صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ،' به '،'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،')
خط ۱۷۸: خط ۱۷۸:
ملاصدرا جهت نيل به اين هدف، راهى را كه بيان شد پيموده است، و آن عبارت است از جمع ميان فلسفۀ مشاء، اشراق و اسلام، بدين معنى كه براى اثبات مطلوب خود نخست دلايل منطقى را ذكر مى‌كند و آنگاه مكاشفات و مشاهدات عرفانى خود را، و سپس به دلايل سمعى (نقلى) استشهاد مى‌كند و در اكثر كتاب‌هاى خود به ويژه كتاب اسفار، كه برترين كتاب اوست، از همين شيوه پيروى مى‌كند. البته بعضى از آثار خود را به روش عرفانى اختصاص داده، و بعضى ديگر را به روش بحثى (فلسفى كلامى).
ملاصدرا جهت نيل به اين هدف، راهى را كه بيان شد پيموده است، و آن عبارت است از جمع ميان فلسفۀ مشاء، اشراق و اسلام، بدين معنى كه براى اثبات مطلوب خود نخست دلايل منطقى را ذكر مى‌كند و آنگاه مكاشفات و مشاهدات عرفانى خود را، و سپس به دلايل سمعى (نقلى) استشهاد مى‌كند و در اكثر كتاب‌هاى خود به ويژه كتاب اسفار، كه برترين كتاب اوست، از همين شيوه پيروى مى‌كند. البته بعضى از آثار خود را به روش عرفانى اختصاص داده، و بعضى ديگر را به روش بحثى (فلسفى كلامى).


اما كتاب‌هايى كه در آنها از شيوۀ عرفانى بهره برده است، عبارت‌اند از: «الشواهد الربوبيه» ، «العرشيه» ، «اسرار الآيات» و «الواردات القلبيه». با وجود اختلافى كه در زياد و كم بودن حجم و شيوه و نحوۀ بيان مطالب دارند، اسامى اين كتاب‌ها بيانگر ذوق عرفانى آنهاست. و در خصوص كتاب آخر (الواردات القلبيه) مانند كاهنان متظاهر به علم، مسجع و پيچيده و نامانوس سخن گفته، گويا همان گونه كه خود در مقدمۀ الشواهد الربوبيه مى‌گويد مى‌خواهد چنين وانمود كند كه مطالب آن يك رشته الهامات الهى است كه آن را فرمان دهندۀ دل به قلب او وارد ساخته و با اشارۀ غيب به قلب او القا شده و او امر خداوند را اطاعت نموده است. مى‌خواهد بگويد كه او اختيارى ندارد و به عبارتى، مجبور است. آنچه او بيان مى‌كند شباهت به متون دينى و احاديث قدسى دارد، چنان كه همين ادعا در كلمات ابن عربى هم ديده مى‌شود. در مقدمۀ «العرشيه» گويد: «اين مطالب، قبساتى است برگرفته از مشكات نبوت و ولايت، و ماخوذ از سرچشمه‌هاى كتاب و سنت، و حاصل بحث و گفت و گو نيست.»
اما كتاب‌هايى كه در آنها از شيوۀ عرفانى بهره برده است، عبارت‌اند از: «الشواهد الربوبيه»، «العرشيه»، «اسرار الآيات» و «الواردات القلبيه». با وجود اختلافى كه در زياد و كم بودن حجم و شيوه و نحوۀ بيان مطالب دارند، اسامى اين كتاب‌ها بيانگر ذوق عرفانى آنهاست. و در خصوص كتاب آخر (الواردات القلبيه) مانند كاهنان متظاهر به علم، مسجع و پيچيده و نامانوس سخن گفته، گويا همان گونه كه خود در مقدمۀ الشواهد الربوبيه مى‌گويد مى‌خواهد چنين وانمود كند كه مطالب آن يك رشته الهامات الهى است كه آن را فرمان دهندۀ دل به قلب او وارد ساخته و با اشارۀ غيب به قلب او القا شده و او امر خداوند را اطاعت نموده است. مى‌خواهد بگويد كه او اختيارى ندارد و به عبارتى، مجبور است. آنچه او بيان مى‌كند شباهت به متون دينى و احاديث قدسى دارد، چنان كه همين ادعا در كلمات ابن عربى هم ديده مى‌شود. در مقدمۀ «العرشيه» گويد: «اين مطالب، قبساتى است برگرفته از مشكات نبوت و ولايت، و ماخوذ از سرچشمه‌هاى كتاب و سنت، و حاصل بحث و گفت و گو نيست.»


