۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یگ' به 'یگ') |
جز (جایگزینی متن - 'هت' به 'هت') |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
داستان اولین ملاقات وی با جناب [[سبزواری، هادی|ملا هادی سبزواری]] چنین نقل شده است که اولین دفعه که به حضور [[سبزواری، هادی|حاجی سبزواری]] رسید، بسیار موردعنایت و توجه ایشان قرار گرفت و از حال او جویا شد و مولدش را پرسید، دارابی در جواب گفت: من طلبهای از مردم فارس هستم. ایشان فرمودند: در این صورت، مشمول حدیث پیغمبر اکرم(ص) هستی که فرمود: لو کان العلم فی الثریا لتنا و له رجال من اهل الفرس؛ اگر علم و دانش در ثریا باشد مردانی از فارس آن را درمییابند. حکیم فیالبداهه گفت: همینطور است، من نیز در جستجوی سعادت به ثریا (کنایه از سبزوار) آمدم. [[سبزواری، هادی|حکیم سبزواری]] از جواب فوری و حسن ادب و خضوع او، بسیار خوشحال شد<ref>همان</ref>. | داستان اولین ملاقات وی با جناب [[سبزواری، هادی|ملا هادی سبزواری]] چنین نقل شده است که اولین دفعه که به حضور [[سبزواری، هادی|حاجی سبزواری]] رسید، بسیار موردعنایت و توجه ایشان قرار گرفت و از حال او جویا شد و مولدش را پرسید، دارابی در جواب گفت: من طلبهای از مردم فارس هستم. ایشان فرمودند: در این صورت، مشمول حدیث پیغمبر اکرم(ص) هستی که فرمود: لو کان العلم فی الثریا لتنا و له رجال من اهل الفرس؛ اگر علم و دانش در ثریا باشد مردانی از فارس آن را درمییابند. حکیم فیالبداهه گفت: همینطور است، من نیز در جستجوی سعادت به ثریا (کنایه از سبزوار) آمدم. [[سبزواری، هادی|حکیم سبزواری]] از جواب فوری و حسن ادب و خضوع او، بسیار خوشحال شد<ref>همان</ref>. | ||
او در طریق سیر و سلوک و تهذیب نفس و تزکیه باطن، مجاهده کامل نموده و مراتب عالی را طی کرد، شادکام به فارس برگشت. او پسازاینکه از سبزوار برگشت، در شیراز ساکن شد و تا پایان عمر، در حجرهای از حجرات حسینیه قوام شیرازی، | او در طریق سیر و سلوک و تهذیب نفس و تزکیه باطن، مجاهده کامل نموده و مراتب عالی را طی کرد، شادکام به فارس برگشت. او پسازاینکه از سبزوار برگشت، در شیراز ساکن شد و تا پایان عمر، در حجرهای از حجرات حسینیه قوام شیرازی، بهتنهایی زندگی کرد<ref>همان</ref>. | ||
زمانی که وی اجازه گرفت و سبزوار را به عزم شیراز پشت سر میگذاشت استادش فرمود: این طلبه دارابی با یکچشم آنچه داشتیم با خود برد و یا به قول دیگری فرمود: «اشاره به سینه خود کرد و گفت: آنچه ذخایر نفیس علمی، با خود داشتیم او به یغما برد»<ref>همان</ref>. | زمانی که وی اجازه گرفت و سبزوار را به عزم شیراز پشت سر میگذاشت استادش فرمود: این طلبه دارابی با یکچشم آنچه داشتیم با خود برد و یا به قول دیگری فرمود: «اشاره به سینه خود کرد و گفت: آنچه ذخایر نفیس علمی، با خود داشتیم او به یغما برد»<ref>همان</ref>. |
ویرایش