شطری از اوایل امور عامه؛ شرح منظومه حکمت سبزواری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،')
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۲: خط ۵۲:
3- مقدمه و توضيحات آقاى صدوقى‌سها اگر چه شايد از نظر فلسفى نكته جديدى نداشته باشد ولى بى هيچ ترديدى از نظر آشنايى با تاريخ فلسفه و سرگذشت و چگونگى پيدايش انديشه‌هاى حكماى اسلامى، بس ارزشمند است.
3- مقدمه و توضيحات آقاى صدوقى‌سها اگر چه شايد از نظر فلسفى نكته جديدى نداشته باشد ولى بى هيچ ترديدى از نظر آشنايى با تاريخ فلسفه و سرگذشت و چگونگى پيدايش انديشه‌هاى حكماى اسلامى، بس ارزشمند است.


4- يكى از نكته‌هاى تاريخى، چگونگى توفيق جهانگيرخان قشقايى در ترويج فلسفه اسلامى است كه در مقدمه شرح داده شده است. جناب صدوقى‌سها به نقل از استاد جلال‌الدين همائى چنين نوشته است: «جهانگيرخان قشقايى ... به قول شاگردان و اصحاب فهميده و برگزيده‌اش، مصداق انسان كامل بود. وفور عقل و درايت و فضيلت حسن اخلاق و مقام قدس و نزاهت و تقوى و ديانت او مسلّم جميع طبقات بود. وى نه تنها فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامى كفر و الحاد نجات داد بلكه چندان به اين علم رونق و اهميّت بخشيد كه فقهاء و متشرّعان نيز آشكارا با ميل و رغبت روى به درس نهادند و آن را مايه فضل و مفاخرت مى‌شمردند. غالباً، وقت درس حكمت و فلسفه را ما بين دو درس فقه و اصول از قبيل شرح لمعه و قوانين يا درس حديث از قبيل وافى و اصول كافى قرار داده بود و به اين تدبير فلسفه را در لقمه فقه و اصول و حديث پيچيده، به خورد طلّاب مى‌داد. به اين تعبيه عاقلانه، تعليم و تعلّم فلسفه را كه در سابق به سلطه زعماى روحانى محدود و مقيّد بلكه از مجامع علمى محرمانه و مختفى بود، كاملاً علنى و آزاد بلكه بسيار رايج و مرغوب ساخت به‌طورى‌كه جمهور فضلاء و طلّاب علوم حتّى طبقه‌اى كه در خطّ فقاهت و امامت شرعى بودند به تحصيل فلسفه و فنون رياضى و هيئت شائق و راغب شدند و دانستن اين علوم را جزو مزايا و فضايل بارز علمى محسوب داشتند و حال آنكه در قديم تحصيل اين علوم را تضييع عمر و جرم و گناه فاحش مى‌شمردند» (مقدمه مصحح، ص 15- 25).
4- يكى از نكته‌هاى تاريخى، چگونگى توفيق جهانگيرخان قشقايى در ترويج فلسفه اسلامى است كه در مقدمه شرح داده شده است. جناب صدوقى‌سها به نقل از استاد جلال‌الدين همائى چنين نوشته است: «جهانگيرخان قشقايى ... به قول شاگردان و اصحاب فهميده و برگزيده‌اش، مصداق انسان كامل بود. وفور عقل و درايت و فضيلت حسن اخلاق و مقام قدس و نزاهت و تقوى و ديانت او مسلّم جميع طبقات بود. وى نه تنها فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامى كفر و الحاد نجات داد بلكه چندان به اين علم رونق و اهميّت بخشيد كه فقهاء و متشرّعان نيز آشكارا با ميل و رغبت روى به درس نهادند و آن را مايه فضل و مفاخرت مى‌شمردند. غالباً، وقت درس حكمت و فلسفه را ما بين دو درس فقه و اصول از قبيل شرح لمعه و قوانين يا درس حديث از قبيل وافى و اصول كافى قرار داده بود و به اين تدبير فلسفه را در لقمه فقه و اصول و حديث پيچيده، به خورد طلّاب مى‌داد. به اين تعبيه عاقلانه، تعليم و تعلّم فلسفه را كه در سابق به سلطه زعماى روحانى محدود و مقيّد بلكه از مجامع علمى محرمانه و مختفى بود، كاملاً علنى و آزاد بلكه بسيار رايج و مرغوب ساخت به‌طورى‌كه جمهور فضلاء و طلّاب علوم حتّى طبقه‌اى كه در خطّ فقاهت و امامت شرعى بودند به تحصيل فلسفه و فنون رياضى و هيئت شائق و راغب شدند و دانستن اين علوم را جزو مزايا و فضايل بارز علمى محسوب داشتند و حال آنكه در قديم تحصيل اين علوم را تضييع عمر و جرم و گناه فاحش مى‌شمردند» <ref>مقدمه مصحح، ص 15- 25</ref>.


5- استاد سيد حسن مشكان طبسى (متوفاى 1327ش) وضعيت علمى فرهنگى حوزه علميه اصفهان در دوران حكيم جهانگيرخان قشقايى را چنين گزارش كرده است: زمانى كه من وارد اصفهان شدم علوم رياضى و طبيعى بالمرّة متروك و مهجور بود و علوم ادبى بى‌مايه و ضعيف، و مدارس با همه ازدحامى كه ديده مى‌شد توجّهى به اين علوم نداشتند و همه همّت‌ها متوجّه فقه و اصول بود، و با اين حال تجدّد هم به اندازه كمى به مدارس اصفهان راه يافته بود. رسم تكفير بالمرّة منسوخ نشده بود لكن زياد هم اتّفاق نمى‌افتاد. آن وحشتى كه در زمان حاجى كلباسى از علوم عقلى داشته‌اند به مساعى امثال ملّاعلى نورى و جهانگيرخان قشقايى في الجملة به انس تبديل شده بود و به هر جهت به شرط مواظبت بر نماز جماعت و حضور در مجلس روضه و تحصيل فقه و اصول، در ايّام تحصيل، خواندن اين‌گونه علوم كه طلّاب آن زمان علوم غريبه مى‌ناميدند در اوقات فراغت ممكن بود. كم‌كم طرفداران اين علوم زياد شدند و گوش‌ها قدرى به سنخ استدلال فلاسفه و رياضيّون آشنا شد تا آنجا كه پس از سه سال جهانگيرخان از حجره مدرسه صدر بيرون آمد و در شبستان مسجد جارچى براى عدّه‌اى كه قريب يك‌صدوسى نفر مى‌شدند شرح منظومه درس گفت و كسى اعتراض نكرد (همان، ص 16- 17).
5- استاد سيد حسن مشكان طبسى (متوفاى 1327ش) وضعيت علمى فرهنگى حوزه علميه اصفهان در دوران حكيم جهانگيرخان قشقايى را چنين گزارش كرده است: زمانى كه من وارد اصفهان شدم علوم رياضى و طبيعى بالمرّة متروك و مهجور بود و علوم ادبى بى‌مايه و ضعيف، و مدارس با همه ازدحامى كه ديده مى‌شد توجّهى به اين علوم نداشتند و همه همّت‌ها متوجّه فقه و اصول بود، و با اين حال تجدّد هم به اندازه كمى به مدارس اصفهان راه يافته بود. رسم تكفير بالمرّة منسوخ نشده بود لكن زياد هم اتّفاق نمى‌افتاد. آن وحشتى كه در زمان حاجى كلباسى از علوم عقلى داشته‌اند به مساعى امثال ملّاعلى نورى و جهانگيرخان قشقايى في الجملة به انس تبديل شده بود و به هر جهت به شرط مواظبت بر نماز جماعت و حضور در مجلس روضه و تحصيل فقه و اصول، در ايّام تحصيل، خواندن اين‌گونه علوم كه طلّاب آن زمان علوم غريبه مى‌ناميدند در اوقات فراغت ممكن بود. كم‌كم طرفداران اين علوم زياد شدند و گوش‌ها قدرى به سنخ استدلال فلاسفه و رياضيّون آشنا شد تا آنجا كه پس از سه سال جهانگيرخان از حجره مدرسه صدر بيرون آمد و در شبستان مسجد جارچى براى عدّه‌اى كه قريب يك‌صدوسى نفر مى‌شدند شرح منظومه درس گفت و كسى اعتراض نكرد <ref>همان، ص 16- 17</ref>.


6- جهانگيرخان قشقايى ارتباطى وثيق با نهج‌البلاغه داشت و درس نهج‌البلاغه او درس فلسفه بود كه در كمال اتقان بيان مى‌شد و مسائل اخلاقى و حكمى نهج‌البلاغه با موضوعات فلسفى تجزيه و تحليل مى‌گرديد و مرحوم خان كه از نظر اخلاق عاليه انسانى و عقائد دينى، نمونه كاملى بود و در ادب و فلسفه و معارف اسلامى استادى مسلم شناخته مى‌شد، بهتر از هركس نهج‌البلاغه را تدريس مى كرد. يكى از شاگردانش گزارش داده است كه اولين روزى كه به درس ايشان حاضر شدم، اين عبارت را خواند: «يعلم عجيج الوحوش في الفلوات و اختلاف النّينان في البحار الغامرات و معاصي العباد في الخلوات» و بعد وارد بحث در موضوع علم بارى به جزئيّات شد (همان، ص 28).
6- جهانگيرخان قشقايى ارتباطى وثيق با نهج‌البلاغه داشت و درس نهج‌البلاغه او درس فلسفه بود كه در كمال اتقان بيان مى‌شد و مسائل اخلاقى و حكمى نهج‌البلاغه با موضوعات فلسفى تجزيه و تحليل مى‌گرديد و مرحوم خان كه از نظر اخلاق عاليه انسانى و عقائد دينى، نمونه كاملى بود و در ادب و فلسفه و معارف اسلامى استادى مسلم شناخته مى‌شد، بهتر از هركس نهج‌البلاغه را تدريس مى كرد. يكى از شاگردانش گزارش داده است كه اولين روزى كه به درس ايشان حاضر شدم، اين عبارت را خواند: «يعلم عجيج الوحوش في الفلوات و اختلاف النّينان في البحار الغامرات و معاصي العباد في الخلوات» و بعد وارد بحث در موضوع علم بارى به جزئيّات شد <ref>همان، ص 28</ref>.


7- حكيم جهانگيرخان در مدّت سى چهل سال اقامت و تدريس متوالى مدرسه صدر، شاگردان بسيار تربيت كرد كه احصاء اسامى آنها واقعاً دشوار است. جناب صدوقى سها، اسامى صد نفر از آنان را در مقدمه اين كتاب، همراه با توضيحاتى ذكر كرده است. مهمترين شاگرد ايشان، شيخ محمد خراسانى (متوفاى 1355ق) شاگرد خاصّ‌الخاصّ و وارث علم و اخلاق او به شمار مى‌رفت (همان، ص 32- 41).
7- حكيم جهانگيرخان در مدّت سى چهل سال اقامت و تدريس متوالى مدرسه صدر، شاگردان بسيار تربيت كرد كه احصاء اسامى آنها واقعاً دشوار است. جناب صدوقى سها، اسامى صد نفر از آنان را در مقدمه اين كتاب، همراه با توضيحاتى ذكر كرده است. مهمترين شاگرد ايشان، شيخ محمد خراسانى (متوفاى 1355ق) شاگرد خاصّ‌الخاصّ و وارث علم و اخلاق او به شمار مى‌رفت <ref>همان، ص 32- 41</ref>.


8- حكيم جهانگيرخان قشقايى در مبحث وحدت يا كثرت حقيقت وجود، به سه قول اشاره كرده: قول متكلمين كه با تأويل به قول ذوق‌التأله باز مى‌گردد و قول فهلويين. اين سه قول مستلزم كفر و تسويه بين واجب و ممكن نيست و به حلول يا اتحاد نمى‌انجامد. ايشان در ادامه به نقد و بررسى نظريه اختلافى و جنجال‌برانگيز وحدت شخصى وجود پرداخته و افزوده است كه اين قول منسوب به صوفيان است و برخى از معتقدان به آن، قائل به حلول يا اتحاد شده و گفته‌اند كه خدا در وجود ممكنات به صورت حلولى يا اتحادى وجود دارد. او در مقام داورى درباره قول مذكور به اين نكته پرداخته است كه اين قول، ضعيف و مستلزم كفر و نفى تكليف شرعى و انكار معاد است و بعد اضافه كرده است كه اگر كسى ادعاى كشف در اين مسأله كند، چون ادعايش برخلاف ضرورت است، پذيرفتنى نيست و باطل است (متن كتاب، ص 75).
8- حكيم جهانگيرخان قشقايى در مبحث وحدت يا كثرت حقيقت وجود، به سه قول اشاره كرده: قول متكلمين كه با تأويل به قول ذوق‌التأله باز مى‌گردد و قول فهلويين. اين سه قول مستلزم كفر و تسويه بين واجب و ممكن نيست و به حلول يا اتحاد نمى‌انجامد. ايشان در ادامه به نقد و بررسى نظريه اختلافى و جنجال‌برانگيز وحدت شخصى وجود پرداخته و افزوده است كه اين قول منسوب به صوفيان است و برخى از معتقدان به آن، قائل به حلول يا اتحاد شده و گفته‌اند كه خدا در وجود ممكنات به صورت حلولى يا اتحادى وجود دارد. او در مقام داورى درباره قول مذكور به اين نكته پرداخته است كه اين قول، ضعيف و مستلزم كفر و نفى تكليف شرعى و انكار معاد است و بعد اضافه كرده است كه اگر كسى ادعاى كشف در اين مسأله كند، چون ادعايش برخلاف ضرورت است، پذيرفتنى نيست و باطل است <ref>متن كتاب، ص 75</ref>.


فهرست مطالب در ابتداى كتاب و تصاوير برخى شخصيت‌ها، دست‌خط جهانگيرخان قشقايى و فهرست اعلام در انتهاى آن آمده است.
فهرست مطالب در ابتداى كتاب و تصاوير برخى شخصيت‌ها، دست‌خط جهانگيرخان قشقايى و فهرست اعلام در انتهاى آن آمده است.


==پانويس ==
<references />
== منابع مقاله ==
== منابع مقاله ==


مقدمه مصحح و متن كتاب.
مقدمه مصحح و متن كتاب.
۵۳٬۳۲۷

ویرایش