و اما كتاب‌هاى مختص به شيوۀ بحثى و نظرى، عبارت‌اند از: شرح هدايه اثيرى، و شرح الهيات شفا، كه در آنها از شيوۀ متن اين دو كتاب پيروى نموده است و لذا در شرح شفا هر گاه ناخودآگاه وارد شيوه عرفانى شده، از آن پوزش خواسته و در صفحۀ 167 اين شرح گفته است: «برادران اهل بحث (فيلسوفان و متكلمان)، عذر ما را به خاطر خارج شدن از شيوۀ نظرى و بيان مطالب به روش عرفانى كه به دليل ذوق بوده است، بپذيرند.» سپس هر گاه هر دو شيوه را در نوشتۀ خود به كار مى‌برد (به ويژه دراسفار)، نخست به روش اهل نظر و بحث شروع مى‌كند و آن‌گاه مشاهدات عرفانى و مكاشفات يقينى خود را بيان مى‌كند و آن چنان كه خود مى‌گويد اين براى سادگى و راحتى كار نوآموزان است. (اسفار 1:18). آن‌گاه در صفحۀ بعد گفته است: «ما نيز در بيشتر هدف‌هاى خود از همين روش پيروى مى‌كنيم، نخست در ابتدا و ميانۀ بحث‌ها روش فلاسفه را پيموده، سپس در نهايت از آنها جدا شده‌ايم تا آنچه از ابتدا مطلوب ما بوده براى خوانندگان مبهم نباشد، بلكه با آن همراه گردند، و سخن ما براى آنان قابل پذيرش باشد.»
و اما كتاب‌هاى مختص به شيوۀ بحثى و نظرى، عبارت‌اند از: شرح هدايه اثيرى، و شرح الهيات شفا، كه در آنها از شيوۀ متن اين دو كتاب پيروى نموده است و لذا در شرح شفا هر گاه ناخودآگاه وارد شيوه عرفانى شده، از آن پوزش خواسته و در صفحۀ 167 اين شرح گفته است: «برادران اهل بحث (فيلسوفان و متكلمان)، عذر ما را به خاطر خارج شدن از شيوۀ نظرى و بيان مطالب به روش عرفانى كه به دليل ذوق بوده است، بپذيرند.» سپس هر گاه هر دو شيوه را در نوشتۀ خود به كار مى‌برد (به ويژه دراسفار)، نخست به روش اهل نظر و بحث شروع مى‌كند و آن‌گاه مشاهدات عرفانى و مكاشفات يقينى خود را بيان مى‌كند و آن چنان كه خود مى‌گويد اين براى سادگى و راحتى كار نوآموزان است. (اسفار 1:18). آن‌گاه در صفحۀ بعد گفته است: «ما نيز در بيشتر هدف‌هاى خود از همين روش پيروى مى‌كنيم، نخست در ابتدا و ميانۀ بحث‌ها روش فلاسفه را پيموده، سپس در نهايت از آنها جدا شده‌ايم تا آنچه از ابتدا مطلوب ما بوده براى خوانندگان مبهم نباشد، بلكه با آن همراه گردند، و سخن ما براى آنان قابل پذيرش باشد.»
خط ۱۸۴: خط ۱۸۴:
چنان كه پيش از اين نيز گفتيم صدرالمتالهين تنها كسى است كه به اين روش علمى عمل نموده و مؤسس مكتب آن است، و مانند اسفار كتابى را سراغ نداريم كه بدين صورت گسترده دو روش (برهان و عرفان) را جمع كرده و وفاق پديد آورده باشد و نظريه‌هاى دانشوران را با وجود اختلاف روش‌هايشان گرد آورده و به صورت دقيق علمى بررسى كرده باشد.
چنان كه پيش از اين نيز گفتيم صدرالمتالهين تنها كسى است كه به اين روش علمى عمل نموده و مؤسس مكتب آن است، و مانند اسفار كتابى را سراغ نداريم كه بدين صورت گسترده دو روش (برهان و عرفان) را جمع كرده و وفاق پديد آورده باشد و نظريه‌هاى دانشوران را با وجود اختلاف روش‌هايشان گرد آورده و به صورت دقيق علمى بررسى كرده باشد.


وى در اين كتاب با بيانى روشن و دقيق و با توضيحات كافى اهداف را بيان كرده است در حالى كه آنچه در كتاب‌هاى فلسفه رايج است، دشوارنويسى و رمزگويى است. كتاب‌هاى فلسفۀ پيش از او و حتى پس از او با روشى آسان نگاشته نشده است به دليل آنكه فيلسوفان نظريه‌هاى خود را تنها براى شاگردان مستعد خود بيان مى‌كردند و رموز آن را شرح مى‌دادند. ملا صدرا نيز به عنوان پيروى از حكماى بزرگ به مخفى نگاه داشتن مطالب خود سفارش مى‌كند، (اسفار، مقدمه، صفحۀ 4 ، مبدا و معاد، صفحۀ 1) ر.ك: تعليقه حكيم سبزوارى لكن رمزگويى و دشوارنويسى را به عنوان راهى براى پنهان كردن نظريه‌هاى خود، به خصوص در اسفار، در پيش نگرفته است بلكه در بيان اين نظريه‌ها با عبارات مختلف و مكرر، تا آنجا كه در توان داشته و متناسب با موضوع، بحث را گسترده كرده است. او نويسنده‌اى است كه از موهبت الهى برخوردار بوده و در زمان خود و ديگر عصرها حكيمى همانند او وجود نداشته است. امتياز مير داماد در كاربرد مجاز و كنايات و سخنان برگزيده و عبارات آهنگين بود و به همين جهت لقب امير بيان به او داده شد و در نظر من براى شاگرد او اين لقب، شايسته‌تر است.
وى در اين كتاب با بيانى روشن و دقيق و با توضيحات كافى اهداف را بيان كرده است در حالى كه آنچه در كتاب‌هاى فلسفه رايج است، دشوارنويسى و رمزگويى است. كتاب‌هاى فلسفۀ پيش از او و حتى پس از او با روشى آسان نگاشته نشده است به دليل آنكه فيلسوفان نظريه‌هاى خود را تنها براى شاگردان مستعد خود بيان مى‌كردند و رموز آن را شرح مى‌دادند. ملا صدرا نيز به عنوان پيروى از حكماى بزرگ به مخفى نگاه داشتن مطالب خود سفارش مى‌كند، (اسفار، مقدمه، صفحۀ مبدا و معاد، صفحۀ 1) ر.ك: تعليقه حكيم سبزوارى لكن رمزگويى و دشوارنويسى را به عنوان راهى براى پنهان كردن نظريه‌هاى خود، به خصوص در اسفار، در پيش نگرفته است بلكه در بيان اين نظريه‌ها با عبارات مختلف و مكرر، تا آنجا كه در توان داشته و متناسب با موضوع، بحث را گسترده كرده است. او نويسنده‌اى است كه از موهبت الهى برخوردار بوده و در زمان خود و ديگر عصرها حكيمى همانند او وجود نداشته است. امتياز مير داماد در كاربرد مجاز و كنايات و سخنان برگزيده و عبارات آهنگين بود و به همين جهت لقب امير بيان به او داده شد و در نظر من براى شاگرد او اين لقب، شايسته‌تر است.


هر چند به نظر ملا صدرا «فهم حقايق، جداى از الفاظ، ممكن نيست، زيرا اصطلاحات و مفاهيم لغات، گونه‌گون است» و اين سخنى بجاست كه اهل دانش به آن نظر دارند، لكن او در كتاب اسفار براى تفهيم اهداف خود از هيچ كوششى فروگذار نكرده و نهايت كوشش نويسنده‌اى توانا را در توضيح مطالب به كار برده و در اين راه نيز موفق بوده است به گونه‌اى كه اين توفيق براى ديگران به دست نيامده است و چنان كه خود در پايان صفحۀ 3 مقدمه گفته است: «سپاس خداوند را كه سخنانى بيان شد كه در آن نه دشوارى و نه شكى وجود دارد. سخنى است رمزگونه كه با دقت نگاشته شده است و به فهم‌ها نزديك است، و با آنكه در نهايت نزديكى است، مقام آن بلند و عالى است.» آن گاه گفته است: «مفاهيم دشوار را با كلماتى ساده بيان كردم.» و گفته است: «به ديدۀ عقلت به معانى آن بنگر، آيا مشكلى در آن به نظر مى‌رسد؟ سپس بار ديگر به الفاظ آن بنگر آيا در آن نقصى مى‌بينى؟» و در حقيقت، كتاب اسفار او شايستۀ اين وصف است، به ويژه سخن او در بارۀ آن: «قريبا من الأفهام في نهاية علوه، در نهايت علو معانى، به فهم‌ها نزديك است.» به فهم نزديك بودن آن، به اعتبار سهولت عبارت و متانت آن است، و نهايت علو آن، به اعتبار نظرات دقيق و افكار بلندى است كه ناشى از دانشمندان بزرگ و سرامد است، چنان كه خود در مبدا و معاد،صفحۀ 3 از آن اين گونه سخن گفته است: «ما براى آنان كه داراى استعداد بيشترى براى تحصيل كمال‌اند، به گونه‌اى رساتر و گسترده‌تر كتابى با عنوان اسفار اربعه تصنيف كرديم كه جامع فنون علوم كمالى است و ميدان اصحاب فكر و انديشه است و  جولانگاه ارباب نظر.»  
هر چند به نظر ملا صدرا «فهم حقايق، جداى از الفاظ، ممكن نيست، زيرا اصطلاحات و مفاهيم لغات، گونه‌گون است» و اين سخنى بجاست كه اهل دانش به آن نظر دارند، لكن او در كتاب اسفار براى تفهيم اهداف خود از هيچ كوششى فروگذار نكرده و نهايت كوشش نويسنده‌اى توانا را در توضيح مطالب به كار برده و در اين راه نيز موفق بوده است به گونه‌اى كه اين توفيق براى ديگران به دست نيامده است و چنان كه خود در پايان صفحۀ 3 مقدمه گفته است: «سپاس خداوند را كه سخنانى بيان شد كه در آن نه دشوارى و نه شكى وجود دارد. سخنى است رمزگونه كه با دقت نگاشته شده است و به فهم‌ها نزديك است، و با آنكه در نهايت نزديكى است، مقام آن بلند و عالى است.» آن گاه گفته است: «مفاهيم دشوار را با كلماتى ساده بيان كردم.» و گفته است: «به ديدۀ عقلت به معانى آن بنگر، آيا مشكلى در آن به نظر مى‌رسد؟ سپس بار ديگر به الفاظ آن بنگر آيا در آن نقصى مى‌بينى؟» و در حقيقت، كتاب اسفار او شايستۀ اين وصف است، به ويژه سخن او در بارۀ آن: «قريبا من الأفهام في نهاية علوه، در نهايت علو معانى، به فهم‌ها نزديك است.» به فهم نزديك بودن آن، به اعتبار سهولت عبارت و متانت آن است، و نهايت علو آن، به اعتبار نظرات دقيق و افكار بلندى است كه ناشى از دانشمندان بزرگ و سرامد است، چنان كه خود در مبدا و معاد،صفحۀ 3 از آن اين گونه سخن گفته است: «ما براى آنان كه داراى استعداد بيشترى براى تحصيل كمال‌اند، به گونه‌اى رساتر و گسترده‌تر كتابى با عنوان اسفار اربعه تصنيف كرديم كه جامع فنون علوم كمالى است و ميدان اصحاب فكر و انديشه است و  جولانگاه ارباب نظر.»  
خط ۲۶۵: خط ۲۶۵:
31. مفاتيح الغيب، تقريبا در 200 صفحه به قطع بزرگ. با شرح اصول كافى چاپ شده است و در آغاز آن شرح حال مختصر نويسنده به قلم ناشر آمده است. اين كتاب را به عنوان مقدمۀ تفسير خود كه در ذيل از آن ياد مى‌شود نوشته است.
31. مفاتيح الغيب، تقريبا در 200 صفحه به قطع بزرگ. با شرح اصول كافى چاپ شده است و در آغاز آن شرح حال مختصر نويسنده به قلم ناشر آمده است. اين كتاب را به عنوان مقدمۀ تفسير خود كه در ذيل از آن ياد مى‌شود نوشته است.


32. تفسير القرآن الكريم كه مشتمل بر تفسير تعدادى از سوره‌ها و آيه‌هاى قرآن است. اين تفسير، تمام نشده است و چنين برمى‌آيد كه هدف او نگارش تفسير كامل قرآن بوده ولى مرگ مهلتش نداده است. (به مقدمۀ تفسير سورۀ سجده رجوع كنيد). اين اثر در سال 1321 يا 1322 در 616 صفحه به قطع بزرگ به چاپ رسيده است كه آن مقدار از تفسير است كه به گفتۀ ناشر به آن دست يافته است. اين اثر، شامل تفسير سورۀ فاتحه در 41 صفحه، تفسير سورۀ بقره در 248 صفحه تا آيۀ 62 «كونوا قردة خاسئين»، تفسير آية الكرسى در 67 صفحه (همچنين داراى تفسير ديگرى بر آية الكرسى به زبان فارسى است كه در الذريعه از آن ياد كرده است)، تفسير آيۀ نور در 67 صفحه كه در سال 1313 به طور مستقل چاپ شده است، تفسير سورۀ سجده در 33 صفحه، تفسير سورۀ يس در 86 صفحه، نگارش آن چنان كه در پايان آن گفته است در سال 1030 تمام شده است ، تفسير سورۀ واقعه در 25 صفحه، كه جداگانه در قطع كوچك به چاپ رسيده است، تفسير  سورۀ حديد در 42 صفحه، تفسير سورۀ جمعه در 29 صفحه، تفسير سورۀ طارق در 9 صفحه كه آن را بر ده تسبيحه مرتب كرده است و با كشف الفوائد نيز در سال 1313 چاپ شده است، تفسير سورۀ زلزال در 7 صفحه و تفسير آيۀ «و ترى الجبال تحسبهم جامدة» در 3 صفحه مى‌باشد.  
32. تفسير القرآن الكريم كه مشتمل بر تفسير تعدادى از سوره‌ها و آيه‌هاى قرآن است. اين تفسير، تمام نشده است و چنين برمى‌آيد كه هدف او نگارش تفسير كامل قرآن بوده ولى مرگ مهلتش نداده است. (به مقدمۀ تفسير سورۀ سجده رجوع كنيد). اين اثر در سال 1321 يا 1322 در 616 صفحه به قطع بزرگ به چاپ رسيده است كه آن مقدار از تفسير است كه به گفتۀ ناشر به آن دست يافته است. اين اثر، شامل تفسير سورۀ فاتحه در 41 صفحه، تفسير سورۀ بقره در 248 صفحه تا آيۀ 62 «كونوا قردة خاسئين»، تفسير آية الكرسى در 67 صفحه (همچنين داراى تفسير ديگرى بر آية الكرسى به زبان فارسى است كه در الذريعه از آن ياد كرده است)، تفسير آيۀ نور در 67 صفحه كه در سال 1313 به طور مستقل چاپ شده است، تفسير سورۀ سجده در 33 صفحه، تفسير سورۀ يس در 86 صفحه، نگارش آن چنان كه در پايان آن گفته است در سال 1030 تمام شده است، تفسير سورۀ واقعه در 25 صفحه، كه جداگانه در قطع كوچك به چاپ رسيده است، تفسير  سورۀ حديد در 42 صفحه، تفسير سورۀ جمعه در 29 صفحه، تفسير سورۀ طارق در 9 صفحه كه آن را بر ده تسبيحه مرتب كرده است و با كشف الفوائد نيز در سال 1313 چاپ شده است، تفسير سورۀ زلزال در 7 صفحه و تفسير آيۀ «و ترى الجبال تحسبهم جامدة» در 3 صفحه مى‌باشد.  


33. تفسير سورۀ الاضحى، طبق نقل مرحوم تهرانى در الذريعه در ضمن مجموعه تفسيرهاى او در سال 1322 چاپ شده است. در صورتى كه مقصود از اين مجموعه، مجموعۀ پيشين باشد چنان كه برمى‌آيد تفسير اين سوره در آن مجموعه وجود ندارد.
33. تفسير سورۀ الاضحى، طبق نقل مرحوم تهرانى در الذريعه در ضمن مجموعه تفسيرهاى او در سال 1322 چاپ شده است. در صورتى كه مقصود از اين مجموعه، مجموعۀ پيشين باشد چنان كه برمى‌آيد تفسير اين سوره در آن مجموعه وجود ندارد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش