نقش ایمان در زندگی: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - '== ساختار == ' به '== ساختار == ')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    جز (جایگزینی متن - '== گزارش محتوا == ' به '== گزارش محتوا == ')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    خط ۳۷: خط ۳۷:


    == گزارش محتوا ==
    == گزارش محتوا ==


    در مقدمه، به نقش ايمان در زندگى انسان اشاره شده است. نويسنده، معتقد است اگر براى داورى فقط به سراغ معيار سودجويى و تشخيص منفعت برويم و منطق كسانى را بپذيريم كه به هيچ انديشه و باورى تن درنمى‌دهند مگر به خاطر مصلحت و منفعت، آن‌هم مصلحت دنيوى، خواهيم ديد كه كفه دين با چيرگى و روشنى خاصى جلوه مى‌كند.
    در مقدمه، به نقش ايمان در زندگى انسان اشاره شده است. نويسنده، معتقد است اگر براى داورى فقط به سراغ معيار سودجويى و تشخيص منفعت برويم و منطق كسانى را بپذيريم كه به هيچ انديشه و باورى تن درنمى‌دهند مگر به خاطر مصلحت و منفعت، آن‌هم مصلحت دنيوى، خواهيم ديد كه كفه دين با چيرگى و روشنى خاصى جلوه مى‌كند.

    نسخهٔ ‏۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۲۲:۰۵

    نقش ایمان در زندگی
    نقش ایمان در زندگی
    پدیدآورانناصری، محسن (مترجم)

    قرضاوی، یوسف (نويسنده)

    غفاری، فرزانه (مترجم)
    عنوان‌های دیگرالایمان و الحیاه
    ناشراحسان
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1373 ش
    چاپ1
    موضوعایمان (اسلام)
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏225‎‏ ‎‏/‎‏ق‎‏4‎‏ ‎‏الف‎‏9041
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    نقش ايمان در زندگى، ترجمه فارسى كتاب «الإيمان و الحياة»، اثر دكتر يوسف قرضاوى است كه توسط فرزانه غفارى و محسن ناصرى صورت گرفته است. كتاب به تعريف ايمان و بررسى نقش و جايگاه آن در زندگى مادى و معنوى انسان پرداخته است.

    ساختار

    كتاب با مقدمه نويسنده آغاز و مطالب در دو بخش و هر بخش در چندين فصل و يك خاتمه، عرضه شده است.

    نويسنده در اين اثر، به دنبال آن است تا پرتويى بر اثرات پربركتى كه دين در زندگى انسان دارد، بيندازد، با اكتفا به جنبه اعتقادى دين به‌عنوان ايمان به خدا، پيامبران و پيام‌هايشان به سراى آخرت و حساب، جزا، پاداش و كيفرش.

    نويسنده در اين اثر، با وضح كامل، به بيان و بررسى آن تهمتى نشسته است كه دين را مايه تخدير و افيون ملت‌ها مى‌داند يا آن را علت عقب ماندن از كاروان زندگى قلمداد مى‌كند؛ چنان‌كه ماركسيت‌ها اين گونه مى‌پندارند.

    گزارش محتوا

    در مقدمه، به نقش ايمان در زندگى انسان اشاره شده است. نويسنده، معتقد است اگر براى داورى فقط به سراغ معيار سودجويى و تشخيص منفعت برويم و منطق كسانى را بپذيريم كه به هيچ انديشه و باورى تن درنمى‌دهند مگر به خاطر مصلحت و منفعت، آن‌هم مصلحت دنيوى، خواهيم ديد كه كفه دين با چيرگى و روشنى خاصى جلوه مى‌كند.

    به اعتقاد وى، تاريخ و بررسى همه‌جانبه حيات بشر، ثابت گردانيده است كه دين يك ضرورت بوده و نمى‌توان از آن بى‌نياز بود؛ براى انسان ضرورى است تا به‌وسيله آن به آرامش، آسايش و نيك‌بختى رسيده و خود را تزكيه كند و براى جامعه بشرى نيز ضرورى است تا در پرتو آن به پيوستگى، همبستگى، ترقى و تعالى برسد.

    نويسنده در بخش اول، فصل اول، به تبيين اين نكته پرداخته است كه ايمان مورد بحث و بررسى در اين مبحث، كدام ايمان است؟ به نظر وى، پاسخ‌گويى روشن و خالى از ابهام به اين سؤال ممكن نيست مگر بعد از آنكه ما مفهوم ايمان و معناى آن را بازشناسیم؛ البته بعد از آنكه اين موضوع را بررسى كنيم كه ايمان به چه چيزى؟ يا به چه كسى؟ يا...

    وى معتقد است كه ايمان، تنها يك كار زبانى يا يك عمل بدنى يا ذهنى نيست، بلكه ايمان در حقيقت، يك عملكرد روانى است كه در اعماق روان انسان نفوذ كرده و تمام زواياى وجود آدمى؛ يعنى ادراكات، اراده و وجدان او را دربرگرفته و تحت فرمانروايى خود قرار مى‌دهد؛ بنابراين، ايمان حقيقى به نظر وى، احتياج به آن‌چنان ادراك ذهنى و فكرى دارد كه نقاب از چهره حقايق هستى برگرفته و آن حقايق را به همان صورت و وضعيتى كه در واقع هستند، به نمايش درآورد و اين كشف و شهود نيز جز از طريق معصوم و انحراف‌ناپذير وحى الهى، انجام‌پذير نخواهد بود. وى معتقد است كه اين ادراك عقلى و ذهنى، بايد به سرحد جزم و يقين رسيده و انسان را به آن‌چنان يقين قاطعى برساند كه هيچ شك و شبهه‌اى آن را متزلزل نگرداند و از طرفى نيز بايد همراه با پذيرش قلبى و دلبستگى ارادى و اختيارى باشد، به‌طورى‌كه در پيكر فرمانبرى و اطاعت از روى رضايت و تسليم همه‌جانبه نسبت به فرمان كسى كه به او ايمان آورده است، تجسم پيدا كند.

    در فصل دوم، امتيازات منحصربه‌فردى كه نظام عقيدتى اسلام در مقايسه با ديگر مكاتب دارد، تبيين و تشريح شده است. اين امتيازات عبارتند از:

    1. وضوح و سادگى؛
    2. فطرى بودن؛
    3. ثبات و پابرجايى؛
    4. استدلالى بودن؛
    5. عقيده به ميانه‌روى.

    در فصل سوم، نقش ايمان در زندگى فردى، مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. در راستاى تبيين اين نقش، نويسنده ابتدا اين پرسش را مطرح نموده است كه آيا مى‌توانيم مشخص و معين كنيم كه مهم‌ترين چيزى كه انسان براى خودش مى‌خواهد چيست؟ در زندگى به دنبال چه گمشده‌اى است؟ و آنچه كه به‌سوى آن مى‌رود و نهايت كوشش و تلاش خود را براى تحقق پيدا كردن آن هدف‌هاى بزرگ و مقاصد دور به كار مى‌گيرد، چيست؟

    نويسنده، معتقد است در مكتب اسلام، در همان آغاز خلقت، مقام و منزلت انسان مشخص شده است؛ از همان وقتى كه خداوند به فرشتگان فرمود: «من مى‌خواهم در زمين خليفه و جانشين بگذارم».

    به اعتقاد وى، طبيعت انسان، يكى از خطرناك‌ترين پرتگاه‌هايى است كه گام‌ها در آن مى‌لغزد و انديشه‌ها در آن گمراه و سرگردان مى‌ماند. وقتى به انسان مى‌نگريم و دوگانگى و پيچيدگى را كه در طبيعت انسان تركيب يافته و شكل گرفته است را درمى‌يابيم، مى‌بينيم كه انسان، نه شهوت خالص است و نه عقل خالص، نه جسم محض است و نه روح محض، تركيبى است از هر دو جنبه.

    وى معتقد است اسلام، هدف از خلقت انسان و وظيفه او را در زندگى، به روشن‌ترين صورت بيان كرده است. انسان، آفريده شده تا خداوند را شناخته و عبادت كند و خليفه و جانشين او در روى زمين باشد. آفريده شده است تا آن امانت تكليف و مسئوليت را در اين زندگى كوتاه، بر دوش كشد و آزمون‌هاى زندگى او را بگذراند و در مسير انجام وظايف، روحش صيقل يابد.

    در فصل چهارم، ايمان و سعادت آدمى، مورد بحث قرار گرفته است. به نظر نويسنده، خوشبختى نه در ثروت فراوان است، نه در جاه و مقام، نه فرزندان بسيار و نه سود و دانش مادى، بلكه خوشبختى يك پديده معنوى است كه با چشم سر ديده نمى‌شود و با مقياس‌هاى عادى قابل اندازه‌گيرى نيست و در گنجينه‌ها و دفينه‌ها يافت نمى‌شود. خوشبختى چيزى است كه انسان آن را در ميان پوست و استخوانش احساس مى‌كند؛ صفاى دل، آرامش قلب، گشادگى سينه و آسايش وجدان، از درون انسان سرچشمه مى‌گيرد و از بيرون قابل وارد كردن نيست.

    وى معتقد است بدون آرامش روانى، خوشبختى وجود نداشته و نخستين عامل آرامش روانى در وجود انسان باايمان، اين است كه به نهاد و فطرتى كه خدا او را با آن فطرت آفريده، راه يافته است. اين فطرت خدايى كه انسان با آن آفريده شده است، كاملا با فطرت جهان هستى، هماهنگى و همبستگى دارد؛ در نتيجه، انسان باايمان، همواره با فطرت خويش در مدارا و مسالمت بسرمى‌برد، نه در جنگ و كشمكش؛ در فطرت آدمى، يك جاى خالى وجود دارد كه نه دانش آن را پر مى‌كند و نه فرهنگ و نه فلسفه و فقط ايمان به خداى عزّ و جلّ است كه آن جاى خالى را پر مى‌كند.

    رضايت و خوشبختى، مسئله‌اى است كه در فصل پنجم، مورد بحث قرار گرفته است. در آيه 8 سوره بينه، آمده است كه: «خدا از آنان راضى است و آنان از خدا راضى‌اند». در توضيح اين مطلب، نويسنده معتقد است وقتى مى‌گوييم انسان باايمان از خودش راضى است، منظورمان اين است كه از بودن خودش و از جايگاهى كه در جهان آفرينش به او داده‌اند، راضى است؛ زيرا مى‌داند كه يك ذره بى‌مقدار يا يك موجود بى‌كاره يا يك چيز بى‌فايده و بيهوده نيست، بلكه جلوه‌اى از نور الهى، نفخه‌اى از روح الهى و خليفه خدا در روى زمين است.

    از پروردگارش خشنود و راضى است؛ زيرا به كمال و جمال او ايمان و به عدالت و رحمت او يقين داشته و دانش و حكمت او را باور دارد. انسان باايمان، از جهان هستى و دستگاه آفرينش كه در اطراف اوست، راضى است؛ زيرا معتقد است كه جهان آفرينش، با وسعت و عظمتى كه دارد، ساخته دست خدايى است كه همه چيز را متقن و محكم آفريده و به هر چيز، آفرينش آن را بخشيده و سپس آن را هدايت فرموده است.

    در فصل ششم، از ايمنى روانى بحث شده است. به اعتقاد نويسنده، همچنان‌كه انسان باايمان بر گذشته اشك حسرت و اندوه نمى‌بارد، با آينده نيز ترسان و هراسان مواجه نمى‌گردد و به‌خاطر آن، بى‌تابى نمى‌كند و از دشوارى‌ها و سختى‌هاى آن، دلهره‌اى ندارد، بلكه آن‌چنان با ايمنى روانى زيست مى‌كند كه گويى در بهشت است. وى معتقد است ايمان مؤمن، منبع ايمنى او بوده و ايمنى، از ثمرات آرامش و آسايش درونى او مى‌باشد.

    از جمله عوامل ايمنى و آرامش در وجود انسان باايمان، اميدى است كه همه ارگان‌هاى وجودش را پر كرده است. نويسنده در فصل هفتم، به بررسى ثمرات اميد پرداخته و بر اين باور است كه اميد، يك نيروى پيش‌برنده بوده كه دل انسان را براى كار كردن، قوت مى‌بخشد و انگيزه‌هاى فعاليت و تلاش براى انجام دادن تكاليف و وظايف را در وجود انسان آفريده و به روح و جسم انسان، نشاط مى‌بخشد.

    در فصل هشتم، ايمان و محبت و در فصل نهم، پايدارى در سختى‌ها و گرفتارى‌ها، مورد بحث قرار گرفته است.

    در بخش دوم، تأثير ايمان در زندگى اجتماعى، بحث و بررسى شده است. ايمان و اخلاق، ايمان و ارزش‌ها و نمونه‌هاى برتر، قدرت عادت و قدرت ايمان، وجدان و جايگاه اخلاق در رهبرى رفتار انسان، نقش وجدان دينى در زندگى اجتماعى انسان، ترس از خدا و روز رستاخيز و نقش آن در تربيت، رحم و مهربانى، ايمان و عمل و روان‌پزشکى در ركاب ايمان، از مهم‌ترين عناوين اين بخش مى‌باشند.

    در خاتمه، نويسنده چنين نتيجه‌گيرى نموده است كه امتى كه مى‌خواهد باايمان زندگى كند، ناگزير بايد زندگى و شيوه‌هاى تفكر و رفتارش را مطابق آنچه منطق ايمان پيشنهاد مى‌كند، «دگرگون» سازد و خود را از همه عواملى كه او را از ايمان دور مى‌كنند، آزاد گرداند.

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب در ابتداى كتاب آمده و پاورقى‌ها بيشتر به ذكر منابع اختصاص يافته است.

    اين اثر توسط فرزانه غفارى و محسن ناصرى به فارسى ترجمه شده است، اما به نظر مى‌رسد پاى‌بندى فراوان مترجمان به متن اصلى، باعث كم شدن سلاست و روانى متن شده است.

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.