۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '}} '''' به '}} '''') |
جز (جایگزینی متن - '..<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
#هرچند اين اثر، آموزشى است و براى مخاطبان خاصّى در نظر گرفته شده است، وليكن نويسنده محترم برخى از ابتكارات خودش را نيز در آن مطرح كرده است كه مىشود اشاره كرد به: | #هرچند اين اثر، آموزشى است و براى مخاطبان خاصّى در نظر گرفته شده است، وليكن نويسنده محترم برخى از ابتكارات خودش را نيز در آن مطرح كرده است كه مىشود اشاره كرد به: | ||
#:الف)- ايشان ثابت كرده كه جنس، نوع مبهم است و فصل، نوع محصّل و همچنين نوع، همان ماهيت تامه است، بدون نظر به ابهام و تحصّل و بنابراين ايشان حمل هريك از جنس و فصل بر نوع را حمل اولى دانسته است<ref>همان، ص 81</ref> | #:الف)- ايشان ثابت كرده كه جنس، نوع مبهم است و فصل، نوع محصّل و همچنين نوع، همان ماهيت تامه است، بدون نظر به ابهام و تحصّل و بنابراين ايشان حمل هريك از جنس و فصل بر نوع را حمل اولى دانسته است<ref>همان، ص 81</ref> | ||
#:ب)- ايشان گرچه در «بداية الحكمة»، صفحه 126، مقوله «اين» را به مقوله وضع، ارجاع داده و نوشته است: «هرچند مشهور در بين حكما اين است كه «اين»، خودش مقولهاى است، ولى اين مطلب جاى بحث و تأمل دارد و «اين»، نوعى از وضع است، پس حركت اينيه هم نوعى از حركت وضعى است»، ولى در كتاب حاضر چنين آورده است: «در حقيقت مقوله اين، اختلاف شده و پنج قول گفته شده و قول ششم آن است كه برخى مكان را انكار كردهاند و چون امارات و نشانههاى متعدد، نشان از آن دارد كه مقوله مكان بديهى است و شكى در آن نيست، پس چارهاى ندارند جز آنكه آن را به مقوله وضع برگشت دهند و | #:ب)- ايشان گرچه در «بداية الحكمة»، صفحه 126، مقوله «اين» را به مقوله وضع، ارجاع داده و نوشته است: «هرچند مشهور در بين حكما اين است كه «اين»، خودش مقولهاى است، ولى اين مطلب جاى بحث و تأمل دارد و «اين»، نوعى از وضع است، پس حركت اينيه هم نوعى از حركت وضعى است»، ولى در كتاب حاضر چنين آورده است: «در حقيقت مقوله اين، اختلاف شده و پنج قول گفته شده و قول ششم آن است كه برخى مكان را انكار كردهاند و چون امارات و نشانههاى متعدد، نشان از آن دارد كه مقوله مكان بديهى است و شكى در آن نيست، پس چارهاى ندارند جز آنكه آن را به مقوله وضع برگشت دهند و..<ref>همان، ص 129 - 130</ref> سپس ايشان اشكالى را در اين زمينه مطرح كرده است. | ||
#:ج)- ذيمقراطيس بر اين باور بود كه جسم، مجموعهاى است از اجزاى لا يتجزى كه قبول قسمت وهمى و عقلى مىكنند، اما در خارج قابل قسمت نيستند. [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] كه در بداية الحكمة، قول ذيمقراطيس را با قدرى اصلاح پذيرفته است<ref>بداية الحكمة، ص 72</ref>، در كتاب نهاية الحكمة، نظرات گوناگون در مورد حقيقت جسم را بيان كرده و افزوده هركدام از اين نظرات، يك يا چند نقطه ضعف دارد و بعد بهتفصيل وارد بحث نقد اين آرا شده است<ref>نهاية الحكمة، ص 94 - 99</ref> | #:ج)- ذيمقراطيس بر اين باور بود كه جسم، مجموعهاى است از اجزاى لا يتجزى كه قبول قسمت وهمى و عقلى مىكنند، اما در خارج قابل قسمت نيستند. [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] كه در بداية الحكمة، قول ذيمقراطيس را با قدرى اصلاح پذيرفته است<ref>بداية الحكمة، ص 72</ref>، در كتاب نهاية الحكمة، نظرات گوناگون در مورد حقيقت جسم را بيان كرده و افزوده هركدام از اين نظرات، يك يا چند نقطه ضعف دارد و بعد بهتفصيل وارد بحث نقد اين آرا شده است<ref>نهاية الحكمة، ص 94 - 99</ref> | ||
#:د)- علامه با بيان تباين بين وحدت و كثرت و اينكه وحدت و كثرت از زمره مفاهيم كلى، مانند وجوب و امكان است كه تصورشان ضرورى و بىنياز از تعريف است و هرچه بهعنوان تعريف گفتهاند، لفظى است و خالى از دور نيست، به اين مطلب پرداخته است كه تقابل وحدت و كثرت، به اختلاف تشكيكى برمىگردد و در واقع اين مطلب همان اختلافات تشكيكى است كه براى حقيقت مشكك وجود هست<ref>همان، ص 138 - 139</ref> | #:د)- علامه با بيان تباين بين وحدت و كثرت و اينكه وحدت و كثرت از زمره مفاهيم كلى، مانند وجوب و امكان است كه تصورشان ضرورى و بىنياز از تعريف است و هرچه بهعنوان تعريف گفتهاند، لفظى است و خالى از دور نيست، به اين مطلب پرداخته است كه تقابل وحدت و كثرت، به اختلاف تشكيكى برمىگردد و در واقع اين مطلب همان اختلافات تشكيكى است كه براى حقيقت مشكك وجود هست<ref>همان، ص 138 - 139</ref> | ||
#:ه)- استاد علامه، در مورد فاعل بالجبر و فاعل بالعنايه، توضيحاتى عرضه كرده و افزوده است كه در اينكه فاعل بالجبر و فاعل بالقصد، دو نوع جداگانه از فاعل بالقصد پنداشته شود، جاى نظر و تأمّل است و... فعل اجبارى، مباين با فعل اختيارى نيست و انقسام فعل به اجبارى و اختيارى، اعتبارى است نه حقيقى؛ بله عاقلان در سنت اجتماعى خودشان فعل اختيارى را از فعل جبرى تفكيك كردهاند. همچنين فاعل بالعنايه نوعى از فاعل بالقصد است<ref>همان، ص 175</ref> | #:ه)- استاد علامه، در مورد فاعل بالجبر و فاعل بالعنايه، توضيحاتى عرضه كرده و افزوده است كه در اينكه فاعل بالجبر و فاعل بالقصد، دو نوع جداگانه از فاعل بالقصد پنداشته شود، جاى نظر و تأمّل است و... فعل اجبارى، مباين با فعل اختيارى نيست و انقسام فعل به اجبارى و اختيارى، اعتبارى است نه حقيقى؛ بله عاقلان در سنت اجتماعى خودشان فعل اختيارى را از فعل جبرى تفكيك كردهاند. همچنين فاعل بالعنايه نوعى از فاعل بالقصد است<ref>همان، ص 175</ref> | ||
#:و)- استاد علامه، تسلسل در علل را با استفاده از وجود رابط و مستقل باطل كرده است، با اين توضيح: «وجود معلول در مقايسه با علتش رابط است و بدون او قوام ندارد و هيچ است و علت، همان مستقلى است كه او را نگه مىدارد و اگر علت، معلول براى سومیباشد و به همين ترتيب... نسبت به مافوقش غير مستقل خواهد بود، پس اگر اين سلسله تا بىنهايت پيش رود و به علت غير معلول و مستقل غير رابط نرسد، هيچيك از اجزاى سلسله تحقق نمىيابد؛ چون هيچ وجود رابطى بدون وجود مستقلّ تحقق نمىيابد»<ref>ر. ك.: همان، ص 168</ref> | #:و)- استاد علامه، تسلسل در علل را با استفاده از وجود رابط و مستقل باطل كرده است، با اين توضيح: «وجود معلول در مقايسه با علتش رابط است و بدون او قوام ندارد و هيچ است و علت، همان مستقلى است كه او را نگه مىدارد و اگر علت، معلول براى سومیباشد و به همين ترتيب... نسبت به مافوقش غير مستقل خواهد بود، پس اگر اين سلسله تا بىنهايت پيش رود و به علت غير معلول و مستقل غير رابط نرسد، هيچيك از اجزاى سلسله تحقق نمىيابد؛ چون هيچ وجود رابطى بدون وجود مستقلّ تحقق نمىيابد»<ref>ر. ك.: همان، ص 168</ref> | ||
#:ز)- وى برهانى بر اثبات حركت جوهرى بر اساس ضرورت نسبت بين قابل و مقبول و اينكه لازمه هر نسبت موجود، وجود دو طرف نسبت است، ارائه كرده است | #:ز)- وى برهانى بر اثبات حركت جوهرى بر اساس ضرورت نسبت بين قابل و مقبول و اينكه لازمه هر نسبت موجود، وجود دو طرف نسبت است، ارائه كرده است..<ref>همان، ص 198 - 200</ref> | ||
#:ح)- استاد علامه در مورد مقولاتى كه در آن حركت واقع مىشود، گفته است: «مشهور در بين حكيمان آن است كه در چهار مقوله (كم، كيف، اين و وضع) حركت واقع مىشود و در ساير مقولات حركت واقع نمىشود». سپس به نقد اين نظر پرداخته و اثبات كرده است كه حركت در تمامى مقولات واقع مىشود<ref>همان، ص 205 - 207</ref> | #:ح)- استاد علامه در مورد مقولاتى كه در آن حركت واقع مىشود، گفته است: «مشهور در بين حكيمان آن است كه در چهار مقوله (كم، كيف، اين و وضع) حركت واقع مىشود و در ساير مقولات حركت واقع نمىشود». سپس به نقد اين نظر پرداخته و اثبات كرده است كه حركت در تمامى مقولات واقع مىشود<ref>همان، ص 205 - 207</ref> | ||
