.»


از اين مهمتر آنكه،شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند،چنانكه، مثلا،ابن ابى الحديد در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده است، و سپس در همان مورد روايت ديگرى را كه با آن اختلاف دارد آورده و مى‌گويد:«در روايت شيعيان چنين است»و اين دليل آن است كه ابن ابى الحديد، واقدى را شيعه نمى‌داند و او را نمايانگر آراى شيعه نمى‌بيند.
از اين مهمتر آنكه،شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند،چنانكه، مثلا، ابن ابى الحديد در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده است، و سپس در همان مورد روايت ديگرى را كه با آن اختلاف دارد آورده و مى‌گويد:«در روايت شيعيان چنين است»و اين دليل آن است كه ابن ابى الحديد، واقدى را شيعه نمى‌داند و او را نمايانگر آراى شيعه نمى‌بيند.


اين نكته هم قابل ذكر است كه به ابن اسحاق هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زده‌اند. و چنين به نظر مى‌رسد كه اتهام واقدى و ابن اسحاق در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو ندارد، بلكه اين اتهام از آنجا ناشى شده است كه آنها در كتابهاى خود پاره‌اى از اقوال و آراء شيعيان را بيان داشته‌اند.و اين دليل آن نيست كه معتقد به آن مطالب باشند، بلكه طبيعت نويسندگى در اين گونه تأليفات اقتضاى آن را دارد.
اين نكته هم قابل ذكر است كه به ابن اسحاق هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زده‌اند. و چنين به نظر مى‌رسد كه اتهام واقدى و ابن اسحاق در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو ندارد، بلكه اين اتهام از آنجا ناشى شده است كه آنها در كتابهاى خود پاره‌اى از اقوال و آراء شيعيان را بيان داشته‌اند.و اين دليل آن نيست كه معتقد به آن مطالب باشند، بلكه طبيعت نويسندگى در اين گونه تأليفات اقتضاى آن را دارد.


شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كرده‌اند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان آنهاست، و چنانكه بايد و شايد حق ايشان را ادا نكرده است.به عنوان مثال،در نسخۀ خطى كه ما آنرا اصل قرار داديم،فهرستى در مورد نام اشخاصى كه در جنگ احد،از پيش پيامبر(ص)گريخته‌اند، مى‌بينيم كه چنين آغاز مى‌شود:«از جملۀ كسانى كه گريخته‌اند فلان است و حارث بن حاطب،ثعبلة بن حاطب، سواد بن غزيه، سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان،خارجة بن عامر-كه تا ملل(نام جايى است)فرار كرد-اوس بن قيظى و گروهى از بنى حارثه.»در صورتيكه همين عبارت را در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مى‌بينيم كه بجاى كلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است.و [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]] هم اين عبارت را از واقدى فقط با ذكر كلمه عثمان نقل كرده و نام عمر در آن نيست.ظاهرا چنين است كه در نسخه خطى اصلى واقدى عمر و عثمان يا يكى از آن دو را ذكر كرده و از گريختگان روز احد دانسته بوده است،اما كسى كه نسخه را رونويسى كرده،اين مسأله را در مورد عمر و عثمان يا هر يك از ايشان نپذيرفته و آنرا به كلمۀ«فلان»تغيير داده است.و چون متن اصلى و نسخه صحيح واقدى به دست شيعه افتاده است،اين اخبار مربوط به عمر و عثمان را خوانده‌اند و به طور قطع او را شيعه پنداشته‌اند.طبق اين دلائل،نظريه و عبارات ابن نديم در مورد تشيع واقدى سست به نظر مى‌رسد و هيچ دليل قطعى بر تشيع واقدى نيست.و بايد در جستجوى دلايل ديگرى بود، و بويژه بايد از مطالب صريح خود واقدى استمداد طلبيد.
شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كرده‌اند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان آنهاست، و چنانكه بايد و شايد حق ايشان را ادا نكرده است.به عنوان مثال،در نسخۀ خطى كه ما آنرا اصل قرار داديم،فهرستى در مورد نام اشخاصى كه در جنگ احد، از پيش پيامبر(ص)گريخته‌اند، مى‌بينيم كه چنين آغاز مى‌شود:«از جملۀ كسانى كه گريخته‌اند فلان است و حارث بن حاطب،ثعبلة بن حاطب، سواد بن غزيه، سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان،خارجة بن عامر-كه تا ملل(نام جايى است)فرار كرد-اوس بن قيظى و گروهى از بنى حارثه.»در صورتيكه همين عبارت را در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مى‌بينيم كه بجاى كلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است.و [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]] هم اين عبارت را از واقدى فقط با ذكر كلمه عثمان نقل كرده و نام عمر در آن نيست.ظاهرا چنين است كه در نسخه خطى اصلى واقدى عمر و عثمان يا يكى از آن دو را ذكر كرده و از گريختگان روز احد دانسته بوده است، اما كسى كه نسخه را رونويسى كرده، اين مسأله را در مورد عمر و عثمان يا هر يك از ايشان نپذيرفته و آنرا به كلمۀ«فلان»تغيير داده است.و چون متن اصلى و نسخه صحيح واقدى به دست شيعه افتاده است، اين اخبار مربوط به عمر و عثمان را خوانده‌اند و به طور قطع او را شيعه پنداشته‌اند.طبق اين دلائل،نظريه و عبارات ابن نديم در مورد تشيع واقدى سست به نظر مى‌رسد و هيچ دليل قطعى بر تشيع واقدى نيست.و بايد در جستجوى دلايل ديگرى بود، و بويژه بايد از مطالب صريح خود واقدى استمداد طلبيد.


مقدمه مارسدن جونز بر مغازى واقدى
مقدمه مارسدن جونز بر مغازى واقدى
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش