میرداماد، سید محمدباقر بن محمد: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (A-esmaili@noornet.net صفحهٔ میرداماد، محمد باقر بن محمد را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به میرداماد، محمدباقر بن محمد منتقل کرد)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۵: خط ۵۵:




سيد محمد باقر فرزند محمد داماد استرآبادى مشهور به «ميرداماد» از علماى بزرگ و حكماى برجسته عهد صفوى است. نسب ميرداماد به امام حسين(ع) مى‌رسد. وى لقب «داماد» را از پدرش به وام گرفته بود، پدر او، سيد محمد داماد استرآبادى به سبب داشتن افتخار دامادى محقق كركى فقيه بزرگ عهد شاه طهماسب صفوى ملقب به «داماد» گرديد. بعدها اين لقب به فرزندش محمد باقر نيز اطلاق شد.[1]
سيد محمد باقر فرزند محمد داماد استرآبادى مشهور به «ميرداماد» از علماى بزرگ و حكماى برجسته عهد صفوى است. نسب ميرداماد به امام حسين(ع) مى‌رسد. وى لقب «داماد» را از پدرش به وام گرفته بود، پدر او، سيد محمد داماد استرآبادى به سبب داشتن افتخار دامادى محقق كركى فقيه بزرگ عهد شاه طهماسب صفوى ملقب به «داماد» گرديد. بعدها اين لقب به فرزندش محمد باقر نيز اطلاق شد.<ref>فوائد الرضويه،ص419؛ تاريخ عالم آراى عباسى، ج1، ص 146</ref>


== ولادت:==
== ولادت:==




سيد محمد باقر استرآبادى در حدود سال 960ق ديده به دنيا گشود.[2] عنوان استرآبادى ظاهراً به دليل انتساب پدران وى به «استرآباد» بوده و خود وى در استرآباد به دنيا نيامده است چرا كه پدرش سيد محمد داماد، مسلماً در مركز سياسى كشور بوده و دليل و نقلى بر سكونت خانوده ميرداماد در استرآباد وجود ندارد.[3]
سيد محمد باقر استرآبادى در حدود سال 960ق ديده به دنيا گشود.<ref>سال وفات وى را 1041ق گفته‌اند و سن او در هنگام وفات حدود هشتاد سال بوده بنابراين ولادتش در حدود سال 960ق بوده است)</ref> عنوان استرآبادى ظاهراً به دليل انتساب پدران وى به «استرآباد» بوده و خود وى در استرآباد به دنيا نيامده است چرا كه پدرش سيد محمد داماد، مسلماً در مركز سياسى كشور بوده و دليل و نقلى بر سكونت خانوده ميرداماد در استرآباد وجود ندارد.<ref>محقق كركى فقيه نامدار و مرجع برجسته عهد شاه طهماسب صفوى در پايتخت به سر مى‌برد و از موقعيّت اجتماعى و سياسى بسزايى برخوردار بود. به‌طورى كه شاه طهماسب در اواخر عمر، حكومت و احكام حكومتى را به وى تفويض كرد).
در مورد زادگاه ميرداماد در هيچ يك از كتب شرح حال تصريح نشده جز در رساله «شرح حال علما و ادباى استرآباد» تأليف محمد صالح استرآبادى كه در عهد ناصرالدين شاه قاجار تأليف شده است. در اين رساله منشأ و محل ولادت ميرداماد استرآباد گفته شد، ليكن اين گفته ظاهراً ناشى از اضافه استرآبادى به نام ميرداماد است و صحيح به نظر نمى‌رسد. رجوع شود به رساله شرح حال علما و ادباى استرآباد كه در كتاب استرآبادنامه ص 140 درج شده است</ref>


درباره ازدواج سيد محمد داماد با دختر محقق كركى (ره) حكايت جالبى نقل شده است:
درباره ازدواج سيد محمد داماد با دختر محقق كركى (ره) حكايت جالبى نقل شده است:


در كتاب نجوم السماء از فاضل داغستانى، عليقلى‌خان شش انگشتى متخلص به واله نقل شده است كه شيخ اجل على بن عبدالعالى، محقق كركى (ره) در خواب ديد كه اميرالمومنين(ع) به او فرمود دخترش را به همسرى مير شمس‌الدين محمد پدر ميرداماد درآورد و فرمود كه از وى فرزندى به دنيا خواهد آمد كه وارث علوم انبياء و اوصياء مى‌گردد. شيخ دختر خود را به تزويج او درآورد. ليكن دختر پيش از آن كه فرزندى به دنيا آورد وفات كرد. شيخ از خواب خود متحيّر مانده بود. بار ديگر اميرالمومنين(ع) را در خواب ديد كه فرمود ما اين دخترت را قصد نكرده بوديم بلكه فلان دخترت را به همسرى او درآور. آن‌گاه شيخ همان دخترش را به ازدواج سيّد شمس‌الدين محمد درآورد و ميرداماد از او متولّد شد.[4]
در كتاب نجوم السماء از فاضل داغستانى، عليقلى‌خان شش انگشتى متخلص به واله نقل شده است كه شيخ اجل على بن عبدالعالى، محقق كركى (ره) در خواب ديد كه اميرالمومنين(ع) به او فرمود دخترش را به همسرى مير شمس‌الدين محمد پدر ميرداماد درآورد و فرمود كه از وى فرزندى به دنيا خواهد آمد كه وارث علوم انبياء و اوصياء مى‌گردد. شيخ دختر خود را به تزويج او درآورد. ليكن دختر پيش از آن كه فرزندى به دنيا آورد وفات كرد. شيخ از خواب خود متحيّر مانده بود. بار ديگر اميرالمومنين(ع) را در خواب ديد كه فرمود ما اين دخترت را قصد نكرده بوديم بلكه فلان دخترت را به همسرى او درآور. آن‌گاه شيخ همان دخترش را به ازدواج سيّد شمس‌الدين محمد درآورد و ميرداماد از او متولّد شد.<ref>نقل از فوائدالرضويه، ص419</ref>


آن خواب بعدها به واقعيت پيوست و ميرداماد در جوانى در تمامى علوم شرعى و عقلى تبحر يافت و به استادى رسيد و بر همتايان خود برترى يافت.
آن خواب بعدها به واقعيت پيوست و ميرداماد در جوانى در تمامى علوم شرعى و عقلى تبحر يافت و به استادى رسيد و بر همتايان خود برترى يافت.


== تحصيلات و اساتيد ميرداماد(ره): ==
== تحصيلات و اساتيد ميرداماد(ره) ==




از آنجا كه محمدباقر در خاندانى شريف و اهل فضل و كمال رشد مى‌يافت، از همان اوايل كودكى به تحصيل علم تشويق و ترغيب شد. تحصيلات علوم دينى را در خردسالى در مشهد آغاز نمود و پس از چندى نزد اساتيد و فضلاى آن ديار به تلمذ پرداخت.
از آنجا كه محمدباقر در خاندانى شريف و اهل فضل و كمال رشد مى‌يافت، از همان اوايل كودكى به تحصيل علم تشويق و ترغيب شد. تحصيلات علوم دينى را در خردسالى در مشهد آغاز نمود و پس از چندى نزد اساتيد و فضلاى آن ديار به تلمذ پرداخت.


از اساتيد او در مشهد مرحوم سيد على فرزند ابى‌الحسن موسوى عاملى است.[5] مرحوم شيخ حرّ عاملى در كتاب امل الامل راجع به وى مى‌نويسد: «او از بزرگان علما و فضلاى عصر خويش و از شاگردان شيخ ما، شهيد ثانى بود. وى فردى زاهد، عابد، فقيه و با ورع بود.»[6] سيد على بن ابى الحسن عاملى همان‌طور كه از نام وى برمى‌آيد از علماى جبل‌عامل لبنان بود و سپس به ايران مهاجرت كرد.
از اساتيد او در مشهد مرحوم سيد على فرزند ابى‌الحسن موسوى عاملى است.<ref>رياض العلماء، ج5، ص43</ref> مرحوم شيخ حرّ عاملى در كتاب امل الامل راجع به وى مى‌نويسد: «او از بزرگان علما و فضلاى عصر خويش و از شاگردان شيخ ما، شهيد ثانى بود. وى فردى زاهد، عابد، فقيه و با ورع بود.»<ref>امل الامل، ج1، ص117</ref> سيد على بن ابى الحسن عاملى همان‌طور كه از نام وى برمى‌آيد از علماى جبل‌عامل لبنان بود و سپس به ايران مهاجرت كرد.


استاد ديگر ميرداماد كه در رشد علمى وى تأثير گذاشت فقيه بلند مرتبه شيخ عزّالدين حسين فرزند عبدالصّمد عاملى (م984ق)، پدر شيخ بهايى از علماى بزرگ منطقه جبل‌عامل لبنان بود. وى شاگرد برجسته زين‌الدين على‌بن احمد عاملى معروف به شهيد ثانى (شهادت در 966ق) بود و پس از كشته شدن شهيد ثانى به دست طرفداران عثمان، جبل عامل را كه ناامن شده بود ترك كرد و چون در ايران مذهب تشيع رسميت يافته و محل امن و مناسبى براى شيعه محسوب مى‌شد به ايران مهاجرت كرد. در اين سفر پسرش محمد، شيخ بهايى كه هنوز اين لقب را نداشت و بيش از سيزده سال از عمر وى نمى‌گذشت همراه او بود.
استاد ديگر ميرداماد كه در رشد علمى وى تأثير گذاشت فقيه بلند مرتبه شيخ عزّالدين حسين فرزند عبدالصّمد عاملى (م984ق)، پدر شيخ بهايى از علماى بزرگ منطقه جبل‌عامل لبنان بود. وى شاگرد برجسته زين‌الدين على‌بن احمد عاملى معروف به شهيد ثانى (شهادت در 966ق) بود و پس از كشته شدن شهيد ثانى به دست طرفداران عثمان، جبل عامل را كه ناامن شده بود ترك كرد و چون در ايران مذهب تشيع رسميت يافته و محل امن و مناسبى براى شيعه محسوب مى‌شد به ايران مهاجرت كرد. در اين سفر پسرش محمد، شيخ بهايى كه هنوز اين لقب را نداشت و بيش از سيزده سال از عمر وى نمى‌گذشت همراه او بود.
خط ۸۳: خط ۸۴:
استفاده ميرداماد از حضور اين فقيه بزرگ در همين دوران صورت گرفته است. گفتيم كه فقيه گرانقدر عزّالدين حسين بن عبدالصّمد عاملى(ره) تا حدود سال 971ق را در مشهد اقامت داشت و ميرداماد نيز تحصيلاتش را در مشهد آغاز نمود. ليكن با توجه به اين‌كه در آن سالها ميرداماد در حدود يازده سال بيشتر نداشته نمى‌توانسته از محضر درس عالم بزرگى چون شيخ عزّالدين حسين كه در سطوح عالى تدريس مى‌نموده استفاده كرده باشد.
استفاده ميرداماد از حضور اين فقيه بزرگ در همين دوران صورت گرفته است. گفتيم كه فقيه گرانقدر عزّالدين حسين بن عبدالصّمد عاملى(ره) تا حدود سال 971ق را در مشهد اقامت داشت و ميرداماد نيز تحصيلاتش را در مشهد آغاز نمود. ليكن با توجه به اين‌كه در آن سالها ميرداماد در حدود يازده سال بيشتر نداشته نمى‌توانسته از محضر درس عالم بزرگى چون شيخ عزّالدين حسين كه در سطوح عالى تدريس مى‌نموده استفاده كرده باشد.


به همين جهت اگر نبوغ و استعداد سرشار ميرداماد را در نظر داشته باشيم استفاده مير از حضور آن بزرگوار در اواخر اقامت ايشان در هرات و در حداثت سن ميرداماد بوده است. از تأليفات وى است: عقدالطهماسبى، وصول الاخيار الى الاخبار و... [7]
به همين جهت اگر نبوغ و استعداد سرشار ميرداماد را در نظر داشته باشيم استفاده مير از حضور آن بزرگوار در اواخر اقامت ايشان در هرات و در حداثت سن ميرداماد بوده است. از تأليفات وى است: عقدالطهماسبى، وصول الاخيار الى الاخبار و... <ref>آنچه درباره آن فقيه جليل آمده به تمامى برگرفته از كتاب احوال و اشعار شيخ بهايى ص 10-23 است</ref>


ديگر استاد ميرداماد دايى گرامى‌اش، فقيه جليل، مرحوم عبادالعالى عاملى (م993ق) فرزند مرحوم محقق كركى است. مرحوم شيخ حرّ عاملى در امل‌الامل درباره وى مى‌گويد: «او فردى فاضل، فقيه، محدث، محقق، متكلّم، عابد و از مشايخ بسيار بزرگ بود. وى از پدرش و معاصرين ديگر روايت مى‌كند و محمد باقر حسينى داماد - ميرداماد- از او اجازه روايى دارد. او را رساله‌اى است دقيق درباره قبله و قبله خراسان بالخصوص.»[8]
ديگر استاد ميرداماد دايى گرامى‌اش، فقيه جليل، مرحوم عبادالعالى عاملى (م993ق) فرزند مرحوم محقق كركى است. مرحوم شيخ حرّ عاملى در امل‌الامل درباره وى مى‌گويد: «او فردى فاضل، فقيه، محدث، محقق، متكلّم، عابد و از مشايخ بسيار بزرگ بود. وى از پدرش و معاصرين ديگر روايت مى‌كند و محمد باقر حسينى داماد - ميرداماد- از او اجازه روايى دارد. او را رساله‌اى است دقيق درباره قبله و قبله خراسان بالخصوص.»<ref>امل الامل، ج1، ص110</ref>.


اين سه بزرگوار كه در برخى از كتب شرح حال و تاريخ به عنوان اساتيد و مشايخ ميرداماد از آنان نام برده شده همگى در علوم منقول استاد و متبحر بوده‌اند.
اين سه بزرگوار كه در برخى از كتب شرح حال و تاريخ به عنوان اساتيد و مشايخ ميرداماد از آنان نام برده شده همگى در علوم منقول استاد و متبحر بوده‌اند.


اساتيد ميرداماد در علوم عقلى كه وجه مشخّصه علمى اوست و ما وى را به اين جهت به شهرت مى‌شناسيم به‌درستى معلوم نيست، مگر اشاره‌اى كه در تاريخ عالم آراى عباسى آمده است. در اين كتاب از ميان كسانى كه ميرداماد در مدت اقامتش در هرات و تردد به دربار وليعهد محمد خدابنده با آنان مباحثات علمى داشته تنها از «امير فخرالدين سمّاك استرآبادى» نام برده شده است.[9]
اساتيد ميرداماد در علوم عقلى كه وجه مشخّصه علمى اوست و ما وى را به اين جهت به شهرت مى‌شناسيم به‌درستى معلوم نيست، مگر اشاره‌اى كه در تاريخ عالم آراى عباسى آمده است. در اين كتاب از ميان كسانى كه ميرداماد در مدت اقامتش در هرات و تردد به دربار وليعهد محمد خدابنده با آنان مباحثات علمى داشته تنها از «امير فخرالدين سمّاك استرآبادى» نام برده شده است.<ref>تاريخ عالم آراى عباسى، ج1، ص146</ref>.


در همين كتاب در شرح حال فخرالدين سمّاك استرآبادى آمده است كه وى در علوم معقول تبحّر داشته و از شاگردان امير غياث‌الدين منصور شيرازى بوده است. حاشيه بر الهيات تجريد الاعتقاد خواجه نصيرالدين طوسى از تأليفات اوست.[10]
در همين كتاب در شرح حال فخرالدين سمّاك استرآبادى آمده است كه وى در علوم معقول تبحّر داشته و از شاگردان امير غياث‌الدين منصور شيرازى بوده است. حاشيه بر الهيات تجريد الاعتقاد خواجه نصيرالدين طوسى از تأليفات اوست.<ref>همان كتاب و نيز در ريحانة الادب به اين مطلب اشاره شده است كه ظاهراً مأخوذ از عالم آراى عباسى است. (ريحانةالادب، ج3، ص 68)</ref>


بنابر آنچه قطب‌الدين لاهيجى، شاگرد ميرداماد درباره استاد خود گفته است مير برخى از كتب را خود مطالعه مى‌كرده و با نيروى فهم خويش فرا مى‌گرفته است.[11]
بنابر آنچه قطب‌الدين لاهيجى، شاگرد ميرداماد درباره استاد خود گفته است مير برخى از كتب را خود مطالعه مى‌كرده و با نيروى فهم خويش فرا مى‌گرفته است <ref>محبوب القلوب، نقل از مستدرك الوسائل، ج3، ص425</ref>.


با توجه به گفته قطب‌الدين لاهيجى بايد اذعان داشت كه تنها استاد فلسفه و حكمت ميرداماد(ره) امير فخرالدين سمّاك بوده است. امير فخرالدين سمّاك فيلسوفى بنام و صاحب آراء مستقل شناخته شده است و حاشيه‌اى بر الهيات (كه بخشى از كتاب تجريد الاعتقاد را تشكيل مى‌دهد و كتاب كلامى - فلسفى است) تنها تأليف شناخته شده وى است.
با توجه به گفته قطب‌الدين لاهيجى بايد اذعان داشت كه تنها استاد فلسفه و حكمت ميرداماد(ره) امير فخرالدين سمّاك بوده است. امير فخرالدين سمّاك فيلسوفى بنام و صاحب آراء مستقل شناخته شده است و حاشيه‌اى بر الهيات (كه بخشى از كتاب تجريد الاعتقاد را تشكيل مى‌دهد و كتاب كلامى - فلسفى است) تنها تأليف شناخته شده وى است.
خط ۹۹: خط ۱۰۰:
به همين جهت بايد گفت آنچه ميرداماد را حكيمى صاحب نظر و بلند مرتبه گردانيده همانا سعى فكرى او و نبوغ وى بوده است. نبوغى كه او را در فهم و تحليل مباحث دقيق و پيچيده فلسفى كه به ذهنى دقيق و نقّاد نياز دارد مدد رسانيده است.
به همين جهت بايد گفت آنچه ميرداماد را حكيمى صاحب نظر و بلند مرتبه گردانيده همانا سعى فكرى او و نبوغ وى بوده است. نبوغى كه او را در فهم و تحليل مباحث دقيق و پيچيده فلسفى كه به ذهنى دقيق و نقّاد نياز دارد مدد رسانيده است.


از آنجا كه وليعهد، محمد خدابنده در سال 980ق هرات را ترك كرد و در شيراز اقامت گزيد ميرداماد در پايان اقامت خدابنده در هرات بيش از بيست سال نداشته است. با تعبيرى از كتاب عالم‌آراى عباسى چنين برمى‌آيد كه وى داراى نبوغ و استعداد فراوان بوده است. در عالم آراى عباسى آمده است: « - ميرداماد - در زمان نواب اسكندر شأن - محمد خدابنده - به اردوى معلّى - هرات - آمده به صحبت علما و افاضل درگاه معلّى مشرف گشته مدتى با امير فخرالدين سمّاك استرآبادى و ساير دانشمندان مباحثات نمود و در علوم معقول و منقول سرآمد روزگار خود گشت.»[12]
از آنجا كه وليعهد، محمد خدابنده در سال 980ق هرات را ترك كرد و در شيراز اقامت گزيد ميرداماد در پايان اقامت خدابنده در هرات بيش از بيست سال نداشته است. با تعبيرى از كتاب عالم‌آراى عباسى چنين برمى‌آيد كه وى داراى نبوغ و استعداد فراوان بوده است. در عالم آراى عباسى آمده است: « - ميرداماد - در زمان نواب اسكندر شأن - محمد خدابنده - به اردوى معلّى - هرات - آمده به صحبت علما و افاضل درگاه معلّى مشرف گشته مدتى با امير فخرالدين سمّاك استرآبادى و ساير دانشمندان مباحثات نمود و در علوم معقول و منقول سرآمد روزگار خود گشت.»<ref>تاريخ عالم آراى عباسى، ج1، ص146</ref>


دوران تحصيل ميرداماد در هرات دوران تحصيلات عالى و دوران غناى علمى وى بود. در پايان اين دوره بود كه به عنوان عالمى برجسته شناخته شد و از علماى سرآمد در علوم معقول و منقول گشت.
دوران تحصيل ميرداماد در هرات دوران تحصيلات عالى و دوران غناى علمى وى بود. در پايان اين دوره بود كه به عنوان عالمى برجسته شناخته شد و از علماى سرآمد در علوم معقول و منقول گشت.
خط ۱۱۲: خط ۱۱۳:
در سال 984ق شاه طهماست (سلطنت از 920 تا 984) كه به اجتناب از منهيّات و عمل به احكام شرعى سخت پايبند بود درگذشت و پسرش شاه اسماعيل دوّم (سلطنت از 984 تا 985) به سلطنت رسيد.
در سال 984ق شاه طهماست (سلطنت از 920 تا 984) كه به اجتناب از منهيّات و عمل به احكام شرعى سخت پايبند بود درگذشت و پسرش شاه اسماعيل دوّم (سلطنت از 984 تا 985) به سلطنت رسيد.


رفتار و اعتقادات شاه اسماعيل دوم برخلاف پدرش بود. وى كسانى را كه در زمان شاه طهماسب به زهد و پاكدامنى معروف بودند از خود راند و گروهى از علما را كه در دوران سلطنت پدرش به علت طرفدارى از اهل سنت رانده درگاه بودند مورد حمايت قرار داد. مطربان و خنياگران كه در عهد شاه طهماسب به دليل اجتناب از منهيات رانده شده بودند دوباره در اردوى شاه جمع شدند.[13]
رفتار و اعتقادات شاه اسماعيل دوم برخلاف پدرش بود. وى كسانى را كه در زمان شاه طهماسب به زهد و پاكدامنى معروف بودند از خود راند و گروهى از علما را كه در دوران سلطنت پدرش به علت طرفدارى از اهل سنت رانده درگاه بودند مورد حمايت قرار داد. مطربان و خنياگران كه در عهد شاه طهماسب به دليل اجتناب از منهيات رانده شده بودند دوباره در اردوى شاه جمع شدند.<ref>تاريخ سياسى و اجتماعى ايران، ص 242. در اين كتاب نيش قلم گزنده‌اى به سوى علما و قشر عالمان دينى آن عصر وجود دارد. مؤلف كتاب مانند برخى بر اين نظريه مردود است كه عصر صفوى بخاطر تضعيف تصوف و قدرت‌گيرى فقها عصر انحطاط ادبى و فكرى است. ص172و173</ref>.


آغاز سلطنت شاه اسماعيل دوم مى‌تواند دليلى براى مهاجرت علماى بزرگى چون ميرداماد و شيخ بهايى به اصفهان و دور شدن از دستگاه حكومت باشد. بخصوص آن كه شيخ عزّالدين پدر شيخ بهايى و استاد آن دو عالم معاصر در همين سال پس از انجام حج تصميم به اقامت در بحرين گرفت و از مركز حكومت دورى جست و در همان سال در آنجا رحلت كرد.
آغاز سلطنت شاه اسماعيل دوم مى‌تواند دليلى براى مهاجرت علماى بزرگى چون ميرداماد و شيخ بهايى به اصفهان و دور شدن از دستگاه حكومت باشد. بخصوص آن كه شيخ عزّالدين پدر شيخ بهايى و استاد آن دو عالم معاصر در همين سال پس از انجام حج تصميم به اقامت در بحرين گرفت و از مركز حكومت دورى جست و در همان سال در آنجا رحلت كرد.


در آن دوران اصفهان داراى مدارس علمى خوب و مدرسين عالى بود و طلاب سختكوش و جدى به تحصيل علوم و معارف مشغول بودند. ميرداماد در مدرسه خوجه اصفهان حكمت تدريس مى‌كرد. شيخ بهايى نيز در همان مدرسه تفسير، فقه، حديث و رجال درس مى‌داد و ميرفندرسكى ديگر معاصر ميرداماد ملل و نحل تدريس مى‌كرد.[14]
در آن دوران اصفهان داراى مدارس علمى خوب و مدرسين عالى بود و طلاب سختكوش و جدى به تحصيل علوم و معارف مشغول بودند. ميرداماد در مدرسه خوجه اصفهان حكمت تدريس مى‌كرد. شيخ بهايى نيز در همان مدرسه تفسير، فقه، حديث و رجال درس مى‌داد و ميرفندرسكى ديگر معاصر ميرداماد ملل و نحل تدريس مى‌كرد.<ref>ملاصدرا، ص 18، 42 و 57 ملل و نحل علمى بود كه در آن راجع به شناسايى اقوام و مذاهب آنها بحث مى شد</ref>.


در دوره سلطنت شاه عباس صفوى به سال 999ق پايتخت از قزوين به اصفهان منتقل شد. به دليل حمايتها و تشويقهاى شاه عباس از علما و دانشمندان و به وجود آمدن محيطى امن و برخوردار از تكريم و تشويق حكومت، رفته رفته بر رونق و اهميت حوزه اصفهان افزوده شد.
در دوره سلطنت شاه عباس صفوى به سال 999ق پايتخت از قزوين به اصفهان منتقل شد. به دليل حمايتها و تشويقهاى شاه عباس از علما و دانشمندان و به وجود آمدن محيطى امن و برخوردار از تكريم و تشويق حكومت، رفته رفته بر رونق و اهميت حوزه اصفهان افزوده شد.
خط ۱۵۳: خط ۱۵۴:




حكمت از جهتى از فلسفه جدا است. در كتاب تاريخ فلسفه در اسلام در توضيح حكمت آمده است: «آن صورت از معرفت كه با نام حكمت تا به امروز در عالم تشيّع برجاى مانده است نه عيناً همان است كه معمولاً در غرب فلسفه مى‌خوانند، نه تئوزوفى است كه متأسفانه در دنياى انگليسى زبان به جنبشهاى شبه روحانى اطلاق مى‌شود و نه علم كلام است. حكمت كه در روزگار صفويان روى به تكامل نهاد، و تا عصر ما ادامه يافته، آميزه‌اى است از چند رشته كه در چارچوب تشيع به هم بافته شده است. مهمترين عناصر حكمت عبارتند از تعاليم باطنى ائمه(ع) بخصوص مطاوى نهج‌البلاغه على(ع) ، حكمت اشراقى سهروردى كه حاوى جنبه‌هايى از نظريات ايران باستان و آراء هرمسى است، تعاليم صوفيان نخستين، بخصوص آراء عرفانى ابن عربى و بالاخره ميراث فيلسوفان يونانى است.»[15]
حكمت از جهتى از فلسفه جدا است. در كتاب تاريخ فلسفه در اسلام در توضيح حكمت آمده است: «آن صورت از معرفت كه با نام حكمت تا به امروز در عالم تشيّع برجاى مانده است نه عيناً همان است كه معمولاً در غرب فلسفه مى‌خوانند، نه تئوزوفى است كه متأسفانه در دنياى انگليسى زبان به جنبشهاى شبه روحانى اطلاق مى‌شود و نه علم كلام است. حكمت كه در روزگار صفويان روى به تكامل نهاد، و تا عصر ما ادامه يافته، آميزه‌اى است از چند رشته كه در چارچوب تشيع به هم بافته شده است. مهمترين عناصر حكمت عبارتند از تعاليم باطنى ائمه(ع) بخصوص مطاوى نهج‌البلاغه على(ع) ، حكمت اشراقى سهروردى كه حاوى جنبه‌هايى از نظريات ايران باستان و آراء هرمسى است، تعاليم صوفيان نخستين، بخصوص آراء عرفانى ابن عربى و بالاخره ميراث فيلسوفان يونانى است.»<ref>تاريخ فلسفه در اسلام، ج2، ص445</ref>.


== حكمت در حوزه اصفهان: ==
== حكمت در حوزه اصفهان: ==




در عصر ميرداماد حوزه اصفهان خاستگاه حكمت بوده است به‌طورى كه از اطراف جهان براى آموختن حكمت به اصفهان مى‌آمدند.[16] بى‌ترديد حوزه اصفهان اين امتياز را مرهون شخصيت‌هاى برجسته آن دوران همچون شيخ بهايى، ميرفندرسكى و ميرداماد است. در اين گفتار از ميان معاصران ميرداماد به ذكر اين دو عالم فرزانه كه از چهره‌هاى اصلى حوزه اصفهان در آن عصر بوده‌اند اكتفا شده و چه بسا در شرح حال آنان اطاله كلام نيز شده باشد تا وضعيت آن دوران از حيث چگونگى حوزه‌هاى درسى علوم معقول و منقول ونيز جايگاه برجسته ميرداماد(ره) معلوم شود.
در عصر ميرداماد حوزه اصفهان خاستگاه حكمت بوده است به‌طورى كه از اطراف جهان براى آموختن حكمت به اصفهان مى‌آمدند.<ref>مقدمه منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ج1</ref> بى‌ترديد حوزه اصفهان اين امتياز را مرهون شخصيت‌هاى برجسته آن دوران همچون شيخ بهايى، ميرفندرسكى و ميرداماد است. در اين گفتار از ميان معاصران ميرداماد به ذكر اين دو عالم فرزانه كه از چهره‌هاى اصلى حوزه اصفهان در آن عصر بوده‌اند اكتفا شده و چه بسا در شرح حال آنان اطاله كلام نيز شده باشد تا وضعيت آن دوران از حيث چگونگى حوزه‌هاى درسى علوم معقول و منقول ونيز جايگاه برجسته ميرداماد(ره) معلوم شود.


== معاصران ميرداماد:==
== معاصران ميرداماد:==
خط ۱۶۵: خط ۱۶۶:
معاصران ميرداماد و خود وى همگى از منسوبان به دربار و مورد توجّه و احترام بسيار شاه‌عبّاس بوده‌اند و شاه با آنان مجالست و دوستى نزديك داشته است. سابقه ارتباط و دوستى آنان با دربار به ارتباط و دوستى پدرانشان با دربار صفوى برمى‌گردد.
معاصران ميرداماد و خود وى همگى از منسوبان به دربار و مورد توجّه و احترام بسيار شاه‌عبّاس بوده‌اند و شاه با آنان مجالست و دوستى نزديك داشته است. سابقه ارتباط و دوستى آنان با دربار به ارتباط و دوستى پدرانشان با دربار صفوى برمى‌گردد.


از علماى بنام معاصر ميرداماد، فقيه، محدث، مفسّر، متكلّم، رياضيدان، شاعر، اديب و عارف بلند مرتبه شيخ بهاءالدين محمّد عاملى مشهور به «شيخ بهايى» (953 تا1030ق) است. وى در تمامى علوم متداول آن روز استاد بود اگر بخواهيم تبحر وى را در دو زمينه علوم عقلى و علوم نقلى مقايسه كنيم بايد بگوييم كه بيشتر در علوم نقلى تبحر داشته و از اين نظر برجسته بوده است. گرچه شيخ بهايى در علوم عقلى همچون كلام و در سير و سلوك و عرفان نيز دست داشته و اشعار بسيارى با اين صبغه دارد، به گونه‌اى كه صوفيه وى را از خود مى‌شمرده‌اند، ليكن با نگاهى گذرا به آثار وى روشن مى‌شود كه شخصيت علمى وى در زمينه علوم شرعى برجسته و ممتاز بوده است و در زمينه علوم عقلى بخصوص حكمت صاحب تأليف نيست.[17]
از علماى بنام معاصر ميرداماد، فقيه، محدث، مفسّر، متكلّم، رياضيدان، شاعر، اديب و عارف بلند مرتبه شيخ بهاءالدين محمّد عاملى مشهور به «شيخ بهايى» (953 تا1030ق) است. وى در تمامى علوم متداول آن روز استاد بود اگر بخواهيم تبحر وى را در دو زمينه علوم عقلى و علوم نقلى مقايسه كنيم بايد بگوييم كه بيشتر در علوم نقلى تبحر داشته و از اين نظر برجسته بوده است. گرچه شيخ بهايى در علوم عقلى همچون كلام و در سير و سلوك و عرفان نيز دست داشته و اشعار بسيارى با اين صبغه دارد، به گونه‌اى كه صوفيه وى را از خود مى‌شمرده‌اند، ليكن با نگاهى گذرا به آثار وى روشن مى‌شود كه شخصيت علمى وى در زمينه علوم شرعى برجسته و ممتاز بوده است و در زمينه علوم عقلى بخصوص حكمت صاحب تأليف نيست.<ref>از همين رو بود كه ملاصدرا پس از مهاجرت از شيراز به اصفهان، تفسير و فقه و حديث را نزد شيخ بهايى و حكمت را نزد ميرداماد تحصيل كرد</ref>.


شيخ بهايى (ره) شيخ الاسلام اصفهان بود و منصب رسمى فقاهت و امور دينى به وى محوّل گرديده بود. شيخ بهايى(ره) در سلوك و عرفان نيز دست داشته و يكسره به دنيا بى‌توجه بوده است. مثنوى‌هاى او كه از حيث صورت و معنا به سبك مثنوى‌هاى مولوى است شاهدى گويا بر اين مدّعاست.
شيخ بهايى (ره) شيخ الاسلام اصفهان بود و منصب رسمى فقاهت و امور دينى به وى محوّل گرديده بود. شيخ بهايى(ره) در سلوك و عرفان نيز دست داشته و يكسره به دنيا بى‌توجه بوده است. مثنوى‌هاى او كه از حيث صورت و معنا به سبك مثنوى‌هاى مولوى است شاهدى گويا بر اين مدّعاست.
خط ۱۷۵: خط ۱۷۶:
از ديگر شخصيت‌هاى برجسته حوزه اصفهان ميرابوالقاسم فندرسكى معروف به «ميرفندرسكى» است. وى اصلاً از استرآباد مازندران است. ميرفندرسكى پس از گذراندن تحصيلات مقدماتى از اساتيد مسلم فلسفه مشاء در حوزه اصفهان شد و به سبب نزديكى پدرش به دربار شاه‌عباس وى نيز با شاه مراوده و دوستى نزديك داشت. او سفرهاى متعدد به هندوستان كرد، و با نظريات حكماى هند آشنا بود و در آن جا نيز نزد امرا از احترام امرا برخوردار بود.
از ديگر شخصيت‌هاى برجسته حوزه اصفهان ميرابوالقاسم فندرسكى معروف به «ميرفندرسكى» است. وى اصلاً از استرآباد مازندران است. ميرفندرسكى پس از گذراندن تحصيلات مقدماتى از اساتيد مسلم فلسفه مشاء در حوزه اصفهان شد و به سبب نزديكى پدرش به دربار شاه‌عباس وى نيز با شاه مراوده و دوستى نزديك داشت. او سفرهاى متعدد به هندوستان كرد، و با نظريات حكماى هند آشنا بود و در آن جا نيز نزد امرا از احترام امرا برخوردار بود.


ميرفندرسكى علاوه بر آن كه زبانهاى عربى و فارسى را بخوبى مى‌دانست، بر زبان پهلوى و سانسكريت احاطه داشت.[18] بنابر تحقيقى كه دانشمند محترم آقاى جلال‌الدين آشتيانى كرده است نظرات فلسفى ميرفندرسكى بر حول فلسفه مشّاء دور مى‌زد، و وى را بايد فيلسوفى «مشّائى» دانست. زندگى او درويش‌گونه بوده و يكسره با بى‌اعتنايى به دنيا مى‌گذشته است.
ميرفندرسكى علاوه بر آن كه زبانهاى عربى و فارسى را بخوبى مى‌دانست، بر زبان پهلوى و سانسكريت احاطه داشت.<ref>ملاصدرا ص 58؛ رياض العلماء و فوائد الرضويه</ref>  بنابر تحقيقى كه دانشمند محترم آقاى جلال‌الدين آشتيانى كرده است نظرات فلسفى ميرفندرسكى بر حول فلسفه مشّاء دور مى‌زد، و وى را بايد فيلسوفى «مشّائى» دانست. زندگى او درويش‌گونه بوده و يكسره با بى‌اعتنايى به دنيا مى‌گذشته است.


از تأليفات اوست: شرح مهاراة، رساله صناعيه، مقولة الحركة، تاريخ صفويه و ... وى نه سال پس از وفات ميرداماد، در سال 1050ق از دنيا رفت.
از تأليفات اوست: شرح مهاراة، رساله صناعيه، مقولة الحركة، تاريخ صفويه و ... وى نه سال پس از وفات ميرداماد، در سال 1050ق از دنيا رفت.
خط ۱۸۶: خط ۱۸۷:
ليكن آنچه در شخصيت علمى او غلبه تام دارد تبحر وى در حكمت و فلسفه است به طورى كه برخى او را «ثالث المعلمين» خوانده‌اند؛ از جمله حكيم ملا هادى سبزوارى در «شرح منظومه» وى را پس از ارسطو و فارابى «معلم ثالث» خوانده است.
ليكن آنچه در شخصيت علمى او غلبه تام دارد تبحر وى در حكمت و فلسفه است به طورى كه برخى او را «ثالث المعلمين» خوانده‌اند؛ از جمله حكيم ملا هادى سبزوارى در «شرح منظومه» وى را پس از ارسطو و فارابى «معلم ثالث» خوانده است.


«ميرداماد در جميع مسائل مهم فلسفه و حكمت داراى استقلال فكرى است و از حيث اقتدار بر اداى مباحث مهم فلسفى و تقرير مشكلات و معضلات حكمى و روانى گفتار منزلت خاصّى داشته است. حوزه فلسفى او بسيار با اهميت تلقى مى‌شد و هر كس اجازه مى‌يافت در درس او حاضر شود به ديگران مباهات مى‌نمود».[19]
«ميرداماد در جميع مسائل مهم فلسفه و حكمت داراى استقلال فكرى است و از حيث اقتدار بر اداى مباحث مهم فلسفى و تقرير مشكلات و معضلات حكمى و روانى گفتار منزلت خاصّى داشته است. حوزه فلسفى او بسيار با اهميت تلقى مى‌شد و هر كس اجازه مى‌يافت در درس او حاضر شود به ديگران مباهات مى‌نمود»<ref>منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ص 7</ref>.


كلام مرحوم فاضل تونى براى درك جايگاه بلند و شأن والاى علمى ميرداماد كلامى گوياست. مرحوم فاضل تونى گفته بود: «امروز بر علما فخر كن و بگو كلام مير را فهميدم.»[20]
كلام مرحوم فاضل تونى براى درك جايگاه بلند و شأن والاى علمى ميرداماد كلامى گوياست. مرحوم فاضل تونى گفته بود: «امروز بر علما فخر كن و بگو كلام مير را فهميدم.»<ref>قصص العلماء، ص333</ref>.


و نيز از مدح و ستايشى كه صدرالمتألهين ملاصدراى شيرازى از استادش ميرداماد كرده است مقام علمى وى نزد حكيم بزرگى چون ملاصدرا معلوم مى‌شود. وى در نامه‌اى كه به ميرداماد نوشته است او را در حدّ اعلى ستايش نموده و در حد پرستش تعريف و مدح كرده است.[21]
و نيز از مدح و ستايشى كه صدرالمتألهين ملاصدراى شيرازى از استادش ميرداماد كرده است مقام علمى وى نزد حكيم بزرگى چون ملاصدرا معلوم مى‌شود. وى در نامه‌اى كه به ميرداماد نوشته است او را در حدّ اعلى ستايش نموده و در حد پرستش تعريف و مدح كرده است.<ref>اين نامه در كتاب شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا ص224 آمده است</ref>.


ميرداماد خود نيز خويش را معلم مى‌خوانده و در برخى از نوشته‌هايش آن‌گاه كه مى‌خواهد از فارابى مطلبى را نقل كند مى‌گويد: «ابونصر فارابى، شريك ما در تعليم گفته است...» و آن‌گاه كه مى‌خواهد از بهمنيار شاگرد ابوعلى سينا گفته‌اى را نقل كند مى‌گويد: «شاگرد ما بهمنيار گفته است...»[22]
ميرداماد خود نيز خويش را معلم مى‌خوانده و در برخى از نوشته‌هايش آن‌گاه كه مى‌خواهد از فارابى مطلبى را نقل كند مى‌گويد: «ابونصر فارابى، شريك ما در تعليم گفته است...» و آن‌گاه كه مى‌خواهد از بهمنيار شاگرد ابوعلى سينا گفته‌اى را نقل كند مى‌گويد: «شاگرد ما بهمنيار گفته است...»<ref>قصص العلماء، ص 333</ref>.


گويند روزى ملاصدرا برحسب معمول براى شركت در درس ميرداماد در محل تدريس حاضر شد ولى مير در آنجا حاضر نبود. در اين حين تاجرى براى كارى در محل درس حاضر شد و چون ميرداماد را نيافت با ملاصدرا به گفتگو نشست. مرد تاجر از وى سؤال كرد كه آيا مير افضل است يا فلان عالم. ملاصدرا در جواب گفت كه مير افضل است. در اين اثنا ميرداماد از راه رسيد و در پشت ديوار توقف كرد و به گفتگوى شاگردش با مرد تاجر گوش داد مرد تاجر يك‌يك علمارا نام مى‌برد و ملاصدرا مى‌گفت كه مير افضل است. پس آن شخص پرسيد: «مير افضل است يا شيخ الرئيس ابوعلى‌سينا؟» ملا صدرا گفت: «مير افضل است» مرد تاجر پرسيد: «مير افضل است يا معلم ثانى (فارابى)؟» ملاصدرا مردد ماند و سكوت كرد. ناگاه مير از پشت ديوار گفت: «صدر نترس و بگو ميرافضل است!»
گويند روزى ملاصدرا برحسب معمول براى شركت در درس ميرداماد در محل تدريس حاضر شد ولى مير در آنجا حاضر نبود. در اين حين تاجرى براى كارى در محل درس حاضر شد و چون ميرداماد را نيافت با ملاصدرا به گفتگو نشست. مرد تاجر از وى سؤال كرد كه آيا مير افضل است يا فلان عالم. ملاصدرا در جواب گفت كه مير افضل است. در اين اثنا ميرداماد از راه رسيد و در پشت ديوار توقف كرد و به گفتگوى شاگردش با مرد تاجر گوش داد مرد تاجر يك‌يك علمارا نام مى‌برد و ملاصدرا مى‌گفت كه مير افضل است. پس آن شخص پرسيد: «مير افضل است يا شيخ الرئيس ابوعلى‌سينا؟» ملا صدرا گفت: «مير افضل است» مرد تاجر پرسيد: «مير افضل است يا معلم ثانى (فارابى)؟» ملاصدرا مردد ماند و سكوت كرد. ناگاه مير از پشت ديوار گفت: «صدر نترس و بگو ميرافضل است!»
خط ۵۱۲: خط ۵۱۳:
و بدين‌سان دفتر زندگانى حكيمى برجسته و بزرگ در عالم اسلام، بسته شد و بر تاريخ پرافتخار و پندآموز عالمان دين برگى زرّين و تابناك افزوده گشت. روحش با اولياى خدا قرين باد.
و بدين‌سان دفتر زندگانى حكيمى برجسته و بزرگ در عالم اسلام، بسته شد و بر تاريخ پرافتخار و پندآموز عالمان دين برگى زرّين و تابناك افزوده گشت. روحش با اولياى خدا قرين باد.


== پى‌نوشتها: ==
==پانویس ==
<references />


1-
2-
3-
4-
5-
6-
7-
8-
9-
10-
11-
12-
13-
14-
15-
16-
17-
18-
19-
20-
21-
22-


== كتابنامه ==
== كتابنامه ==
خط ۶۰۴: خط ۵۶۲:
22- تاريخ سياسى و اجتماعى ايران، ابوالقاسم طاهرى، شركت سهامى كتابهاى جيبى، چاپ دوّم.
22- تاريخ سياسى و اجتماعى ايران، ابوالقاسم طاهرى، شركت سهامى كتابهاى جيبى، چاپ دوّم.


[]1) فوائد الرضويه،ص419؛ تاريخ عالم آراى عباسى، ج1، ص 146).[]2) سال وفات وى را 1041ق گفته‌اند و سن او در هنگام وفات حدود هشتاد سال بوده بنابراين ولادتش در حدود سال 960ق بوده است).[]3) محقق كركى فقيه نامدار و مرجع برجسته عهد شاه طهماسب صفوى در پايتخت به سر مى‌برد و از موقعيّت اجتماعى و سياسى بسزايى برخوردار بود. به‌طورى كه شاه طهماسب در اواخر عمر، حكومت و احكام حكومتى را به وى تفويض كرد).


بر زادگاه ميرداماد در هيچ يك از كتب شرح حال تصريح نشده جز در رساله «شرح حال علما و ادباى استرآباد» تأليف محمد صالح استرآبادى كه در عهد ناصرالدين شاه قاجار تأليف شده است. در اين رساله منشأ و محل ولادت ميرداماد استرآباد گفته شد، ليكن اين گفته ظاهراً ناشى از اضافه استرآبادى به نام ميرداماد است و صحيح به نظر نمى‌رسد. رجوع شود به رساله شرح حال علما و ادباى استرآباد كه در كتاب استرآبادنامه ص 140 درج شده است).[]4) نقل از فوائدالرضويه، ص419).[]5) رياض العلماء، ج5، ص43).[]6) امل الامل، ج1، ص117).[]7) آنچه درباره آن فقيه جليل آمده به تمامى برگرفته از كتاب احوال و اشعار شيخ بهايى ص 10-23 است).[]8) امل الامل، ج1، ص110).[]9) تاريخ عالم آراى عباسى، ج1، ص146).[]10) همان كتاب و نيز در ريحانة الادب به اين مطلب اشاره شده است كه ظاهراً مأخوذ از عالم آراى عباسى است. (ريحانةالادب، ج3، ص 68).[]11) محبوب القلوب، نقل از مستدرك الوسائل، ج3، ص425).[]12) تاريخ عالم آراى عباسى، ج1، ص146).[]13) تاريخ سياسى و اجتماعى ايران، ص 242. در اين كتاب نيش قلم گزنده‌اى به سوى علما و قشر عالمان دينى آن عصر وجود دارد. مؤلف كتاب مانند برخى بر اين نظريه مردود است كه عصر صفوى بخاطر تضعيف تصوف و قدرت‌گيرى فقها عصر انحطاط ادبى و فكرى است. ص172و173).[]14) ملاصدرا، ص 18، 42 و 57 ملل و نحل علمى بود كه در آن راجع به شناسايى اقوام و مذاهب آنها بحث مى شد).[]15) تاريخ فلسفه در اسلام، ج2، ص445).[]16) مقدمه منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ج1).[]17) از همين رو بود كه ملاصدرا پس از مهاجرت از شيراز به اصفهان، تفسير و فقه و حديث را نزد شيخ بهايى و حكمت را نزد ميرداماد تحصيل كرد).[]18) ملاصدرا ص 58؛ رياض العلماء و فوائد الرضويه).[]19) منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ص 7).[]20) قصص العلماء، ص333).[]21) اين نامه در كتاب شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا ص224 آمده است).[]22) قصص العلماء، ص 333).
== وابسته‌ها ==
== وابسته‌ها ==
[[الاعضالات العویصه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[الاعضالات العویصه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
۸۵

ویرایش