#:ط)- استاد علامه، هرچند انحصار حركت در مقولات چهارگانه را بين قدما مشهور دانسته، ولى «حركت در حركت» را پذيرفته است<ref>همان، ص 207 - 209</ref> | #:ط)- استاد علامه، هرچند انحصار حركت در مقولات چهارگانه را بين قدما مشهور دانسته، ولى «حركت در حركت» را پذيرفته است<ref>همان، ص 207 - 209</ref> | ||
#:ى)- [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين شيرازى]] نقل كرده است كه تقابل بين سرعت و بطء، تقابل تضايف نيست، بلكه تضاد است و بعد خودش به نقد پرداخته و نوشته است: شرط تضاد آن است كه بين دو طرفش غايت اختلاف باشد و در سرعت و بطء چنين نيست؛ چون هيچ سريعى نيست جز آنكه مىتوان سريعتر از آن را هم تصور كرد و همچنين هيچ بطيئى نيست كه مىشود بطيئتر از آن را نيز به ذهن آورد. البته اين مطلب در مورد سرعت و بطء اضافى است، ولى سرعت و بطء به معناى جريان و سيلان، اختصاص به مطلق حركت دارد و در برابرش بطء نيست<ref>همان، ص 218</ref> | #:ى)- [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين شيرازى]] نقل كرده است كه تقابل بين سرعت و بطء، تقابل تضايف نيست، بلكه تضاد است و بعد خودش به نقد پرداخته و نوشته است: شرط تضاد آن است كه بين دو طرفش غايت اختلاف باشد و در سرعت و بطء چنين نيست؛ چون هيچ سريعى نيست جز آنكه مىتوان سريعتر از آن را هم تصور كرد و همچنين هيچ بطيئى نيست كه مىشود بطيئتر از آن را نيز به ذهن آورد. البته اين مطلب در مورد سرعت و بطء اضافى است، ولى سرعت و بطء به معناى جريان و سيلان، اختصاص به مطلق حركت دارد و در برابرش بطء نيست<ref>همان، ص 218</ref> | ||
#:ك)- [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، علم حصولى را به علم حضورى ارجاع داده است. ايشان بر آن است كه بر اساس نظر ابتدايى، انقسام علم به دو قسمت، تقسيم انحصارى است و حضور معلوم براى عالم يا با ماهيتش است و يا با وجودش. در صورت اول علم حصولى است و در صورت دوم علم حضورى و | #:ك)- [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، علم حصولى را به علم حضورى ارجاع داده است. ايشان بر آن است كه بر اساس نظر ابتدايى، انقسام علم به دو قسمت، تقسيم انحصارى است و حضور معلوم براى عالم يا با ماهيتش است و يا با وجودش. در صورت اول علم حصولى است و در صورت دوم علم حضورى و..<ref>همان، ص 236 - 239</ref> | ||
#:ل)- بنا بر نظر استاد علامه، اراده از صفات ذاتى واجب نيست، بلكه ارادهاى كه به او نسبت داده مىشود از مقام فعل انتزاع مىگردد، پس اراده صفت فعلى است و | #:ل)- بنا بر نظر استاد علامه، اراده از صفات ذاتى واجب نيست، بلكه ارادهاى كه به او نسبت داده مىشود از مقام فعل انتزاع مىگردد، پس اراده صفت فعلى است و..<ref>همان، ص 300</ref> | ||
#:م)- برخى، كلام را يكى از صفات ذاتى خداى تعالى شمردهاند، ولى نظر [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] اين است كه كلام، صفت فعل اوست و صفت ذاتش نيست<ref>همان، ص 307 - 308</ref> | #:م)- برخى، كلام را يكى از صفات ذاتى خداى تعالى شمردهاند، ولى نظر [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] اين است كه كلام، صفت فعل اوست و صفت ذاتش نيست<ref>همان، ص 307 - 308</ref> | ||
#:ن)- استاد علامه، قاعده امكان اشرف را از راه ارجاع اشرفيت و اخسيت، به عليت و معلوليت اثبات كرده است. اين راه براى اثبات برهان امكان اشرف به نظر ايشان بهتر و آسانتر است<ref>همان، ص 320 - 321</ref> | #:ن)- استاد علامه، قاعده امكان اشرف را از راه ارجاع اشرفيت و اخسيت، به عليت و معلوليت اثبات كرده است. اين راه براى اثبات برهان امكان اشرف به نظر ايشان بهتر و آسانتر است<ref>همان، ص 320 - 321</ref> |
ویرایش