صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رسالة في‌ الحدوث‌' به 'رسالة في‌‌ الحدوث‌‌')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵: خط ۱۵:
|-
|-
|نام پدر  
|نام پدر  
| data-type="authorfatherName" | ابراهيم بن يحيى قوامى
| data-type="authorfatherName" | ابراهیم بن یحیى قوامى
|-
|-
|متولد  
|متولد  
خط ۲۷: خط ۲۷:
|-
|-
|اساتید
|اساتید
| data-type="authorTeachers" |[[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهاءالدين عاملى]]؛ [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]]؛ [[میرداماد، سید محمدباقر بن محمد|میرداماد]]  
| data-type="authorTeachers" |[[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهاءالدین عاملى]]؛ [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]]؛ [[میرداماد، سید محمدباقر بن محمد|میرداماد]]  
|-
|-
|برخی آثار
|برخی آثار
خط ۳۳: خط ۳۳:
[[تقریرات فلسفه امام خمینی قدس‌سره]]
[[تقریرات فلسفه امام خمینی قدس‌سره]]


[[الـجوهر النضید في شرح منطق التجرید]]
[[الـجوهر النضید في شرح منطق التجرید|الـجوهر النضید فی شرح منطق التجرید]]


[[مفاتيح الغيب (ملاصدرا)]]
[[مفاتيح الغيب (ملاصدرا)|مفاتیح الغیب (ملاصدرا)]]


[[الشواهد الربوبیة في المناهج السلوکیة]]
[[الشواهد الربوبیة في المناهج السلوکیة|الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة]]


[[عرشیه]]
[[عرشیه]]
خط ۴۵: خط ۴۵:
[[المبدا و المعاد (صدر المتالهین)]]
[[المبدا و المعاد (صدر المتالهین)]]


[[أسرار الآيات (تحقیق خواجوی)]]
[[أسرار الآيات (تحقیق خواجوی)|أسرار الآیات (تحقیق خواجوی)]]


[[رساله سه اصل]]
[[رساله سه اصل]]
خط ۵۴: خط ۵۴:
</div>
</div>


'''صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی'''، ملقب به '''صدرالمتألهین''' یا '''ملا صدرا''' متأله و فیلسوف در نهم جمادی‌الاولی 979ق، در شیراز، دیده به جهان گشود.
'''صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی'''، ملقب به '''صدرالمتألهین''' یا '''ملا صدرا''' متأله و فیلسوف


== ولادت ==  
== ولادت ==  


آنچه به يقين از او مى‌‏دانيم اين است كه او در شيراز، از پدرى صالح به نام ابراهيم بن يحيى قوامى متولد شده است و گفته‌‏اند: ابراهیم، از وزيران دولت فارس به مركزيت شيراز و از خاندان محترم قوامى بود و صاحب فرزند پسر نمى‌‏شد، لذا نذر كرد درصورتى‌كه خداى متعال به او پسرى صالح و موحد ببخشد، به فقيران و اهل علم، بسيار كمك كند. آرزوى وى در وجود محمد، تحقق يافت.  
در نهم جمادی‌الاولی 979ق، در شیراز، دیده به جهان گشود.  


== تحصيلات ==
آنچه به یقین از او مى‌‏دانیم این است که او در شیراز، از پدرى صالح به نام ابراهیم بن یحیى قوامى متولد شده است و گفته‌‏اند: ابراهیم، از وزیران دولت فارس به مرکزیت شیراز و از خاندان محترم قوامى بود و صاحب فرزند پسر نمى‌‏شد، لذا نذر کرد درصورتى‌که خداى متعال به او پسرى صالح و موحد ببخشد، به فقیران و اهل علم، بسیار کمک کند. آرزوى وى در وجود محمد، تحقق یافت.  
اين فرزند، در دامن پدر، با عزت و كرامت آموزش ديد و پدر، او را به فراگيرى دانش تشويق نمود.


وقتى پدر وفات يافت، محمد براى تكميل تحصيلات خود به اصفهان كه مركز دانش و دولت در عهد صفويه بود، مهاجرت كرد. از بررسى زندگى وی، مشخص مى‌‏شود كه هنگام هجرت به اصفهان، از مقام علمى و عملى ممتازى برخوردار بوده است، زيرا در ابتداى ورود به حوزه اصفهان، در درس [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهاءالدين عاملى]] شركت نمود؛ درحالى‌كه هركسى، شايستگى حاضر شدن در درس شيخ بهائى، شيخ‌الاسلام آن زمان را نداشت.  
== تحصیلات ==
این فرزند، در دامن پدر، با عزت و کرامت آموزش دید و پدر، او را به فراگیرى دانش تشویق نمود.


صدرالمتألهين، چنان شیفته آموختن بود كه همه اموالى را كه پدرش بر جاى گذاشته بود، در راه تحصيل دانش صرف كرد. او به مكتب فلسفى-عرفانى كه در آن زمان پيروان زيادى داشت، روى آورد. اين مكتب، چنان اشتياقى را در او برانگيخت كه راه را بر ديگر گرايش‌هاى او بست و از او عارف و فيلسوف و متألهى يگانه و بى‏‌نظير یا كم‏‌نظير پديد آورد. او خود به اين عشق و اشتياق، در مقدمه «اسفار»، اشاره كرده و گفته است: براى درك فلسفه الهى، در جوانى تلاش بسيارى كردم.  
وقتى پدر وفات یافت، محمد براى تکمیل تحصیلات خود به اصفهان که مرکز دانش و دولت در عهد صفویه بود، مهاجرت کرد. از بررسى زندگى وی، مشخص مى‌‏شود که هنگام هجرت به اصفهان، از مقام علمى و عملى ممتازى برخوردار بوده است، زیرا در ابتداى ورود به حوزه اصفهان، در درس [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهاءالدین عاملى]] شرکت نمود؛ درحالى‌که هرکسى، شایستگى حاضر شدن در درس شیخ بهائى، شیخ‌الاسلام آن زمان را نداشت.  


عشق او به فلسفه و گرايش به آن، موجب جلب توجه او به درس فيلسوف عصر خود، محمدباقر ميرداماد، متوفاى 1040ق، شد. صدرالمتألهين، در بسيارى از نوشته‌‏هايش، از او به بزرگى ياد نموده و از جمله در شرح حديث اول اصول كافى، آورده است: «سيد و سند و استاد و تكيه‏‌گاه من در معالم دين و علوم الهى و معارف حقيقى و اصول يقينى...».
صدرالمتألهین، چنان شیفته آموختن بود که همه اموالى را که پدرش بر جاى گذاشته بود، در راه تحصیل دانش صرف کرد. او به مکتب فلسفى-عرفانى که در آن زمان پیروان زیادى داشت، روى آورد. این مکتب، چنان اشتیاقى را در او برانگیخت که راه را بر دیگر گرایش‌هاى او بست و از او عارف و فیلسوف و متألهى یگانه و بى‏‌نظیر یا کم‏‌نظیر پدید آورد. او خود به این عشق و اشتیاق، در مقدمه «اسفار»، اشاره کرده و گفته است: براى درک فلسفه الهى، در جوانى تلاش بسیارى کردم.  


== مراحل حيات علمى ==
عشق او به فلسفه و گرایش به آن، موجب جلب توجه او به درس فیلسوف عصر خود، محمدباقر میرداماد، متوفاى 1040ق، شد. صدرالمتألهین، در بسیارى از نوشته‌‏هایش، از او به بزرگى یاد نموده و از جمله در شرح حدیث اول اصول کافى، آورده است: «سید و سند و استاد و تکیه‏‌گاه من در معالم دین و علوم الهى و معارف حقیقى و اصول یقینى...».


با بررسى زندگى علمى صدرالمتألهين، سه مرحله اساسى در زندگى او قابل تشخيص است كه پیمودن اين مراحل، از او فيلسوفى بزرگ پديد آورده است:
== مراحل حیات علمى ==


مرحله اول، دوره شاگردى اوست كه دوره بحث و بررسى نظريه‏‌هاى متكلمان و فلاسفه و گفت‌وگوهاى آنهاست. معلوم مى‌‏شود هنوز روش عرفانى او شكل نگرفته بوده است و سخن او در مقدمه تفسير سوره واقعه، به همين نكته اشاره دارد: «در گذشته به بحث و تكرار، اشتغال فراوان داشتم و كتاب‌هاى حكما و فلاسفه را بسيار مى‌‏خواندم تا آنجا كه مى‏‌پنداشتم به دانشى دست يافته‌‏ام، اما هنگامى كه به يافته‌‏هاى خود نظر كردم، با وجود اينكه درباره مبدأ و معاد و منزه بودن خداوند از صفات امكان و حدوث و همچنين بخشى از مسائل درباره نفس انسانى بسيارى مطالب مى‌‏دانستم، دريافتم كه با دانش واقعى و حقيقت هستى كه جز از طريق مكاشفه و ذوق به دست نمى‏‌آيد، بيگانه هستم».
با بررسى زندگى علمى صدرالمتألهین، سه مرحله اساسى در زندگى او قابل تشخیص است که پیمودن این مراحل، از او فیلسوفى بزرگ پدید آورده است:


مراد او از دانش واقعى، مكاشفات عرفانى است. در مقدمه «اسفار»، از اينكه در ابتداى عمر خود، در گرايش به روش اهل بحث (فلاسفه و متكلمان)، زياده‏روى كرده، اظهار پشيمانى کرده است: «از اينكه بخشى از عمر خود را در جست‌وجوى نظريه‏‌هاى فلاسفه و متكلمان مجادله‏گر و نازك‏انديشى‌‏هاى آنان هدر دادم و به فراگيرى جربزه آنان در سخن و چگونگى مباحثه پرداختم، استغفار مى‏‌كنم».  
مرحله اول، دوره شاگردى اوست که دوره بحث و بررسى نظریه‏‌هاى متکلمان و فلاسفه و گفت‌وگوهاى آنهاست. معلوم مى‌‏شود هنوز روش عرفانى او شکل نگرفته بوده است و سخن او در مقدمه تفسیر سوره واقعه، به همین نکته اشاره دارد: «در گذشته به بحث و تکرار، اشتغال فراوان داشتم و کتاب‌هاى حکما و فلاسفه را بسیار مى‌‏خواندم تا آنجا که مى‏‌پنداشتم به دانشى دست یافته‌‏ام، اما هنگامى که به یافته‌‏هاى خود نظر کردم، با وجود اینکه درباره مبدأ و معاد و منزه بودن خداوند از صفات امکان و حدوث و همچنین بخشى از مسائل درباره نفس انسانى بسیارى مطالب مى‌‏دانستم، دریافتم که با دانش واقعى و حقیقت هستى که جز از طریق مکاشفه و ذوق به دست نمى‏‌آید، بیگانه هستم».  


هرچند او پشيمانى خود را از هدر دادن اين دوره، بيان داشته، اما در دوره آخر عمر خود كه دوره نگارش آثارش است و در اين آثار، روش بحثى (فلسفى- كلامى) و روش عرفانى را جمع كرده، از روش اهل بحث بهره فراوان برده است که ما در بخشى ديگر (مكتب علمى او)، از آن سخن خواهيم گفت. علاوه بر اين، در اين دوره، او فقط روش بحثى را در پيش نگرفته، بلكه آميخته‏‌اى از روش بحثى و عرفانى را اساس تفكر خود قرار داده است، هرچند هنوز در انديشه او، اين روش، شكل نگرفته بوده؛ چنان‌كه در آن دوره، قائل به وحدت وجود بود و رساله «طرح الكونين» را درباره وحدت وجود نوشته است.  
مراد او از دانش واقعى، مکاشفات عرفانى است. در مقدمه «اسفار»، از اینکه در ابتداى عمر خود، در گرایش به روش اهل بحث (فلاسفه و متکلمانزیاده‏روى کرده، اظهار پشیمانى کرده است: «از اینکه بخشى از عمر خود را در جست‌وجوى نظریه‏‌هاى فلاسفه و متکلمان مجادله‏گر و نازک‏اندیشى‌‏هاى آنان هدر دادم و به فراگیرى جربزه آنان در سخن و چگونگى مباحثه پرداختم، استغفار مى‏‌کنم».  


به دليل بيان علمى همين نظريه‌‏ها و خوددارى نكردن از اظهار علنى آنها، مردم سطحی‌نگر، وی را در تنگنا قرار دادند؛ چنان‌كه خود در نوشته‌‏هايش به آن اشاره نموده و دوره دوم زندگى وى با اين مشكلات شروع ‏شد.  
هرچند او پشیمانى خود را از هدر دادن این دوره، بیان داشته، اما در دوره آخر عمر خود که دوره نگارش آثارش است و در این آثار، روش بحثى (فلسفى- کلامى) و روش عرفانى را جمع کرده، از روش اهل بحث بهره فراوان برده است که ما در بخشى دیگر (مکتب علمى او)، از آن سخن خواهیم گفت. علاوه بر این، در این دوره، او فقط روش بحثى را در پیش نگرفته، بلکه آمیخته‏‌اى از روش بحثى و عرفانى را اساس تفکر خود قرار داده است، هرچند هنوز در اندیشه او، این روش، شکل نگرفته بوده؛ چنان‌که در آن دوره، قائل به وحدت وجود بود و رساله «طرح الکونین» را درباره وحدت وجود نوشته است.  


مرحله دوم، دوره گوشه‌‏نشينى و دورى از مردم و روى آوردن به عبادت و ریاضت در بعضى از كوه‌هاى دوردست واقع در كهك، از روستاهاى قم، مى‏‌باشد. اين گوشه‌‏نشينى، مدت پانزده سال به طول انجاميد.  
به دلیل بیان علمى همین نظریه‌‏ها و خوددارى نکردن از اظهار علنى آنها، مردم سطحی‌نگر، وی را در تنگنا قرار دادند؛ چنان‌که خود در نوشته‌‏هایش به آن اشاره نموده و دوره دوم زندگى وى با این مشکلات شروع ‏شد.  


صدر المتألهين، شرح گوشه‌نشینی خود را در مقدمه «اسفار» با عباراتی مسجع و زیبا، با این مضامین، بيان نموده است: «من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز، شعله‌های آتش جهالت و گمراهی برافروخته‌تر و بدحالی و نامردی، فراگیرتر می‌شود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معركه بیرون كشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه‌ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شكسته‌حالی پنهان شدم. دل از آرزوها بریدم و همراه شكسته‌دلان بر ادای واجبات، كمر بستم و كوتاهی‌های گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه كتابی تألیف نمودم، زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشكالات و شبهات و... نیازمند تصفیه روح و اندیشه، تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال، پایداری اوضاع و احوال و آسایش خاطر از كدورت و ملال است و با این ‌همه رنج و ملالی كه گوش می‌شنود و چشم می‌بیند، چگونه چنین فراغتی ممكن است... ناچار از همراهی با مردم، دل كندم و از انس با آنان مأیوس گشتم تا آنجا كه دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انكار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بی‌اعتنا شدم، آن‌گاه روی فطرت به‌سوی سبب‌ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذراندم؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و كثرت ریاضت، نور الهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت، انوار ملكوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم كه در گذشته نمی‌دانستم و رمزهایی برایم كشف شد كه به آن‌گونه، از طریق برهان نیافته بودم و هرچه از اسرار الهی، حقایق ربوبی، ودیعه‌های عرشی و رمز و راز صمدی را که با كمك عقل و برهان می‌دانستم، با شهود و عیان، روشن‌تر یافتم. در اینجا بود كه عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آن‌چنان به حق نزدیك شد كه همواره با او به مناجات نشست»<ref>اسفار، ج 1، ص 7</ref>
مرحله دوم، دوره گوشه‌‏نشینى و دورى از مردم و روى آوردن به عبادت و ریاضت در بعضى از کوه‌هاى دوردست واقع در کهک، از روستاهاى قم، مى‏‌باشد. این گوشه‌‏نشینى، مدت پانزده سال به طول انجامید.  


مرحله سوم، مرحله خلق آثار ارزشمند برهانی، عرفانی و قرآنی است. كتاب «اسفار»، نخستين و گران‌مایه‌ترین محصول این دوره و مشتمل بر همه افكار و نظريه‌‏هاى جديد و مكاشفات عرفانى ملا صدرا و اساس ديگر نوشته‏‌هاى اوست.
صدر المتألهین، شرح گوشه‌نشینی خود را در مقدمه «اسفار» با عباراتی مسجع و زیبا، با این مضامین، بیان نموده است: «من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز، شعله‌های آتش جهالت و گمراهی برافروخته‌تر و بدحالی و نامردی، فراگیرتر می‌شود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه‌ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شکسته‌حالی پنهان شدم. دل از آرزوها بریدم و همراه شکسته‌دلان بر ادای واجبات، کمر بستم و کوتاهی‌های گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه کتابی تألیف نمودم، زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشکالات و شبهات و... نیازمند تصفیه روح و اندیشه، تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال، پایداری اوضاع و احوال و آسایش خاطر از کدورت و ملال است و با این ‌همه رنج و ملالی که گوش می‌شنود و چشم می‌بیند، چگونه چنین فراغتی ممکن است... ناچار از همراهی با مردم، دل کندم و از انس با آنان مأیوس گشتم تا آنجا که دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انکار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بی‌اعتنا شدم، آن‌گاه روی فطرت به‌سوی سبب‌ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذراندم؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و کثرت ریاضت، نور الهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت، انوار ملکوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم که در گذشته نمی‌دانستم و رمزهایی برایم کشف شد که به آن‌گونه، از طریق برهان نیافته بودم و هرچه از اسرار الهی، حقایق ربوبی، ودیعه‌های عرشی و رمز و راز صمدی را که با کمک عقل و برهان می‌دانستم، با شهود و عیان، روشن‌تر یافتم. در اینجا بود که عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آن‌چنان به حق نزدیک شد که همواره با او به مناجات نشست»<ref>اسفار، ج 1، ص 7</ref>


== مكتب فلسفى صدرا ==
مرحله سوم، مرحله خلق آثار ارزشمند برهانی، عرفانی و قرآنی است. کتاب «اسفار»، نخستین و گران‌مایه‌ترین محصول این دوره و مشتمل بر همه افکار و نظریه‌‏هاى جدید و مکاشفات عرفانى ملا صدرا و اساس دیگر نوشته‏‌هاى اوست.


به نظر صدر المتألهين، دانش از دو راه به دست مى‏‌آيد:
== مکتب فلسفى صدرا ==
#گفت‌وگو و فراگيرى و آموزش كه بر پایه قياس‌ها و مقدمات منطقى، استوار است؛
#علم لدنى كه از راه الهام و كشف و حدس به دست مى‏‌آيد.
علم لدنى، تنها با پاک گرداندن نفس از شهوت‌ها و لذت‌ها و رهايى از آلودگي‌ها و ناپاکي‌هاى دنيا به دست می‌آيد. اینها باعث می‌شود که زنگارها از دل زدوده گردد و حقايق اشيا، در آن انعكاس یابد؛ چه، نفس آدمى، آن‌گاه كه دارای سرشت و طبيعت ثانوى شود، با عقل فعال متحد مى‌‏گردد.


از دیدگاه صدرا، علم لدنی، قوی‌تر و محکم‌تر از دیگر علوم است و دسترسی به آن محال نیست؛ چرا که انبيا و اوصيا و اوليا و عرفا به آن دست یافته‌اند. صدرا، گرچه، علم شهودی و لدنی را بسیار ستایش می‌کند و بسنده کردن به مباحث برهانی را فراوان نکوهش می‌نماید، بااین‌همه، معتقد است که انسان به هر دو علم نیازمند است و باید برهان و عرفان را با هم جمع نماید؛ چنان‌كه خود وی، جمع نموده و تنها كسى است كه در این جمع، موفق بوده و به درجه‏‌اى رسيده كه هيچ‌يك از فلاسفه و عرفای اسلامى به آن نرسيده است؛ چنان‌که خود در جاهای متعدد به این معنا تصریح و تأکید کرده است.  
به نظر صدر المتألهین، دانش از دو راه به دست مى‏‌آید:
#گفت‌وگو و فراگیرى و آموزش که بر پایه قیاس‌ها و مقدمات منطقى، استوار است؛
#علم لدنى که از راه الهام و کشف و حدس به دست مى‏‌آید.
علم لدنى، تنها با پاک گرداندن نفس از شهوت‌ها و لذت‌ها و رهایى از آلودگی‌ها و ناپاکی‌هاى دنیا به دست می‌آید. اینها باعث می‌شود که زنگارها از دل زدوده گردد و حقایق اشیا، در آن انعکاس یابد؛ چه، نفس آدمى، آن‌گاه که دارای سرشت و طبیعت ثانوى شود، با عقل فعال متحد مى‌‏گردد.


ملا صدرا پيوسته از كسانى كه يكى از دو شيوه را به كار مى‏‌برند، بدگويى می‎كند مانند سخنى چنان‌كه در «مفاتيح الغيب»، ص 3 و در «اسفار»، ج 1، ص 4، می‌نویسد: «به سخنان بيهوده صوفيه مشغول نباش و به گفته‌‏هاى فيلسوف‌‌نمايان اعتماد مكن» و در مقدمه «تفسير سوره فاتحه الكتاب»، از گروه نخست، به بدعت‌گذار گمراه‌كننده و از گروه دوم، به تعطيل‏‌گران گمراه تعبير كرد است؛ بنابراین، فلسفه‌ای كه او ديگران را به آن فرامى‏‌خواند و بر آن پافشارى مى‌‏كند، عبارت است از جمع ميان روش مشائيان و اشراقيان و ايجاد وفاق ميان اين دو شيوه.  
از دیدگاه صدرا، علم لدنی، قوی‌تر و محکم‌تر از دیگر علوم است و دسترسی به آن محال نیست؛ چرا که انبیا و اوصیا و اولیا و عرفا به آن دست یافته‌اند. صدرا، گرچه، علم شهودی و لدنی را بسیار ستایش می‌کند و بسنده کردن به مباحث برهانی را فراوان نکوهش می‌نماید، بااین‌همه، معتقد است که انسان به هر دو علم نیازمند است و باید برهان و عرفان را با هم جمع نماید؛ چنان‌که خود وی، جمع نموده و تنها کسى است که در این جمع، موفق بوده و به درجه‏‌اى رسیده که هیچ‌یک از فلاسفه و عرفای اسلامى به آن نرسیده است؛ چنان‌که خود در جاهای متعدد به این معنا تصریح و تأکید کرده است.  


با تأمل در آثار صدرالمتألهين، به این حقیقت می‌رسیم که وی شرع و عقل را نه مخالف با یکدیگر که مؤالف با همدیگر، نه در برابر هم که در بر هم می‌داند و هر دو را روشنگر یک حقیقت می‌خواند؛ به‌گونه‌ای که می‌توان آثار دینی او را شرح فلسفه وی با زبان شریعت، یا بگو شرح برهان با زبان قرآن دانست و آثار فلسفی او را تفسیر شریعت با زبان فلسفه، یا بگو تفسیر قرآن با زبان برهان خواند. حال اگر این ویژگی (تطابق قرآن و برهان) را به ویژگی پیشین (جمع میان عرفان و برهان) ضمیمه کنیم، به این نتیجه بدیهی می‌رسیم که صدر المتألهین، بنای عظیم حکمت متعالیه را در مثلثی که یک ضلع آن، قرآن، یک ضلع آن، عرفان و ضلع دیگرش برهان است، طراحی و مهندسی نموده است. بالاتر از این، باید گفت: تثلیث (که یک حقیقت در عین یکی بودن، سه‌تاست)، گرچه در جهان تکوین و در زمینه اعتقاد به آفریننده هستی، عقیده‌ای است مردود و شرک‌آمیز، ولی در عالم تبیین و در محدوده ابراز حقیقت، واقعیتی است مشهود و بسیار عزیز که در مکتب فلسفی ملا صدرا تجلی یافته است.
ملا صدرا پیوسته از کسانى که یکى از دو شیوه را به کار مى‏‌برند، بدگویى می‎کند مانند سخنى چنان‌که در «مفاتیح الغیب»، ص 3 و در «اسفار»، ج 1، ص 4، می‌نویسد: «به سخنان بیهوده صوفیه مشغول نباش و به گفته‌‏هاى فیلسوف‌‌نمایان اعتماد مکن» و در مقدمه «تفسیر سوره فاتحه الکتاب»، از گروه نخست، به بدعت‌گذار گمراه‌کننده و از گروه دوم، به تعطیل‏‌گران گمراه تعبیر کرد است؛ بنابراین، فلسفه‌ای که او دیگران را به آن فرامى‏‌خواند و بر آن پافشارى مى‌‏کند، عبارت است از جمع میان روش مشائیان و اشراقیان و ایجاد وفاق میان این دو شیوه.
 
با تأمل در آثار صدرالمتألهین، به این حقیقت می‌رسیم که وی شرع و عقل را نه مخالف با یکدیگر که مؤالف با همدیگر، نه در برابر هم که در بر هم می‌داند و هر دو را روشنگر یک حقیقت می‌خواند؛ به‌گونه‌ای که می‌توان آثار دینی او را شرح فلسفه وی با زبان شریعت، یا بگو شرح برهان با زبان قرآن دانست و آثار فلسفی او را تفسیر شریعت با زبان فلسفه، یا بگو تفسیر قرآن با زبان برهان خواند. حال اگر این ویژگی (تطابق قرآن و برهان) را به ویژگی پیشین (جمع میان عرفان و برهان) ضمیمه کنیم، به این نتیجه بدیهی می‌رسیم که صدر المتألهین، بنای عظیم حکمت متعالیه را در مثلثی که یک ضلع آن، قرآن، یک ضلع آن، عرفان و ضلع دیگرش برهان است، طراحی و مهندسی نموده است. بالاتر از این، باید گفت: تثلیث (که یک حقیقت در عین یکی بودن، سه‌تاست)، گرچه در جهان تکوین و در زمینه اعتقاد به آفریننده هستی، عقیده‌ای است مردود و شرک‌آمیز، ولی در عالم تبیین و در محدوده ابراز حقیقت، واقعیتی است مشهود و بسیار عزیز که در مکتب فلسفی ملا صدرا تجلی یافته است.


آن حقیقت واحدی که به اعتقاد صدرا، برهان و عرفان و قرآن، هریک، به زبانی صفت حمد آن را گفته‌اند، معرفت است، اما راستی متعلق این معرفت کیست و چیست؟ از نگاه ملا صدرا، این معرفت، در درجه اول باید به خدا و نزدیک‌ترین و راست‌ترین راه به‌سوی او و آخرت، تعلق گیرد و در درجه دوم، به راهنمایان و راهزنان و آنچه باید جان را بدان آراست یا از آن پیراست.
آن حقیقت واحدی که به اعتقاد صدرا، برهان و عرفان و قرآن، هریک، به زبانی صفت حمد آن را گفته‌اند، معرفت است، اما راستی متعلق این معرفت کیست و چیست؟ از نگاه ملا صدرا، این معرفت، در درجه اول باید به خدا و نزدیک‌ترین و راست‌ترین راه به‌سوی او و آخرت، تعلق گیرد و در درجه دوم، به راهنمایان و راهزنان و آنچه باید جان را بدان آراست یا از آن پیراست.
خط ۱۰۴: خط ۱۰۶:
== جایگاه علمی ملا صدرا ==
== جایگاه علمی ملا صدرا ==


برای پی بردن به مقام علمی وی، به گفتار استاد محمدرضا مظفر، گوش فرادهید: «سخن گفتن از صدرالدين، محمد بن ابراهيم قوامى، نویسنده كتاب اسفار كه در بين مردم به ملا صدرا و در ميان شاگردان مكتبش به صدر المتألهين مشهور است، برایم بسى لذت‏بخش است. من از زمره كسانى هستم كه از عقل و خرد، روح بلند، نيروى مقاومت، آزادانديشى، بيان نيكو، كمال و پختگى انديشه‏‌ها و صراحت در ابراز عقايد و افكار اين مرد بزرگ، با وجود تكفير و آن همه آزار كه در حق وى رفته است، شگفت‌‏زده‏‌ام. ويژگى‏‌هايى كه برشمردم، پيش از آنكه از تاريخ زندگى او درك كنم، از نوشته‌‏ها و كتاب‏هايش احساس نموده‌‏ام.  
برای پی بردن به مقام علمی وی، به گفتار استاد محمدرضا مظفر، گوش فرادهید: «سخن گفتن از صدرالدین، محمد بن ابراهیم قوامى، نویسنده کتاب اسفار که در بین مردم به ملا صدرا و در میان شاگردان مکتبش به صدر المتألهین مشهور است، برایم بسى لذت‏بخش است. من از زمره کسانى هستم که از عقل و خرد، روح بلند، نیروى مقاومت، آزاداندیشى، بیان نیکو، کمال و پختگى اندیشه‏‌ها و صراحت در ابراز عقاید و افکار این مرد بزرگ، با وجود تکفیر و آن همه آزار که در حق وى رفته است، شگفت‌‏زده‏‌ام. ویژگى‏‌هایى که برشمردم، پیش از آنکه از تاریخ زندگى او درک کنم، از نوشته‌‏ها و کتاب‏هایش احساس نموده‌‏ام.  


صدر المتألهين، از زمره فيلسوفان بزرگ متألهى است كه در هر چند سده، يكى پا به عرصه وجود مى‌‏نهد. در سه سده گذشته، وى، بزرگ‌ترين فيلسوف اسلامى است كه در فلسفه يونانى و اسلامى سرآمد و بنيان‏گذار مكتبى فلسفى بوده است. فراگيرى و پژوهش فلسفى ما همواره بر آثار او مبتنى بوده، به‌خصوص اسفار كه از مهم‌ترين كتاب‌هاى فلسفى قديم و جديد به شمار مى‏‌آيد و بنيان ديگر آثار او، بر آن نهاده شده است. افتخار فلاسفه پس از او در اين است كه در آثارشان از نوشته‏‌هاى او بهره بگيرند و خود را شاگرد مكتب او برشمارند؛ چنان‌كه حتى فلاسفه بزرگ نيز به اين اتصال و ارتباط خود با [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدر المتألهين]] افتخار مى‏‌كنند. از استاد بزرگ خود، محمدحسين اصفهانى، شنيدم كه مى‌‏گفت: اگر بدانم كسى رموز اسفار را مى‌‏فهمد، براى شاگردى به نزد او خواهم رفت؛ هرچند، در دوردست‏ترين نقطه جهان باشد.
صدر المتألهین، از زمره فیلسوفان بزرگ متألهى است که در هر چند سده، یکى پا به عرصه وجود مى‌‏نهد. در سه سده گذشته، وى، بزرگ‌ترین فیلسوف اسلامى است که در فلسفه یونانى و اسلامى سرآمد و بنیان‏گذار مکتبى فلسفى بوده است. فراگیرى و پژوهش فلسفى ما همواره بر آثار او مبتنى بوده، به‌خصوص اسفار که از مهم‌ترین کتاب‌هاى فلسفى قدیم و جدید به شمار مى‏‌آید و بنیان دیگر آثار او، بر آن نهاده شده است. افتخار فلاسفه پس از او در این است که در آثارشان از نوشته‏‌هاى او بهره بگیرند و خود را شاگرد مکتب او برشمارند؛ چنان‌که حتى فلاسفه بزرگ نیز به این اتصال و ارتباط خود با صدر المتألهین افتخار مى‏‌کنند. از استاد بزرگ خود، محمدحسین اصفهانى، شنیدم که مى‌‏گفت: اگر بدانم کسى رموز اسفار را مى‌‏فهمد، براى شاگردى به نزد او خواهم رفت؛ هرچند، در دوردست‏ترین نقطه جهان باشد.


گويى افتخار استاد چنين است كه فقط او به درجه فهم رموز اسفار رسيده يا به پايه‏‌اى از معرفت دست يافته است كه عجز خود را از رسيدن به كنه مقاصد عالى آن درك كرده است.  
گویى افتخار استاد چنین است که فقط او به درجه فهم رموز اسفار رسیده یا به پایه‏‌اى از معرفت دست یافته است که عجز خود را از رسیدن به کنه مقاصد عالى آن درک کرده است.  


همچنين بر اين باورم كه صدر المتألهين، يكى از بزرگان فلسفه اسلامى است. او و [[فارابی، محمد بن محمد|ابونصر فارابى]] و ابن سينا و [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|نصيرالدين طوسى]]، همگى از بزرگان فلسفه اسلامى به شمار مى‌‏آيند. بنيان فلسفه اسلامى، بر آراى آنها نهاده شده و صدر المتألهين كه آخرين فيلسوف بزرگ اسلامى محسوب مى‌‏گردد، آثار و آراى ديگران را تفسير نموده و بزرگ‌ترين فيلسوف اسلامى است؛ گرچه در عرفان و مكاشفه نيز سرآمد است».  
همچنین بر این باورم که صدر المتألهین، یکى از بزرگان فلسفه اسلامى است. او و [[فارابی، محمد بن محمد|ابونصر فارابى]] و ابن سینا و [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|نصیرالدین طوسى]]، همگى از بزرگان فلسفه اسلامى به شمار مى‌‏آیند. بنیان فلسفه اسلامى، بر آراى آنها نهاده شده و صدر المتألهین که آخرین فیلسوف بزرگ اسلامى محسوب مى‌‏گردد، آثار و آراى دیگران را تفسیر نموده و بزرگ‌ترین فیلسوف اسلامى است؛ گرچه در عرفان و مکاشفه نیز سرآمد است».  


== معروف‌ترین اساتید صدرا ==
== معروف‌ترین اساتید صدرا ==
خط ۱۲۲: خط ۱۲۴:
== وفات ==  
== وفات ==  


صدر المتألهین بارها با پای پياده به زیارت بیت‌الله شتافت، ولی در آغاز یا پایان هفتمین سفر، در سال 1050ق، در سن 70 سالگی، در شهر بصره، رنجور گشت و به شوق طوف در فضای عالم قدس، تخته‌بند تن را فکند و غبار بدن را از چهره جان زدود و پاک و آزاد به دیار همیشه‌پایدار یار شتافت.
صدر المتألهین بارها با پای پیاده به زیارت بیت‌الله شتافت، ولی در آغاز یا پایان هفتمین سفر، در سال 1050ق، در سن 70 سالگی، در شهر بصره، رنجور گشت و به شوق طوف در فضای عالم قدس، تخته‌بند تن را فکند و غبار بدن را از چهره جان زدود و پاک و آزاد به دیار همیشه‌پایدار یار شتافت.


به قولی، پیکر او را به شهر نجف بردند و در طرف چپ صحن حرم [[امام على(ع)]]، به خاک سپردند.
به قولی، پیکر او را به شهر نجف بردند و در طرف چپ صحن حرم [[امام على(ع)]]، به خاک سپردند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش