۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد الله' به 'عبدالله') |
جز (جایگزینی متن - 'فخر رازى' به 'فخر رازى') |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
== معرفى اجمالى == | == معرفى اجمالى == | ||
'''شرح عيون الحكمة'''، از تأليفات امام فخر | '''شرح عيون الحكمة'''، از تأليفات امام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، به زبان عربى و در سه بخش منطقيات، طبيعيات و الهيات است كه در سه جلد به چاپ رسيده است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] غرض خود را از اين شرح، پاسخ به درخواست عدهاى از دوستان و علما، براى رفع پارهاى از معضلات و غوامض كتاب و بيان هدف و غايت آن بيان مىكند. وى، در ادامه متذكر مىشود كه من مخالف مضامين اين كتاب و عقايد ابن سينا هستم، ولى از آنجايى كه نام مؤلف در ميان علما عظمت فراوانى دارد، آثارش نوعاً تلقى به قبول مىگردد، فلذا ناگزير شدم مطالب آن را شكافته، ايرادات آن را مورد نقد و بررسى قرار دهم. | ||
وى، در ادامه مىگويد: بسيار ديده شده كه افرادى آمدهاند و امثال اين كتاب را ديده و مطالبش را نفهميدهاند و طبق فهم ناصواب خود چيزهايى را در حاشيه كتاب يادداشت كردهاند كه صحيح نمىباشد و به مرور زمان افرادى جاهلتر آمدهاند و در مورد آن حواشى غير صحيح قضاوت كرده و بعضاً آن را به پاى مؤلف اصلى كتاب نوشتهاند، به همين منظور شرحى كه من بر اين كتاب مىنويسم اين مشكل را نيز حل خواهد كرد. | وى، در ادامه مىگويد: بسيار ديده شده كه افرادى آمدهاند و امثال اين كتاب را ديده و مطالبش را نفهميدهاند و طبق فهم ناصواب خود چيزهايى را در حاشيه كتاب يادداشت كردهاند كه صحيح نمىباشد و به مرور زمان افرادى جاهلتر آمدهاند و در مورد آن حواشى غير صحيح قضاوت كرده و بعضاً آن را به پاى مؤلف اصلى كتاب نوشتهاند، به همين منظور شرحى كه من بر اين كتاب مىنويسم اين مشكل را نيز حل خواهد كرد. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
شارح، بعد از خطبهاى كه در آغاز كتاب نوشته است، اشارهاى به عظمت و جايگاه اين كتاب در ميان آثار عقلى دانشمندان اسلامى نموده است، سپس وارد مطالب خود كتاب شده و از اولين مسئله آن؛ يعنى«انّ المنطق ما هو؟» شروع مىكند. اولين مطلبى كه در اين بخش مطرح گرديده فرق ميان تصور و تصديق است؛ او در اينجا به علم ضرورى و اكتسابى اشاره مىكند و علم به شرايط كسب علم راجع به مسائل گوناگون را منطق مىداند و در واقع منطق را علمى مىشمارد كه متكفل بيان شرايط كسب علم در زمينههاى گوناگون است. | شارح، بعد از خطبهاى كه در آغاز كتاب نوشته است، اشارهاى به عظمت و جايگاه اين كتاب در ميان آثار عقلى دانشمندان اسلامى نموده است، سپس وارد مطالب خود كتاب شده و از اولين مسئله آن؛ يعنى«انّ المنطق ما هو؟» شروع مىكند. اولين مطلبى كه در اين بخش مطرح گرديده فرق ميان تصور و تصديق است؛ او در اينجا به علم ضرورى و اكتسابى اشاره مىكند و علم به شرايط كسب علم راجع به مسائل گوناگون را منطق مىداند و در واقع منطق را علمى مىشمارد كه متكفل بيان شرايط كسب علم در زمينههاى گوناگون است. | ||
در ذيل همين بحث، فخر | در ذيل همين بحث، [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، ايرادى وارد مىكند و مىگويد: همين علم منطقى كه شما مىگوييد آيا اكتسابى است يا ضرورى، اگر ضرورى است پس ديگر نيازى به يادگيريش نيست و اگر اكتسابى است پس نياز به علم منطق ديگرى دارد تا چگونگى فراگيرى آن را بياموزد، سپس ايراد دومى نيز وارد مىكند و مىگويد: ما بسيار سراغ داريم عالمان بزرگى را كه حرفهاى خوب و عالمانه بزرگى بيان كردهاند و اشكالى هم در آرايشان ديده نمىشود و در عين حال هيچ علمى نسبت به منطق ندارند. | ||
امام رازى خود در جواب به اشكال مزبور مىگويد: ما نگفتيم تحصيل علوم اكتسابى مشروط است به تعلّم منطق، بلكه مىگوييم آموختن منطق باعث سهولت يادگيرى علوم اكتسابى و مكمل آن است. | امام رازى خود در جواب به اشكال مزبور مىگويد: ما نگفتيم تحصيل علوم اكتسابى مشروط است به تعلّم منطق، بلكه مىگوييم آموختن منطق باعث سهولت يادگيرى علوم اكتسابى و مكمل آن است. | ||
فخر | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در مورد تعريف موضوع منطق، توضيحاتى دارد؛ او ابتدا معقولات ثانيه را توضيح مىدهد و سپس راجع به وجود و عدم آنها صحبت مىكند. | ||
در بحث از ارزش علم منطق، به كلامى از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] كه علم منطق را خادم ساير علوم دانسته است استشهاد مىكند. مسئله آخرى را كه فخر | در بحث از ارزش علم منطق، به كلامى از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] كه علم منطق را خادم ساير علوم دانسته است استشهاد مىكند. مسئله آخرى را كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، قبل از ورود به متن كتاب، مطرح كرده است، در باب تقسيم علوم است؛ او مىگويد: [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] در ابتداى طبيعيات، به تقسيم علوم اشاره مىكند كه ما نيز در آنجا به طور مفصل بيان خواهيم كرد. او سپس اجمالا علوم را به نظرى و عملى و تقسيم علم نظرى به طبيعى، رياضى و الهى و تقسيم علم عملى را به اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن تقسيم مىكند. | ||
شروع بحث منطقيات عيون الحكمه، با تقسيم الفاظ شروع مىشود؛ ابن سينا، نخست، الفاظ را به مفرد و مركب تقسيم مىكند كه فخر رازى در شرح آن ابتدا لفظ مركب و مفرد را تعريف كرده، بعد تفاوت بين لفظ مركب و مؤلَّف را يادآور مىشود و نهايتاً تقسيمات الفاظ و معانى را بيان مىنمايد كه به چهار صورت مىباشد: يا لفظ و معنا هر دو مفردند يا لفظ مفرد و معنا مؤلف است يا لفظ، مؤلف و معنا مفرد است. | شروع بحث منطقيات عيون الحكمه، با تقسيم الفاظ شروع مىشود؛ ابن سينا، نخست، الفاظ را به مفرد و مركب تقسيم مىكند كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در شرح آن ابتدا لفظ مركب و مفرد را تعريف كرده، بعد تفاوت بين لفظ مركب و مؤلَّف را يادآور مىشود و نهايتاً تقسيمات الفاظ و معانى را بيان مىنمايد كه به چهار صورت مىباشد: يا لفظ و معنا هر دو مفردند يا لفظ مفرد و معنا مؤلف است يا لفظ، مؤلف و معنا مفرد است. | ||
بعد از اين توضيحات، مطلب بعدى بو على در باب الفاظ كه عبارت است از تقسيم لفظ به كلى و جزيى، مورد شرح و تفسير فخر رازى قرار گرفته است. در ادامه بيان [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] در مورد كلى ذاتى و كلى عرضى است كه در ذيل آن، اقسام ماهيت كه عبارتند از مركب و بسيط و نظريات گوناگونى از فلاسفه و متكلمين راجع به ماهيت موجودات، توسط امام رازى بيان گرديده است. | بعد از اين توضيحات، مطلب بعدى بو على در باب الفاظ كه عبارت است از تقسيم لفظ به كلى و جزيى، مورد شرح و تفسير [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] قرار گرفته است. در ادامه بيان [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] در مورد كلى ذاتى و كلى عرضى است كه در ذيل آن، اقسام ماهيت كه عبارتند از مركب و بسيط و نظريات گوناگونى از فلاسفه و متكلمين راجع به ماهيت موجودات، توسط امام رازى بيان گرديده است. | ||
در ادامه، شارح، مقدمهاى به اين صورت بيان مىكند كه شئ، يا معلوم بالذات است يا معلوم بتوابعه و صفاته؛ معلوم بالذات، مانند ديده شدن رنگ به وسيله چشم و معلوم بتوابعه مانند ادراك عقل آفرينندهاى را براى عالم؛ از آنجايى كه عقل، وقتى حادث بودن عالم را درك كرد و اين را نيز فهميد كه هر حادِثى آفرينندهاى دارد، درك مىكند كه عالم نيز داراى آفرينندهاى است. | در ادامه، شارح، مقدمهاى به اين صورت بيان مىكند كه شئ، يا معلوم بالذات است يا معلوم بتوابعه و صفاته؛ معلوم بالذات، مانند ديده شدن رنگ به وسيله چشم و معلوم بتوابعه مانند ادراك عقل آفرينندهاى را براى عالم؛ از آنجايى كه عقل، وقتى حادث بودن عالم را درك كرد و اين را نيز فهميد كه هر حادِثى آفرينندهاى دارد، درك مىكند كه عالم نيز داراى آفرينندهاى است. | ||
فخر | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در ادامه، تقسيم صحيحى را به اين ترتيب براى كلى بيان مىكند: كلى، يا تمام الماهيه است يا جزء الماهيه است و براى هر قسمى توضيحاتى ارائه مىكند. | ||
ابن سينا، راجع به جنس مىگويد: «الجنس هو المقول على كثيرين مختلفى الحقائق فى جواب ما هو» و فخر رازى از جمله مسائلى را كه پيرامون جنس مطرح مىكند، عبارت است از بيان قانونى كه به كمك آن، مركب بودن ماهيت از جنس و فصل معلوم مىگردد. | ابن سينا، راجع به جنس مىگويد: «الجنس هو المقول على كثيرين مختلفى الحقائق فى جواب ما هو» و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] از جمله مسائلى را كه پيرامون جنس مطرح مىكند، عبارت است از بيان قانونى كه به كمك آن، مركب بودن ماهيت از جنس و فصل معلوم مىگردد. | ||
مطالبى كه شارح در بخش تعريف فصل، ارائه كرده، نخست بيان اطلاق لفظ بر معنى عام، خاص و خاص الخاص است و سپس حقيقت جزء الماهيه را مشخص كرده و توضيحاتى در تكمله مبحث فصل مطرح نموده است. | مطالبى كه شارح در بخش تعريف فصل، ارائه كرده، نخست بيان اطلاق لفظ بر معنى عام، خاص و خاص الخاص است و سپس حقيقت جزء الماهيه را مشخص كرده و توضيحاتى در تكمله مبحث فصل مطرح نموده است. | ||
فخر | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در شرح كلام بو على راجع به نوع، نخست اطلاقات نوع را مشخص مىكند و مىگويد: نوع، مشترك لفظى است بين نوع حقيقى و نوع مضاف و تفاوتهاى آن دو عبارتند از: 1- نوع مضاف، نوعيتش در قياس با جنس ما فوقش است، اما نوع حقيقى نوعيتش در قياس با جنس ما تحتش. 2- نوع مضاف، در بعضى موارد، جنس واقع مىشود(حيوان، در قياس با جسم، نوع و در قياس با انسان، جنس است)، اما نوع حقيقى نمىتواند جنس واقع شود. 3- نوع مضاف، بايد مركب باشد، ولى مركب بودن در نوع حقيقى واجب نمىباشد. | ||
امام رازى، رابطه بين نوع مضاف و نوع حقيقى را عموم و خصوص نمىداند و راجع به نوع مطالبى همچون بيان نوع و تقسيم نوع را نيز بيان مىكند و نوع عالى، نوع سافل و نوع متوسط را از اقسام نوع مىشمارد و در ادامه بحث الفاظ منطق، راجع به كليات خمس توضيح داده شده است. | امام رازى، رابطه بين نوع مضاف و نوع حقيقى را عموم و خصوص نمىداند و راجع به نوع مطالبى همچون بيان نوع و تقسيم نوع را نيز بيان مىكند و نوع عالى، نوع سافل و نوع متوسط را از اقسام نوع مىشمارد و در ادامه بحث الفاظ منطق، راجع به كليات خمس توضيح داده شده است. | ||
در بخش قاطيغورياس، فخر رازى مىگويد: به عقيده ما، اين باب، جزء منطقيات نمىباشد و بايد در ضمن الهيات بحث شود، اما چون [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] طبق تقسيم متقدّمين آن را در بخش منطق آورده است، ما نيز در همين جا به تفسير آن مىپردازيم. وى، سپس مقدمهاى را براى ورود در اين فصل، لازم مىشمارد كه از موارد مطرح شده در اين مقدمه، تقسيم ممكن الوجود است به جوهر و عرض و همينطور توضيحى راجع به حالّ و محل و كم متصل و كم منفصل. وى، مقولات عشر را به اين ترتيب ذكر مىكند: جوهر، كم، كيف، مضاف، أين، متى، وضع جده، ان يفعل و ان ينفعل. | در بخش قاطيغورياس، [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] مىگويد: به عقيده ما، اين باب، جزء منطقيات نمىباشد و بايد در ضمن الهيات بحث شود، اما چون [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] طبق تقسيم متقدّمين آن را در بخش منطق آورده است، ما نيز در همين جا به تفسير آن مىپردازيم. وى، سپس مقدمهاى را براى ورود در اين فصل، لازم مىشمارد كه از موارد مطرح شده در اين مقدمه، تقسيم ممكن الوجود است به جوهر و عرض و همينطور توضيحى راجع به حالّ و محل و كم متصل و كم منفصل. وى، مقولات عشر را به اين ترتيب ذكر مىكند: جوهر، كم، كيف، مضاف، أين، متى، وضع جده، ان يفعل و ان ينفعل. | ||
رازى مىگويد: قوم، خيال كردهاند كه هر موجود ممكنى بايد تحت يكى از اين مقولات عشر باشد، در حالى كه اين سخن باطلى است، زيرا موجودات يا بسيطند يا مركب و موجودات بسيط يا تحت مقولات هستند يا نيستند. | رازى مىگويد: قوم، خيال كردهاند كه هر موجود ممكنى بايد تحت يكى از اين مقولات عشر باشد، در حالى كه اين سخن باطلى است، زيرا موجودات يا بسيطند يا مركب و موجودات بسيط يا تحت مقولات هستند يا نيستند. | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
بو على، در تعريف قياس مىگويد: «القياس قول مؤلف من اقوال اذا سلمت لزم عنها لذاتها قول آخر» و در تقسيم قياس، آن را به اقترانى و استثنايى تقسيم مىكند؛ براى قياس اقترانى، سه شكل تصوير مىنمايد كه همراه با توضيحاتى از شارح مىباشد. منتج و غير منتج بودن هر يك از اين اشكال نيز همراه با بيان وضعيت صغرى و كبرا مطرح گرديده است | بو على، در تعريف قياس مىگويد: «القياس قول مؤلف من اقوال اذا سلمت لزم عنها لذاتها قول آخر» و در تقسيم قياس، آن را به اقترانى و استثنايى تقسيم مىكند؛ براى قياس اقترانى، سه شكل تصوير مىنمايد كه همراه با توضيحاتى از شارح مىباشد. منتج و غير منتج بودن هر يك از اين اشكال نيز همراه با بيان وضعيت صغرى و كبرا مطرح گرديده است | ||
راجع به قياس استثنايى و قياس خلف نيز بو على توضيحاتى ارائه كرده است كه تفسيرشان توسط فخر رازى در ذيل هر كدام عنوان گرديده است. آخرين مبحث اين فصل، در مورد تمثيل است. | راجع به قياس استثنايى و قياس خلف نيز بو على توضيحاتى ارائه كرده است كه تفسيرشان توسط [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در ذيل هر كدام عنوان گرديده است. آخرين مبحث اين فصل، در مورد تمثيل است. | ||
پنجمين فصل منطقيات، عبارت است از انولوطيقاى ثانيه كه در ابتداى اين فصل كلامى از [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] بدين مضمون آمده است: «مقدماتى كه براهين از آنها شكل مىگيرد، عبارتند از: محسوسات، اوليات و متواترات... | پنجمين فصل منطقيات، عبارت است از انولوطيقاى ثانيه كه در ابتداى اين فصل كلامى از [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] بدين مضمون آمده است: «مقدماتى كه براهين از آنها شكل مىگيرد، عبارتند از: محسوسات، اوليات و متواترات... | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
[[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، قضايايى را كه از مجموع عقل و حس به دست مىآيند، به دو نوع تقسيم مىكند كه عبارتند از: مجربات و حدسيات، سپس بيان ديگرى همراه با توضيحات شارح، در مورد متواترات آمده است و كلام شيخ در مورد برهان، پايانبخش اين فصل از منطقيات است. | [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، قضايايى را كه از مجموع عقل و حس به دست مىآيند، به دو نوع تقسيم مىكند كه عبارتند از: مجربات و حدسيات، سپس بيان ديگرى همراه با توضيحات شارح، در مورد متواترات آمده است و كلام شيخ در مورد برهان، پايانبخش اين فصل از منطقيات است. | ||
فصل ششم بخش منطقيات، متعلق است به طوبيقا كه همان قياسات جدليه مىباشد. فخر | فصل ششم بخش منطقيات، متعلق است به طوبيقا كه همان قياسات جدليه مىباشد. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، برهان را مركب از مقدمات واجب الثبوت، جدل را مركب از مقدمات اكثرية الثبوت، خطابه را مركب از مقدمات متساوية الثبوت و مغالطه را مركب از مقدمات اقلية الثبوت مىداند و نهايتاً شعر را مر كب از مقدمات ممتنع الثبوت مىداند و مىگويد: قياس مركبى كه از مشهورات و مسلمات تشكيل شده باشد، در زمره قياسات جدليه حساب نمىشود. | ||
فخر رازى تعريفى را از امام غزالى در مورد جدل بيان مىكند كه عبارت است از: «الجدل منازعة تجرى بين متعارضين لتحقيق حق او لابطال باطل»، سپس در اين تعريف، چهار مناقشه جدّى وارد كرده و تعريف صحيح را«الجدل ملكة صناعية يتمكن صاحبها بها من تركيب الحجة من مقدمات مشهورة او مسلمة لانتاج نتيجة ظنية»، مىداند، سپس چهار فايده براى جدل بيان كرده و اين كلام [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] را كه در مورد جدل گفته است: «القياسات الجدلية مقدماتها هى الامور المشهورة التى يراها الجمهور و ارباب الصنائع»، نيز مورد نقادى قرار مىدهد. | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] تعريفى را از امام غزالى در مورد جدل بيان مىكند كه عبارت است از: «الجدل منازعة تجرى بين متعارضين لتحقيق حق او لابطال باطل»، سپس در اين تعريف، چهار مناقشه جدّى وارد كرده و تعريف صحيح را«الجدل ملكة صناعية يتمكن صاحبها بها من تركيب الحجة من مقدمات مشهورة او مسلمة لانتاج نتيجة ظنية»، مىداند، سپس چهار فايده براى جدل بيان كرده و اين كلام [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] را كه در مورد جدل گفته است: «القياسات الجدلية مقدماتها هى الامور المشهورة التى يراها الجمهور و ارباب الصنائع»، نيز مورد نقادى قرار مىدهد. | ||
سوفسطيقا، عنوان هفتمين فصل منطقيات است كه در واقع بحثى كوتاه در مورد مغالطه مىباشد. فصل هشتم، ريطوريقا است. در اينجا [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] قياسات خطابيه را مركب از مقدمات مقبوله يا مظنونه يا مشهوره مىداند كه هر كدام از آنها را با مثالهايى همراه كرده است. | سوفسطيقا، عنوان هفتمين فصل منطقيات است كه در واقع بحثى كوتاه در مورد مغالطه مىباشد. فصل هشتم، ريطوريقا است. در اينجا [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] قياسات خطابيه را مركب از مقدمات مقبوله يا مظنونه يا مشهوره مىداند كه هر كدام از آنها را با مثالهايى همراه كرده است. | ||
فخر | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در اينجا بحثى حاشيهاى راجع به علت معطل ماندن احكام اسلام در سرزمين مصر در سه بند عنوان كرده است، سپس به بحث خطابه بازگشته و منفعت آن را در اقناع مىداند و اين اقناع را اعم از اقناع در رابطه با عقايد و اقناع در رابطه با اعمال مىداند؛ اقناع خطابه در اعمال بر سه قسم امور مشاوريه، امور مشاجريه و امور منافريه مىباشد. | ||
آخرين مسئلهاى كه در اينجا بدان مىپردازد، مربوط است به اختلافى كه مردم در مقايسه شرافت خطابه و جدل دارند كه مختار شارح شرافت خطابه مىباشد و براى آن دلايلى را بيان مىنمايد. وى برهان را مفيد يقين براى خواص و خطابه را مفيد يقين براى عوام مىداند و آيه شريفه«ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة» را ناظر به اين دو بخش مىداند كه مراد از حكمت، برهان و مراد از مواعظ حسنه، خطابه مىباشد. | آخرين مسئلهاى كه در اينجا بدان مىپردازد، مربوط است به اختلافى كه مردم در مقايسه شرافت خطابه و جدل دارند كه مختار شارح شرافت خطابه مىباشد و براى آن دلايلى را بيان مىنمايد. وى برهان را مفيد يقين براى خواص و خطابه را مفيد يقين براى عوام مىداند و آيه شريفه«ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة» را ناظر به اين دو بخش مىداند كه مراد از حكمت، برهان و مراد از مواعظ حسنه، خطابه مىباشد. | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۳: | ||
طبيعيات: بخش دوم كتاب، در مورد طبيعيات مىباشد. اين بخش، در شانزده فصل تنظيم گرديده است كه در مورد علوم، اجسام، خلأ، زمان، حركت، نبات، حيوان، حواس، قواى محركه و نفس ناطقه در آن مطالبى بيان شده است. | طبيعيات: بخش دوم كتاب، در مورد طبيعيات مىباشد. اين بخش، در شانزده فصل تنظيم گرديده است كه در مورد علوم، اجسام، خلأ، زمان، حركت، نبات، حيوان، حواس، قواى محركه و نفس ناطقه در آن مطالبى بيان شده است. | ||
فصل اول، در تقسيم علوم است كه چهار مسئله را در بر گرفته است: مسئله اول، تقسيم حكمت است. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، حكمت را اين چنين تعريف مىكند: «الحكمة استكمال النفس الانسانية بتصور الامور و التصديق بالحقائق النظرية و العملية على قدر الطاقة الانسانية». امام فخر | فصل اول، در تقسيم علوم است كه چهار مسئله را در بر گرفته است: مسئله اول، تقسيم حكمت است. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، حكمت را اين چنين تعريف مىكند: «الحكمة استكمال النفس الانسانية بتصور الامور و التصديق بالحقائق النظرية و العملية على قدر الطاقة الانسانية». امام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، تفسيرى بر اين تعريف بو على دارد و در آنجا كمالات انسان را به سه قسم تقسيم كرده است كه عبارتند از: كمالات نفسانيه، كمالات بدنيه و كمالات روحانيه. وى، حكمت را جزء كمالات نفسانيه شمرده است. | ||
مسئله سوم اين فصل، بيان اقسام حكمت عمليه است كه [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] آن را در سه حكمت مدنيه، منزليه و خلقيه دستهبندى كرده است و اين، همان تقسيمات است كه فلاسفه يونان بدان پرداختهاند، لكن شارح مىگويد: تقسيمبندى ابن سينا در كتاب حكمت مشرقيه، غير از اين است؛ وى، در آنجا هر كدام از حكمتهاى عملى و نظرى را به چهار قسمت تقسيم نموده است كه اين، بر خلاف آراى جمهور علما مىباشد. | مسئله سوم اين فصل، بيان اقسام حكمت عمليه است كه [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] آن را در سه حكمت مدنيه، منزليه و خلقيه دستهبندى كرده است و اين، همان تقسيمات است كه فلاسفه يونان بدان پرداختهاند، لكن شارح مىگويد: تقسيمبندى ابن سينا در كتاب حكمت مشرقيه، غير از اين است؛ وى، در آنجا هر كدام از حكمتهاى عملى و نظرى را به چهار قسمت تقسيم نموده است كه اين، بر خلاف آراى جمهور علما مىباشد. | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۱: | ||
فصل دوم طبيعيات، در مقدماتى است كه قبل از ورود به علم طبيعى، دانستن آنها لازم است. ابن سينا، نخست، راجع به جزيى بودن علم طبيعى سخن مىگويد و رازى، علت آن را بحث علم طبيعى از موجودات مىداند و مىگويد: هر علم جزيى نيازمند مباديى هست تا مسائل آن را روشن نمايد. | فصل دوم طبيعيات، در مقدماتى است كه قبل از ورود به علم طبيعى، دانستن آنها لازم است. ابن سينا، نخست، راجع به جزيى بودن علم طبيعى سخن مىگويد و رازى، علت آن را بحث علم طبيعى از موجودات مىداند و مىگويد: هر علم جزيى نيازمند مباديى هست تا مسائل آن را روشن نمايد. | ||
ماتن، هر جسم طبيعى را متشكل از ماده و صورت معرفى مىكند و شارح، علت آوردن صفت طبيعى را احتراز از جسم تعليمى مىداند. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، در ادامه مقدمات علم طبيعى، مطلبى را در مورد موجودات حادث بيان مىكند و شرط عدم سبق را براى آنها لازم مىداند و اين همراه است با توضيحاتى ازجانب فخر رازى. | ماتن، هر جسم طبيعى را متشكل از ماده و صورت معرفى مىكند و شارح، علت آوردن صفت طبيعى را احتراز از جسم تعليمى مىداند. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، در ادامه مقدمات علم طبيعى، مطلبى را در مورد موجودات حادث بيان مىكند و شرط عدم سبق را براى آنها لازم مىداند و اين همراه است با توضيحاتى ازجانب [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]. | ||
حركت اجسام و چگونگى تقسيمات آن، از ديگر مسائل مقدماتى علم طبيعى است كه توضيحاتى توسط ماتن و شارح در باره آن داده شده است. ابن سينا، اسباب چهارگانهاى را براى اشياء نام مىبرد كه عبارتند: از مبدأ حركت، ماده، صورت و غايت، سپس هر يك از اين اسباب چهارگانه را به اقسام ديگرى تقسيم كرده، مىگويد: هر كدام از اينها، يا قريبند يا بعيد، يا عامند يا خاص، يا بالقوهاند يا بالفعل، يا بالحقيقهاند يا بالعرض. امام رازى مىگويد: چهار قسم ديگر در كتاب شفا به اين اقسام هشتگانه اضافه شده است كه مجموعاً دوازده صورت براى هر يك از اقسام علل اشياء، درست خواهد شد. | حركت اجسام و چگونگى تقسيمات آن، از ديگر مسائل مقدماتى علم طبيعى است كه توضيحاتى توسط ماتن و شارح در باره آن داده شده است. ابن سينا، اسباب چهارگانهاى را براى اشياء نام مىبرد كه عبارتند: از مبدأ حركت، ماده، صورت و غايت، سپس هر يك از اين اسباب چهارگانه را به اقسام ديگرى تقسيم كرده، مىگويد: هر كدام از اينها، يا قريبند يا بعيد، يا عامند يا خاص، يا بالقوهاند يا بالفعل، يا بالحقيقهاند يا بالعرض. امام رازى مىگويد: چهار قسم ديگر در كتاب شفا به اين اقسام هشتگانه اضافه شده است كه مجموعاً دوازده صورت براى هر يك از اقسام علل اشياء، درست خواهد شد. | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۷: | ||
شارح، كلام ابن سينا را در مورد طبيعت برگرفته از كلام ارسطاطاليس مىداند و توضيحاتى در بارهاش ارائه مىنمايد. تعريفى كه ابن سينا در مورد حركت كرده است، توسط شارح تفسير شده است. وى در مورد اين سخن بو على«كل حركة تصدر عن محرك من متحرك فهى بالقياس الى ما فيه تحرك و بالقياس الى ما عنه تحريك»، مىگويد: اگر منظور ماتن اين است كه حركت اگر از محرك باشد تحريك است و اگر از متحرك باشد تحرك نام دارد، اين سخن باطلى است، زيرا خود شيخ در كتاب شفا آن را ابطال كرده است و باعث تعجب است كه در اينجا چرا به چنين چيزى قائل شده است. | شارح، كلام ابن سينا را در مورد طبيعت برگرفته از كلام ارسطاطاليس مىداند و توضيحاتى در بارهاش ارائه مىنمايد. تعريفى كه ابن سينا در مورد حركت كرده است، توسط شارح تفسير شده است. وى در مورد اين سخن بو على«كل حركة تصدر عن محرك من متحرك فهى بالقياس الى ما فيه تحرك و بالقياس الى ما عنه تحريك»، مىگويد: اگر منظور ماتن اين است كه حركت اگر از محرك باشد تحريك است و اگر از متحرك باشد تحرك نام دارد، اين سخن باطلى است، زيرا خود شيخ در كتاب شفا آن را ابطال كرده است و باعث تعجب است كه در اينجا چرا به چنين چيزى قائل شده است. | ||
فصل سوم طبيعيات، در مورد بيان تناهى ابعاد است. ابن سينا، معتقد است كه جايز نيست هيچ جسمى يا هيج بعدى از ابعاد، نه در خلأ و نه در ملأ، يا هيچ عددى از اعداد، لايتناهى باشد. وى، براى اين كلام دلايلى را ارائه مىكند كه همراه است با تفاسيرى از فخر رازى. نتيجهاى كه از اين بحث به دست مىآيد، تناهى عالم است و علت آن، تناهى ابعاد و جهات است. | فصل سوم طبيعيات، در مورد بيان تناهى ابعاد است. ابن سينا، معتقد است كه جايز نيست هيچ جسمى يا هيج بعدى از ابعاد، نه در خلأ و نه در ملأ، يا هيچ عددى از اعداد، لايتناهى باشد. وى، براى اين كلام دلايلى را ارائه مىكند كه همراه است با تفاسيرى از [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]. نتيجهاى كه از اين بحث به دست مىآيد، تناهى عالم است و علت آن، تناهى ابعاد و جهات است. | ||
فصل چهارم، در تحديد جهان با محيط و مركز است. در اينجا [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، ابتدا به نهايت و غايت داشتن جهات اشاره مىكند كه با تفاسيرى از شارح همراه است. اين مسئله داراى فروعاتى است كه در باره حركت اجسام و احوال آن، همچنين تركيب اجسام در حال حركت و... مىباشد. | فصل چهارم، در تحديد جهان با محيط و مركز است. در اينجا [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، ابتدا به نهايت و غايت داشتن جهات اشاره مىكند كه با تفاسيرى از شارح همراه است. اين مسئله داراى فروعاتى است كه در باره حركت اجسام و احوال آن، همچنين تركيب اجسام در حال حركت و... مىباشد. | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۵: | ||
فصل ششم، در نفى خلأ و ملأ است. در اينجا [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، علل نفى آنها را توضيح مىدهد كه اگر چيزى به نام خلأ يا ملأ موجود بود، چه لوازمى را به همراه داشت كه براى توضيح بيشتر، شارح، اشكال و جوابى را مطرح نموده است. | فصل ششم، در نفى خلأ و ملأ است. در اينجا [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، علل نفى آنها را توضيح مىدهد كه اگر چيزى به نام خلأ يا ملأ موجود بود، چه لوازمى را به همراه داشت كه براى توضيح بيشتر، شارح، اشكال و جوابى را مطرح نموده است. | ||
امتناع تداخل اجسام محسوسه، از ديگر مباحث مطرح شده در اين فصل مىباشد كما اينكه در ادامه توضيحات و دلايل ديگرى توسط شارح و ماتن بر نفى خلأ و ملأ بيان شده است و تقريباً نقدى از سوى فخر رازى بر اين عقايد [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، به چشم نمىخورد. | امتناع تداخل اجسام محسوسه، از ديگر مباحث مطرح شده در اين فصل مىباشد كما اينكه در ادامه توضيحات و دلايل ديگرى توسط شارح و ماتن بر نفى خلأ و ملأ بيان شده است و تقريباً نقدى از سوى [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بر اين عقايد [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، به چشم نمىخورد. | ||
نفى جوهر فرد، عنوان هفتمين فصل طبيعيات، است. در ابتداى اين فصل، بو على در پى توضيحاتى راجع به الفاظ اتصال، مماس و تداخل است. اين توضيحات، براى تقرير برهانى است براى اثبات اينكه ممكن نيست اجسام محسوسه، از اجزاى لا يتجزى تركيب گردند. اينها همگى با توضيحات مفصلى از شارح همراه است كه هم كلمات ماتن را تفسير مىكند و هم براهينى را براى اثبات اين موضوعات مطرح مىسازد. | نفى جوهر فرد، عنوان هفتمين فصل طبيعيات، است. در ابتداى اين فصل، بو على در پى توضيحاتى راجع به الفاظ اتصال، مماس و تداخل است. اين توضيحات، براى تقرير برهانى است براى اثبات اينكه ممكن نيست اجسام محسوسه، از اجزاى لا يتجزى تركيب گردند. اينها همگى با توضيحات مفصلى از شارح همراه است كه هم كلمات ماتن را تفسير مىكند و هم براهينى را براى اثبات اين موضوعات مطرح مىسازد. | ||
خط ۱۵۱: | خط ۱۵۱: | ||
ابن سينا، در ادامه، نتيجهاى را كه از تركيب اجسام محسوسه از اجزاى لا يتجزى حاصل مىشود، بيان مىكند و امام رازى، آن را به عنوان دومين حجت بر نفى جوهر فرد به حساب مىآورد. شارح، در ادامه مىگويد: حال كه اجسام متشكل از اجزاى لا يتجزى نيستند، ناگزير از اجزايى كه بىنهايت قابل قسمت مىباشند، تشكيل شدهاند. اين كلام رازى، با براهينى همراه است كه در همين مبحث آمده است. | ابن سينا، در ادامه، نتيجهاى را كه از تركيب اجسام محسوسه از اجزاى لا يتجزى حاصل مىشود، بيان مىكند و امام رازى، آن را به عنوان دومين حجت بر نفى جوهر فرد به حساب مىآورد. شارح، در ادامه مىگويد: حال كه اجسام متشكل از اجزاى لا يتجزى نيستند، ناگزير از اجزايى كه بىنهايت قابل قسمت مىباشند، تشكيل شدهاند. اين كلام رازى، با براهينى همراه است كه در همين مبحث آمده است. | ||
در ادامه، بو على، جملاتى را در باره اجسام محسوسه بيان مىكند كه با تفاسير شارح قابل درك مىباشد، مثلاً بعضى از آنها جوابهايى است كه [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] به قائلان به جوهر فرد داده است، لكن اين موارد با توضيحات شارح معنا پيدا مىكند كه حاكى از تسلط امام فخر رازى بر آرا و آثار ابن سينا مىباشد. | در ادامه، بو على، جملاتى را در باره اجسام محسوسه بيان مىكند كه با تفاسير شارح قابل درك مىباشد، مثلاً بعضى از آنها جوابهايى است كه [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] به قائلان به جوهر فرد داده است، لكن اين موارد با توضيحات شارح معنا پيدا مىكند كه حاكى از تسلط امام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بر آرا و آثار ابن سينا مىباشد. | ||
در فصل هشتم، بحث، راجع به زمان است. متن، با تعريفى از زمان شروع مىشود كه همراه با توضيحاتى است از ابن سينا در مورد زمان و مسائلى كه شارح در اين باره مطرح مىكند، در تبيين مسئله، كمك فراوانى به مخاطب مىنمايد. ادلهاى كه [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] براى اثبات وجود زمان مطرح مىكند، به طور كامل از هم تفكيك شده ودر پنج شماره بدانها پرداخته شده است. از جمله مسائل مطرح شده در اين فصل، مقدار حركت بودن زمان، اول و آخر نداشتن زمان و... است. | در فصل هشتم، بحث، راجع به زمان است. متن، با تعريفى از زمان شروع مىشود كه همراه با توضيحاتى است از ابن سينا در مورد زمان و مسائلى كه شارح در اين باره مطرح مىكند، در تبيين مسئله، كمك فراوانى به مخاطب مىنمايد. ادلهاى كه [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] براى اثبات وجود زمان مطرح مىكند، به طور كامل از هم تفكيك شده ودر پنج شماره بدانها پرداخته شده است. از جمله مسائل مطرح شده در اين فصل، مقدار حركت بودن زمان، اول و آخر نداشتن زمان و... است. | ||
خط ۱۶۳: | خط ۱۶۳: | ||
مسئله ديگرى كه از مطالب فصل نهم به شمار مىرود، اين است كه هيچ جسمىاز مبدأ حركت خود منفك نمىباشد و هر جسمى كه در آن، مبدأ حركت وجود دارد، حركتش يا مستقيم است يا مستدير و همينطور محال است كه يك جسم بسيط، هم داراى مبدأ حركت مستقيم باشد و هم داراى مبدأ حركت مستدير. در همين فصل، راجع به اقسام حركات نيز توضيحاتى داده شده است كه تمام اين موارد اخير همراه با توضيحاتى مبسوط و كاربردى از جانب امام رازى است. | مسئله ديگرى كه از مطالب فصل نهم به شمار مىرود، اين است كه هيچ جسمىاز مبدأ حركت خود منفك نمىباشد و هر جسمى كه در آن، مبدأ حركت وجود دارد، حركتش يا مستقيم است يا مستدير و همينطور محال است كه يك جسم بسيط، هم داراى مبدأ حركت مستقيم باشد و هم داراى مبدأ حركت مستدير. در همين فصل، راجع به اقسام حركات نيز توضيحاتى داده شده است كه تمام اين موارد اخير همراه با توضيحاتى مبسوط و كاربردى از جانب امام رازى است. | ||
عنوان فصل دهم، فى مسائل السماء و العالم، است. مسئله اول، در اين فصل، در بيان ماهيت اجسام بسيط و مركب است. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، تقسيمى گويا راجع به اجسام به اين صورت ارائه مىنمايد: اجسام، يا بسيطند يا مركب؛ بسايط اجسامى هستند كه منقسم به اجسام مختلف الطبايع نمىگردند، مانند آسمانها، خاك، آب، هوا و آتش؛ اجسام مركب، آنهايى هستند كه منحل به اجسام مختلف الطبيعه مىگردند، مثل حيوان و گياه. در اينجا مباحث مهم زيادى مطرح شده است كه تفاسير عالمانه فخر رازى روشنگر آن مباحث مىباشد. از جمله آن مسائل، مىتوان به تقدم اجسام بسيط بر مركبات و عدم تولد مركبات از اجرام فلكيه اشاره كرد. | عنوان فصل دهم، فى مسائل السماء و العالم، است. مسئله اول، در اين فصل، در بيان ماهيت اجسام بسيط و مركب است. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، تقسيمى گويا راجع به اجسام به اين صورت ارائه مىنمايد: اجسام، يا بسيطند يا مركب؛ بسايط اجسامى هستند كه منقسم به اجسام مختلف الطبايع نمىگردند، مانند آسمانها، خاك، آب، هوا و آتش؛ اجسام مركب، آنهايى هستند كه منحل به اجسام مختلف الطبيعه مىگردند، مثل حيوان و گياه. در اينجا مباحث مهم زيادى مطرح شده است كه تفاسير عالمانه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] روشنگر آن مباحث مىباشد. از جمله آن مسائل، مىتوان به تقدم اجسام بسيط بر مركبات و عدم تولد مركبات از اجرام فلكيه اشاره كرد. | ||
چهار حكم، در ذيل بيان ماهيت آتش، از طرف امام فخر رازى بيان گرديده است، سپس اشارهاى به حرارت آتش و هوا و برودت آب و زمين گرديده و اين فصل به پايان رسيده است. | چهار حكم، در ذيل بيان ماهيت آتش، از طرف امام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بيان گرديده است، سپس اشارهاى به حرارت آتش و هوا و برودت آب و زمين گرديده و اين فصل به پايان رسيده است. | ||
فصل يازدهم، در آثار علويّه است كه داراى سه قسم مىباشند: اول تأثير اجرام فلكيه در اين عالم است كه [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] مىگويد: آنچه از اين تأثيرات، ظاهر است، آن قسم از تأثيراتى است كه از سوى شمس و قمر به ما مىرسد و الا تأثيرات ساير كواكب از ما مخفى است. در اينجا [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، از تأثيرات اين دو كوكب سخن گفته و به تبع آن، حقيقت دود و بخار و همچنين چگونگى تشكيل باران و برف را توضيح داده است و براى توضيح بيشتر و دقيقتر، فخر رازى در كنار مطالب شيخ، تفصيلى بيان كرده است. | فصل يازدهم، در آثار علويّه است كه داراى سه قسم مىباشند: اول تأثير اجرام فلكيه در اين عالم است كه [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] مىگويد: آنچه از اين تأثيرات، ظاهر است، آن قسم از تأثيراتى است كه از سوى شمس و قمر به ما مىرسد و الا تأثيرات ساير كواكب از ما مخفى است. در اينجا [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، از تأثيرات اين دو كوكب سخن گفته و به تبع آن، حقيقت دود و بخار و همچنين چگونگى تشكيل باران و برف را توضيح داده است و براى توضيح بيشتر و دقيقتر، [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در كنار مطالب شيخ، تفصيلى بيان كرده است. | ||
بو على، در قسم دوم از آثار علويه، به توضيح هاله و رنگين كمان و خيالى بودن آنها مىپردازد و شارح ادله خيالى بودن آنها را در ضمن چند مسئله و مقدمه آورده است. قسم سوم آثارعلويه، امورى است كه در روى زمين حادث مىشود، مانند زلزله و آتشفشان كه از بخارات زير زمينى به وجود مىآيند. ابن سينا، اجسام معدنى را نيز از آثار اين بخارات مىداند. امام رازى، در اينجا نيز مانند اكثر بخشهاى كتاب، غير از توضيحى كه راجع به مطالب ارائه مىكند، اقدام به تفسير الفاظ به كار برده شده توسط ماتن مىنمايد. | بو على، در قسم دوم از آثار علويه، به توضيح هاله و رنگين كمان و خيالى بودن آنها مىپردازد و شارح ادله خيالى بودن آنها را در ضمن چند مسئله و مقدمه آورده است. قسم سوم آثارعلويه، امورى است كه در روى زمين حادث مىشود، مانند زلزله و آتشفشان كه از بخارات زير زمينى به وجود مىآيند. ابن سينا، اجسام معدنى را نيز از آثار اين بخارات مىداند. امام رازى، در اينجا نيز مانند اكثر بخشهاى كتاب، غير از توضيحى كه راجع به مطالب ارائه مىكند، اقدام به تفسير الفاظ به كار برده شده توسط ماتن مىنمايد. | ||
خط ۱۷۳: | خط ۱۷۳: | ||
فصل دوازدهم، در مورد گياهان است كه چگونگى به وجود آمدن آنها همراه با آثارشان در اين فصل مورد تحليل و بررسى قرار گرفته است. در فصل سيزدهم كه راجع به حيوان است، ويژگىهاى حيوان از بابت مزاج و قوه دراكهاش مطرح گرديده و تغاير نفس و روح به همين مناسبت، توسط شارح، همراه با سه دليل بيان گرديده است. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، نفس را متشكل از دو قوه مدركه و محركه مىداند. او قوىترين و مهمترين حواس حيوانات را لامسه مىداند و براى اين كلام، شارح، به سه دليل تمسك نموده است كه همراه است با توضيحات مفصلترى راجع به قوه لمس و مختصات آن. | فصل دوازدهم، در مورد گياهان است كه چگونگى به وجود آمدن آنها همراه با آثارشان در اين فصل مورد تحليل و بررسى قرار گرفته است. در فصل سيزدهم كه راجع به حيوان است، ويژگىهاى حيوان از بابت مزاج و قوه دراكهاش مطرح گرديده و تغاير نفس و روح به همين مناسبت، توسط شارح، همراه با سه دليل بيان گرديده است. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، نفس را متشكل از دو قوه مدركه و محركه مىداند. او قوىترين و مهمترين حواس حيوانات را لامسه مىداند و براى اين كلام، شارح، به سه دليل تمسك نموده است كه همراه است با توضيحات مفصلترى راجع به قوه لمس و مختصات آن. | ||
دومين حسى كه مورد بررسى قرار گرفته، عبارت است از ذائقه كه فخر رازى آمدن ذائقه بعد از لامسه را حمل بر قرار گرفتن ذائقه در درجه دوم اهميت ميان حواس حيوانات، كرده است. شامّه، سومين قوه مورد بحث حيوانات است كه طبيعتاً بعد از لامسه و ذائقه مهمترين حواس حيوانات مىباشد. اينكه شنوايى از كجاست و چه اعضايى در شنيدن تأثير دارند، مسائل مورد بحث در چهارمين حس از حواس پنجگانه است و نهايتاً قوه بينايى مورد بررسى واقع گرديده است. | دومين حسى كه مورد بررسى قرار گرفته، عبارت است از ذائقه كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] آمدن ذائقه بعد از لامسه را حمل بر قرار گرفتن ذائقه در درجه دوم اهميت ميان حواس حيوانات، كرده است. شامّه، سومين قوه مورد بحث حيوانات است كه طبيعتاً بعد از لامسه و ذائقه مهمترين حواس حيوانات مىباشد. اينكه شنوايى از كجاست و چه اعضايى در شنيدن تأثير دارند، مسائل مورد بحث در چهارمين حس از حواس پنجگانه است و نهايتاً قوه بينايى مورد بررسى واقع گرديده است. | ||
در ادامه توضيحاتى راجع به مراتب و مختصات ديگرى از حواس، همراه با بررسى مسئله شعاع آمده است كه بو على بحثى دقيق و عالمانه را همراه با ترسيم برخى از اشكال براى توضيح بيشتر و تفهيم دقيقتر، مطرح كرده و امام رازى نيز در اين ميان كار خود را به دقت انجام داده و شكل مورد بررسى را اثر اقليدس در كتاب مناظراتش مىداند و توضيحاتى مفصل در اين باره ارائه مىنمايد. | در ادامه توضيحاتى راجع به مراتب و مختصات ديگرى از حواس، همراه با بررسى مسئله شعاع آمده است كه بو على بحثى دقيق و عالمانه را همراه با ترسيم برخى از اشكال براى توضيح بيشتر و تفهيم دقيقتر، مطرح كرده و امام رازى نيز در اين ميان كار خود را به دقت انجام داده و شكل مورد بررسى را اثر اقليدس در كتاب مناظراتش مىداند و توضيحاتى مفصل در اين باره ارائه مىنمايد. | ||
فصل چهاردهم، در حواس باطنه است. ابن سينا، نخستين حس باطنى را حس مشترك مىداند و به اثبات وجود آن مىپردازد. فخر | فصل چهاردهم، در حواس باطنه است. ابن سينا، نخستين حس باطنى را حس مشترك مىداند و به اثبات وجود آن مىپردازد. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در ذيل اين قسمت، ادراكات انسان را دستهبندى كرده و جايگاه حس مشترك را در ميان آنها به خوبى مشخص مىنمايد، سپس دلايل منكرين حس مشترك را بيان مىكند. | ||
بو على، در مورد حس مشترك، معتقد است آنچه كه مدركات حسّ مشترك را در خود جاى مىدهد، عبارت است از خيال كه جايگاه عضو مربوط به آن، در قسمت جلوى مغز است، كما اينكه حافظه، خزانه وهم مىباشد و جايگاه عضو مربوط به آن، در قسمت عقب مغز مىباشد. فخر | بو على، در مورد حس مشترك، معتقد است آنچه كه مدركات حسّ مشترك را در خود جاى مىدهد، عبارت است از خيال كه جايگاه عضو مربوط به آن، در قسمت جلوى مغز است، كما اينكه حافظه، خزانه وهم مىباشد و جايگاه عضو مربوط به آن، در قسمت عقب مغز مىباشد. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، توضيحى راجع به حافظه و جايگاه آن در ذيل اين مطلب مىآورد، سپس راجع به قوه مفكره كه بعد از اين مىآيد، مطالبى را بيان مىكند. | ||
بو على، جايگاه قوه مفكره را در وسط مغز مىداند و مىگويد: حس مشترك، غير از خيال است، زيرا حافظ با قابل فرق مىكند؛ حس مشترك، قابل اين ادراكات است و خيال، حافظ آنها مىباشد. | بو على، جايگاه قوه مفكره را در وسط مغز مىداند و مىگويد: حس مشترك، غير از خيال است، زيرا حافظ با قابل فرق مىكند؛ حس مشترك، قابل اين ادراكات است و خيال، حافظ آنها مىباشد. | ||
خط ۱۹۱: | خط ۱۹۱: | ||
احوال قوه نظريه كه قواى معدّه براى نفس ناطقه ناميده شدهاند، عنوان بحث ديگرى در اين بخش از طبيعيات مىباشد. چگونگى فعليت يافتن قواى عقليه نيز موضوع ديگرى است كه با تفصيلات فراوانى توسط شارح همراه مىباشد. | احوال قوه نظريه كه قواى معدّه براى نفس ناطقه ناميده شدهاند، عنوان بحث ديگرى در اين بخش از طبيعيات مىباشد. چگونگى فعليت يافتن قواى عقليه نيز موضوع ديگرى است كه با تفصيلات فراوانى توسط شارح همراه مىباشد. | ||
در باره ادراك معقولات، هم خود [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] و هم فخر رازى توضيحات مفصلى را بيان نمودهاند. اثبات تجرد نفس ناطقه، با دلايل متعدد و... از جمله مباحث پايانى اين فصل است. | در باره ادراك معقولات، هم خود [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] و هم [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] توضيحات مفصلى را بيان نمودهاند. اثبات تجرد نفس ناطقه، با دلايل متعدد و... از جمله مباحث پايانى اين فصل است. | ||
الهيات: اين بخش، داراى نه فصل مىباشد كه اولين آنها در مورد اوصاف موجود است. در اين فصل راجع به اينكه موجود چه صفاتى دارد و همينطور موضوع علم الهى صحبت شده است. بو على، مىگويد: موجود، گاهى به وحدت و كثرت، گاهى به كلى و جزيى، گاهى به بالفعل و بالقوه بودن و گاهى به تحرك و سكون و... متصف مىگردد. | الهيات: اين بخش، داراى نه فصل مىباشد كه اولين آنها در مورد اوصاف موجود است. در اين فصل راجع به اينكه موجود چه صفاتى دارد و همينطور موضوع علم الهى صحبت شده است. بو على، مىگويد: موجود، گاهى به وحدت و كثرت، گاهى به كلى و جزيى، گاهى به بالفعل و بالقوه بودن و گاهى به تحرك و سكون و... متصف مىگردد. | ||
خط ۲۰۱: | خط ۲۰۱: | ||
تقسيمات موجود، از جمله مسائل مطرح شده در اين فصل است كه بحثى مفصل راجع به جوهر و عرض را در پى دارد. فصل دوم، در احكام هيولا و صورت است كه نخست، تركيب جسم از هيولا و صورت اثبات گرديده، سپس به توضيحاتى در مورد هيولا و صورت، از جمله اينكه هيولا خالى از صورت نوعيه نمىباشد و اينكه ماهيت صورت نوعيه چيست، پرداخته شده است. | تقسيمات موجود، از جمله مسائل مطرح شده در اين فصل است كه بحثى مفصل راجع به جوهر و عرض را در پى دارد. فصل دوم، در احكام هيولا و صورت است كه نخست، تركيب جسم از هيولا و صورت اثبات گرديده، سپس به توضيحاتى در مورد هيولا و صورت، از جمله اينكه هيولا خالى از صورت نوعيه نمىباشد و اينكه ماهيت صورت نوعيه چيست، پرداخته شده است. | ||
سومين فصل، درمورد اثبات قوا مىباشد. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، مىگويد: از هر جسمى فعلى صادر مىشود على الدوام و در ماده محسوسه؛ فخر | سومين فصل، درمورد اثبات قوا مىباشد. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، مىگويد: از هر جسمى فعلى صادر مىشود على الدوام و در ماده محسوسه؛ [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در توضيح اين مطلب، عبارت كتاب را طولانى ارزيابى مىكند. تفسير قوا و اقامه برهان براى اثبات طبيعت و همچنين اثبات اينكه هر حركتى داراى غايت معينى است، از جمله مباحث اين فصل مىباشد. | ||
فصل چهارم، در احكام علل و معلولات است كه اولين مسئله آن، در تعريف سبب است. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، سبب را به«كل ما يتعلق به وجود الشىء من غير ان يكون وجود ذلك الشىء داخلاً فى وجوده او متحققاً به وجوده»، تعريف مىكند و فخر | فصل چهارم، در احكام علل و معلولات است كه اولين مسئله آن، در تعريف سبب است. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، سبب را به«كل ما يتعلق به وجود الشىء من غير ان يكون وجود ذلك الشىء داخلاً فى وجوده او متحققاً به وجوده»، تعريف مىكند و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، منظور شيخ را از اين تعريف به همراه تعريفى كه در كتاب حدود آورده است، بيان مىكند كه همراه است با مناقشاتى در اين باب. | ||
مسئله دوم، در حصر اسباب در چهار سبب است. فخر | مسئله دوم، در حصر اسباب در چهار سبب است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در ذيل اين مسئله مىگويد: گويا اين مطلب، به كلام شيخ افزوده شده و بعيد است كه سخن وى باشد...تأثير فاعل، عنوان مسئله سوم اين فصل است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] مىگويد: اثر، وقتى حادث شد، سه امر را دارا مىباشد: 1- وجود حاصل در حال. 2- عدم سابق. 3- مسبوقيت اين وجود به آن عدم. يقيناً فاعل در عدم سابق اثرى نخواهد داشت، كما اينكه در وجود مسبوق به عدم نيز تأثيرى ندارد، پس تنها اثر فاعل در وجود خواهد بود. | ||
در مسئله چهارم، راجع به تقدم وجود علت بر وجود معلول بحث شده است. فخر | در مسئله چهارم، راجع به تقدم وجود علت بر وجود معلول بحث شده است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، اين مسئله را اشرف مسائل باب علت و معلول مىداند كه برهان ذكر شده در اثبات واجب الوجود، بر حول آن مىگردد. در ادامه آراى فلاسفه و متكلمين را در اين باب بيان كرده و با وجوهى به ابطال پاسخ فلاسفه در جواب سؤال متكلمان مىپردازد. | ||
فصل پنجم، در باره موجود و انقسام آن به جوهر و عرض است كه در اين فصل، مسائل مهمى مطرح گرديده؛ از آن جمله بحث تشكيك وجود است كه فخر رازى ضمن توضيحاتى در مورد مفهوم تشكيك، هفت حجت را بر دلالت لفظ وجود بر معناى واحد در جميع موجودات كه مورد اتفاق حكما است، اقامه مىنمايد. | فصل پنجم، در باره موجود و انقسام آن به جوهر و عرض است كه در اين فصل، مسائل مهمى مطرح گرديده؛ از آن جمله بحث تشكيك وجود است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] ضمن توضيحاتى در مورد مفهوم تشكيك، هفت حجت را بر دلالت لفظ وجود بر معناى واحد در جميع موجودات كه مورد اتفاق حكما است، اقامه مىنمايد. | ||
اينكه جوهر، موجود لا فى موضوع است، توسط ابن سينا به دو صورت تفسير شده و سپس تفاوت آن دو، بيان گريده است. امام رازى معتقد است كه اگر اين فصل، در بحث اول الهيات كه سخن از جوهر بود، مطرح مىگرديد، بهتر بود، ولى در عين حال به تفسير آن پرداخته ا ست. | اينكه جوهر، موجود لا فى موضوع است، توسط ابن سينا به دو صورت تفسير شده و سپس تفاوت آن دو، بيان گريده است. امام رازى معتقد است كه اگر اين فصل، در بحث اول الهيات كه سخن از جوهر بود، مطرح مىگرديد، بهتر بود، ولى در عين حال به تفسير آن پرداخته ا ست. | ||
خط ۲۲۷: | خط ۲۲۷: | ||
مسئله سوم، در تمييز ماهيت از لواحقش است. فصل پنجم، در اشاره به پارهاى از احكام فصل است كه امام رازى آن را در سه حكم جداگانه مرتب نموده است. فصل هشتم، در الهيات است. مسئله اول اين فصل، در اثبات واجب الوجود است. | مسئله سوم، در تمييز ماهيت از لواحقش است. فصل پنجم، در اشاره به پارهاى از احكام فصل است كه امام رازى آن را در سه حكم جداگانه مرتب نموده است. فصل هشتم، در الهيات است. مسئله اول اين فصل، در اثبات واجب الوجود است. | ||
مسئله دوم، در توحيد واجب الوجود است. فخر | مسئله دوم، در توحيد واجب الوجود است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در ذيل اين مسئله، استدلال شيخ را مورد مناقشه قرار مىدهد. مسئله سوم، در اين باره است كه واجب الوجود، از جميع جهات واجب است كه اين در واقع فقط شرحى است از سوى [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] و مطلبى در اين زمينه در متن موجود نمىباشد. | ||
مسئله چهارم، در شرح صفات سلبيه واجب الوجود است. حد نداشتن ضد نداشتن همتا نداشتن متغير نبودن عالم بودن و قادر بودن مطالبى است كه به ترتيب در مسئلههاى پنجم، ششم... دهم بررسى شده است. | مسئله چهارم، در شرح صفات سلبيه واجب الوجود است. حد نداشتن ضد نداشتن همتا نداشتن متغير نبودن عالم بودن و قادر بودن مطالبى است كه به ترتيب در مسئلههاى پنجم، ششم... دهم بررسى شده است. |
ویرایش