صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مى‏باشد' به 'مى‏‌باشد'
جز (جایگزینی متن - 'تقریرات فلسفه امام خمینی قدس سره' به 'تقریرات فلسفه امام خمینی قدس‌سره')
جز (جایگزینی متن - 'مى‏باشد' به 'مى‏‌باشد')
خط ۶۵: خط ۶۵:
به دليل بيان علمى همين نظريه‌‏ها و خوددارى نكردن از اظهار علنى آنها، مردم سطحی‌نگر، وی را در تنگنا قرار دادند؛ چنان‌كه خود در نوشته‌‏هايش به آن اشاره نموده و دوره دوم زندگى وى با اين مشكلات شروع ‏شد.  
به دليل بيان علمى همين نظريه‌‏ها و خوددارى نكردن از اظهار علنى آنها، مردم سطحی‌نگر، وی را در تنگنا قرار دادند؛ چنان‌كه خود در نوشته‌‏هايش به آن اشاره نموده و دوره دوم زندگى وى با اين مشكلات شروع ‏شد.  


مرحله دوم، دوره گوشه‌‏نشينى و دورى از مردم و روى آوردن به عبادت و ریاضت در بعضى از كوه‌هاى دوردست واقع در كهك، از روستاهاى قم، مى‏باشد. اين گوشه‌‏نشينى، مدت پانزده سال به طول انجاميد.  
مرحله دوم، دوره گوشه‌‏نشينى و دورى از مردم و روى آوردن به عبادت و ریاضت در بعضى از كوه‌هاى دوردست واقع در كهك، از روستاهاى قم، مى‏‌باشد. اين گوشه‌‏نشينى، مدت پانزده سال به طول انجاميد.  


[[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدر المتألهين]]، شرح گوشه‌نشینی خود را در مقدمه «اسفار» با عباراتی مسجع و زیبا، با این مضامین، بيان نموده است: «من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز، شعله‌های آتش جهالت و گمراهی برافروخته‌تر و بدحالی و نامردی، فراگیرتر می‌شود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معركه بیرون كشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه‌ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شكسته‌حالی پنهان شدم. دل از آرزوها بریدم و همراه شكسته‌دلان بر ادای واجبات، كمر بستم و كوتاهی‌های گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه كتابی تألیف نمودم، زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشكالات و شبهات و... نیازمند تصفیه روح و اندیشه، تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال، پایداری اوضاع و احوال و آسایش خاطر از كدورت و ملال است و با این ‌همه رنج و ملالی كه گوش می‌شنود و چشم می‌بیند، چگونه چنین فراغتی ممكن است... ناچار از همراهی با مردم، دل كندم و از انس با آنان مأیوس گشتم تا آنجا كه دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انكار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بی‌اعتنا شدم، آن‌گاه روی فطرت به‌سوی سبب‌ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذراندم؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و كثرت ریاضت، نور الهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت، انوار ملكوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم كه در گذشته نمی‌دانستم و رمزهایی برایم كشف شد كه به آن‌گونه، از طریق برهان نیافته بودم و هرچه از اسرار الهی، حقایق ربوبی، ودیعه‌های عرشی و رمز و راز صمدی را که با كمك عقل و برهان می‌دانستم، با شهود و عیان، روشن‌تر یافتم. در اینجا بود كه عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آن‌چنان به حق نزدیك شد كه همواره با او به مناجات نشست»<ref>اسفار، ج 1، ص 7</ref>
[[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدر المتألهين]]، شرح گوشه‌نشینی خود را در مقدمه «اسفار» با عباراتی مسجع و زیبا، با این مضامین، بيان نموده است: «من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز، شعله‌های آتش جهالت و گمراهی برافروخته‌تر و بدحالی و نامردی، فراگیرتر می‌شود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معركه بیرون كشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه‌ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شكسته‌حالی پنهان شدم. دل از آرزوها بریدم و همراه شكسته‌دلان بر ادای واجبات، كمر بستم و كوتاهی‌های گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه كتابی تألیف نمودم، زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشكالات و شبهات و... نیازمند تصفیه روح و اندیشه، تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال، پایداری اوضاع و احوال و آسایش خاطر از كدورت و ملال است و با این ‌همه رنج و ملالی كه گوش می‌شنود و چشم می‌بیند، چگونه چنین فراغتی ممكن است... ناچار از همراهی با مردم، دل كندم و از انس با آنان مأیوس گشتم تا آنجا كه دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انكار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بی‌اعتنا شدم، آن‌گاه روی فطرت به‌سوی سبب‌ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذراندم؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و كثرت ریاضت، نور الهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت، انوار ملكوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم كه در گذشته نمی‌دانستم و رمزهایی برایم كشف شد كه به آن‌گونه، از طریق برهان نیافته بودم و هرچه از اسرار الهی، حقایق ربوبی، ودیعه‌های عرشی و رمز و راز صمدی را که با كمك عقل و برهان می‌دانستم، با شهود و عیان، روشن‌تر یافتم. در اینجا بود كه عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آن‌چنان به حق نزدیك شد كه همواره با او به مناجات نشست»<ref>اسفار، ج 1، ص 7</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش