پرش به محتوا

شرح عيون الحكمة: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'كيفيت' به 'کیفیت'
جز (جایگزینی متن - ' == معرفى اجمالى == ' به '')
جز (جایگزینی متن - 'كيفيت' به 'کیفیت')
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات کتاب
{{جعبه اطلاعات کتاب
| تصویر =NUR01817J1.jpg
| تصویر =NUR01817J1.jpg
خط ۷: خط ۶:
عیون الحکمه. شرح
عیون الحکمه. شرح
| پدیدآوران =  
| پدیدآوران =  
[[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله]] (نويسنده)
[[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله]] (نویسنده)


[[فخر رازی، محمد بن عمر]] (شارح)
[[فخر رازی، محمد بن عمر]] (شارح)
خط ۲۵: خط ۲۴:
منطق - متون قدیمی تا قرن 14
منطق - متون قدیمی تا قرن 14
| ناشر =  
| ناشر =  
موسسة الصادق(ع)
مؤسسة الصادق(ع)
| مکان نشر =تهران - ایران
| مکان نشر =تهران - ایران
| سال نشر = 1373 ش  
| سال نشر = 1373 ش  


| کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE1817AUTOMATIONCODE
| کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE01817AUTOMATIONCODE
| چاپ =1
| چاپ =1
| تعداد جلد =3
| تعداد جلد =3
| کتابخانۀ دیجیتال نور =
| کتابخوان همراه نور =01817
| کد پدیدآور =
| کد پدیدآور =
| پس از =
| پس از =
| پیش از =
| پیش از =
}}
}}
'''شرح عيون الحكمة'''، از تأليفات امام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، به زبان عربى و در سه بخش منطقيات، طبیعیات و الهيات است كه در سه جلد به چاپ رسيده است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] غرض خود را از اين شرح، پاسخ به درخواست عده‌اى از دوستان و علما، براى رفع پاره‌اى از معضلات و غوامض كتاب و بيان هدف و غايت آن بيان مى‌كند. وى، در ادامه متذكر مى‌شود كه من مخالف مضامين اين كتاب و عقايد ابن سينا هستم، ولى از آن‌جايى كه نام مؤلف در ميان علما عظمت فراوانى دارد، آثارش نوعاً تلقى به قبول مى‌گردد، فلذا ناگزير شدم مطالب آن را شكافته، ايرادات آن را مورد نقد و بررسى قرار دهم.
'''شرح عيون الحكمة'''، از تأليفات امام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، به زبان عربى و در سه بخش منطقيات، طبیعیات و الهيات است كه در سه جلد به چاپ رسيده است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] غرض خود را از اين شرح، پاسخ به درخواست عده‌اى از دوستان و علما، براى رفع پاره‌اى از معضلات و غوامض كتاب و بيان هدف و غايت آن بيان مى‌كند. وى، در ادامه متذكر مى‌شود كه من مخالف مضامين اين كتاب و عقايد ابن سينا هستم، ولى از آن‌جايى كه نام مؤلف در ميان علما عظمت فراوانى دارد، آثارش نوعاً تلقى به قبول مى‌گردد، فلذا ناگزير شدم مطالب آن را شكافته، ايرادات آن را مورد نقد و بررسى قرار دهم.


خط ۴۱: خط ۴۴:


== ساختار ==
== ساختار ==
جلد اول كتاب، مشتمل بر يك مقدمه از شارح، پنج مسئله تمهيديه و نه فصل است. جلد دوم، حاوى شانزده فصل و جلد سوم داراى نه فصل است. شارح در هر مسئله و فصلى فقره‌هايى از كلام بوعلى را ذكر كرده و به شرح و بررسى آن پرداخته است.
جلد اول كتاب، مشتمل بر يك مقدمه از شارح، پنج مسئله تمهيديه و نه فصل است. جلد دوم، حاوى شانزده فصل و جلد سوم داراى نه فصل است. شارح در هر مسئله و فصلى فقره‌هايى از كلام بوعلى را ذكر كرده و به شرح و بررسى آن پرداخته است.


== گزارش محتوا ==
== گزارش محتوا ==
 
شارح، بعد از خطبه‌اى كه در آغاز كتاب نوشته است، اشاره‌اى به عظمت و جايگاه اين كتاب در ميان آثار عقلى دانشمندان اسلامی‌نموده است، سپس وارد مطالب خود كتاب شده و از اولين مسئله آن؛ يعنی «انّ المنطق ما هو؟» شروع مى‌كند. اولين مطلبى كه در اين بخش مطرح گرديده فرق ميان تصور و تصديق است؛ او در اين‌جا به علم ضرورى و اكتسابى اشاره مى‌كند و علم به شرايط كسب علم راجع به مسائل گوناگون را منطق مى‌داند و در واقع منطق را علمى مى‌شمارد كه متكفل بيان شرايط كسب علم در زمينه‌هاى گوناگون است.
 
شارح، بعد از خطبه‌اى كه در آغاز كتاب نوشته است، اشاره‌اى به عظمت و جايگاه اين كتاب در ميان آثار عقلى دانشمندان اسلامى نموده است، سپس وارد مطالب خود كتاب شده و از اولين مسئله آن؛ يعنی «انّ المنطق ما هو؟» شروع مى‌كند. اولين مطلبى كه در اين بخش مطرح گرديده فرق ميان تصور و تصديق است؛ او در اين‌جا به علم ضرورى و اكتسابى اشاره مى‌كند و علم به شرايط كسب علم راجع به مسائل گوناگون را منطق مى‌داند و در واقع منطق را علمى مى‌شمارد كه متكفل بيان شرايط كسب علم در زمينه‌هاى گوناگون است.


در ذيل همين بحث، [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، ايرادى وارد مى‌كند و مى‌گويد: همين علم منطقى كه شما مى‌گوييد آيا اكتسابى است يا ضرورى، اگر ضرورى است پس ديگر نيازى به يادگيريش نيست و اگر اكتسابى است پس نياز به علم منطق ديگرى دارد تا چگونگى فراگيرى آن را بياموزد، سپس ايراد دومى نيز وارد مى‌كند و مى‌گويد: ما بسيار سراغ داريم عالمان بزرگى را كه حرف‌هاى خوب و عالمانه بزرگى بيان كرده‌اند و اشكالى هم در آرايشان ديده نمى‌شود و در عين حال هيچ علمى نسبت به منطق ندارند.
در ذيل همين بحث، [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، ايرادى وارد مى‌كند و مى‌گويد: همين علم منطقى كه شما مى‌گوييد آيا اكتسابى است يا ضرورى، اگر ضرورى است پس ديگر نيازى به يادگيريش نيست و اگر اكتسابى است پس نياز به علم منطق ديگرى دارد تا چگونگى فراگيرى آن را بياموزد، سپس ايراد دومى نيز وارد مى‌كند و مى‌گويد: ما بسيار سراغ داريم عالمان بزرگى را كه حرف‌هاى خوب و عالمانه بزرگى بيان كرده‌اند و اشكالى هم در آرايشان ديده نمى‌شود و در عين حال هيچ علمى نسبت به منطق ندارند.
خط ۷۸: خط ۷۷:
رازى مى‌گويد: قوم، خيال كرده‌اند كه هر موجود ممكنى بايد تحت يكى از اين مقولات عشر باشد، در حالى كه اين سخن باطلى است، زيرا موجودات يا بسيطند يا مركب و موجودات بسيط يا تحت مقولات هستند يا نيستند.
رازى مى‌گويد: قوم، خيال كرده‌اند كه هر موجود ممكنى بايد تحت يكى از اين مقولات عشر باشد، در حالى كه اين سخن باطلى است، زيرا موجودات يا بسيطند يا مركب و موجودات بسيط يا تحت مقولات هستند يا نيستند.


شارح، بعد از اين مقدمه نسبتاً مفصل، كلام [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] را كه فرموده است: «هر لفظ مفردى كه بر يكى از موجودات دلالت مى‌كند، يا دالّ بر جوهر است يا دالّ بر كميت يا دال بر كيفيت يا...» توضيح مى‌دهد.
شارح، بعد از اين مقدمه نسبتاً مفصل، كلام [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] را كه فرموده است: «هر لفظ مفردى كه بر يكى از موجودات دلالت مى‌كند، يا دالّ بر جوهر است يا دالّ بر كميت يا دال بر کیفیت يا...» توضيح مى‌دهد.


سومين بخش منطقيات عيون الحكمه، بارى‌ارمينياس است. در اين‌جا، ماتن، لفظى را كه بر اشياى كثيره دلالت دارد، به متواطى، مشترك و مشكك تقسيم مى‌نمايد و شارح، تقسيم صحيح را به اين صورت بيان مى‌كند كه منطوق، يا لفظى واحد است يا لفظى كثير؛ لفظ واحد، يا افاده معناى واحدى مى‌كند يا افاده معانى مختلف؛ آن قسمى كه افاده معناى واحد مى‌كند، آن معناى واحد، يا مشترك بودنش در بين كثيرين ممتنع است كه مى‌شود اسم علم، يا ممتنع نيست كه اگر ممتنع نباشد، يا حصولش در آن مفاهيم على السويه است يا نيست؛ اگر على السويه باشد، مى‌شود لفظ متواطى و اگر على السويه نباشد، مشكك خواهد بود و نهايتاً اگر لفظ واحد افاده معانى كثيره بكند، لفظ مشترك نام خواهد گرفت.
سومين بخش منطقيات عيون الحكمه، بارى‌ارمينياس است. در اين‌جا، ماتن، لفظى را كه بر اشياى كثيره دلالت دارد، به متواطى، مشترك و مشكك تقسيم مى‌نمايد و شارح، تقسيم صحيح را به اين صورت بيان مى‌كند كه منطوق، يا لفظى واحد است يا لفظى كثير؛ لفظ واحد، يا افاده معناى واحدى مى‌كند يا افاده معانى مختلف؛ آن قسمى كه افاده معناى واحد مى‌كند، آن معناى واحد، يا مشترك بودنش در بين كثيرين ممتنع است كه مى‌شود اسم علم، يا ممتنع نيست كه اگر ممتنع نباشد، يا حصولش در آن مفاهيم على السويه است يا نيست؛ اگر على السويه باشد، مى‌شود لفظ متواطى و اگر على السويه نباشد، مشكك خواهد بود و نهايتاً اگر لفظ واحد افاده معانى كثيره بكند، لفظ مشترك نام خواهد گرفت.
خط ۱۰۸: خط ۱۰۷:
طبیعیات: بخش دوم كتاب، در مورد طبیعیات مى‌باشد. اين بخش، در شانزده فصل تنظيم گرديده است كه در مورد علوم، اجسام، خلأ، زمان، حركت، نبات، حيوان، حواس، قواى محركه و نفس ناطقه در آن مطالبى بيان شده است.
طبیعیات: بخش دوم كتاب، در مورد طبیعیات مى‌باشد. اين بخش، در شانزده فصل تنظيم گرديده است كه در مورد علوم، اجسام، خلأ، زمان، حركت، نبات، حيوان، حواس، قواى محركه و نفس ناطقه در آن مطالبى بيان شده است.


فصل اول، در تقسيم علوم است كه چهار مسئله را در بر گرفته است: مسئله اول، تقسيم حكمت است. [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، حكمت را اين چنين تعريف مى‌كند: «الحكمة استكمال النفس الانسانية بتصور الامور و التصديق بالحقائق النظرية و العملية على قدر الطاقة الانسانية». امام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، تفسيرى بر اين تعريف بوعلى دارد و در آن‌جا كمالات انسان را به سه قسم تقسيم كرده است كه عبارتند از: كمالات نفسانيه، كمالات بدنيه و كمالات روحانيه. وى، حكمت را جزء كمالات نفسانيه شمرده است.
فصل اول، در تقسيم علوم است كه چهار مسئله را در بر گرفته است: مسئله اول، تقسيم حكمت است. [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، حكمت را اين چنين تعريف مى‌كند: «الحكمة استكمال النفس الانسانية بتصور الامور و التصديق بالحقائق النظرية و العملية على قدر الطاقة الانسانية». امام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، تفسيرى بر اين تعريف بوعلى دارد و در آن‌جا كمالات انسان را به سه قسم تقسيم كرده است كه عبارتند از: كمالات نفسانيه، كمالات بدنيه و كمالات روحانیه. وى، حكمت را جزء كمالات نفسانيه شمرده است.


مسئله سوم اين فصل، بيان اقسام حكمت عمليه است كه [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] آن را در سه حكمت مدنيه، منزليه و خلقيه دسته‌بندى كرده است و اين، همان تقسيمات است كه فلاسفه يونان بدان پرداخته‌اند، لكن شارح مى‌گويد: تقسيم‌بندى ابن سينا در كتاب حكمت مشرقيه، غير از اين است؛ وى، در آن‌جا هر كدام از حكمت‌هاى عملى و نظرى را به چهار قسمت تقسيم نموده است كه اين، بر خلاف آراى جمهور علما مى‌باشد.
مسئله سوم اين فصل، بيان اقسام حكمت عمليه است كه [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] آن را در سه حكمت مدنيه، منزليه و خلقيه دسته‌بندى كرده است و اين، همان تقسيمات است كه فلاسفه يونان بدان پرداخته‌اند، لكن شارح مى‌گويد: تقسيم‌بندى ابن سينا در كتاب حكمت مشرقيه، غير از اين است؛ وى، در آن‌جا هر كدام از حكمت‌هاى عملى و نظرى را به چهار قسمت تقسيم نموده است كه اين، بر خلاف آراى جمهور علما مى‌باشد.
خط ۱۴۴: خط ۱۴۳:
ذاتى نبودن حركت اجسام و اينكه هر متحركى بايد محرك داشته باشد، از ديگر مطالب اين فصل است كه شارح با ذكر مقدماتى و بيان چند سؤال و جواب، مطلب مذكور را به خوبى تبيين نموده است. بحثى دقيق از سوى [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] مطرح گرديده مبنى بر اينكه انتهاى حركت تمام متحركات بايد به محرك اول كه تحرك در او نيست، ختم گردد كه با تفسير و تأييد شارح همراه مى‌باشد.
ذاتى نبودن حركت اجسام و اينكه هر متحركى بايد محرك داشته باشد، از ديگر مطالب اين فصل است كه شارح با ذكر مقدماتى و بيان چند سؤال و جواب، مطلب مذكور را به خوبى تبيين نموده است. بحثى دقيق از سوى [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] مطرح گرديده مبنى بر اينكه انتهاى حركت تمام متحركات بايد به محرك اول كه تحرك در او نيست، ختم گردد كه با تفسير و تأييد شارح همراه مى‌باشد.


براى اطلاع از قوت و قدرت محرك اول، بحثى مطرح مى‌گردد راجع به اينكه قواى جسمانيه، قدرت افعال غير متناهيه را ندارند، پس معلوم مى‌شود اين محرك اول است كه قدرت لا يتناهى دارد و نتيجه اين مى‌شود كه محرك اول، نه جسم است و نه در جسم و نه متحرك، چون اول است و نه ساكن، چون قبول حركت نمى‌كند(ساكن به جسمى كه زمانى متحرك بوده و اكنون از حركت باز ايستاده گفته مى‌شود).
براى اطلاع از قوت و قدرت محرك اول، بحثى مطرح مى‌گردد راجع به اينكه قواى جسمانیه، قدرت افعال غير متناهيه را ندارند، پس معلوم مى‌شود اين محرك اول است كه قدرت لا يتناهى دارد و نتيجه اين مى‌شود كه محرك اول، نه جسم است و نه در جسم و نه متحرك، چون اول است و نه ساكن، چون قبول حركت نمى‌كند(ساكن به جسمى كه زمانى متحرك بوده و اكنون از حركت باز ايستاده گفته مى‌شود).


مسئله ديگرى كه از مطالب فصل نهم به شمار مى‌رود، اين است كه هيچ جسمى‌از مبدأ حركت خود منفك نمى‌باشد و هر جسمى كه در آن، مبدأ حركت وجود دارد، حركتش يا مستقيم است يا مستدير و همين‌طور محال است كه يك جسم بسيط، هم داراى مبدأ حركت مستقيم باشد و هم داراى مبدأ حركت مستدير. در همين فصل، راجع به اقسام حركات نيز توضيحاتى داده شده است كه تمام اين موارد اخير همراه با توضيحاتى مبسوط و كاربردى از جانب امام رازى است.
مسئله ديگرى كه از مطالب فصل نهم به شمار مى‌رود، اين است كه هيچ جسمى‌از مبدأ حركت خود منفك نمى‌باشد و هر جسمى كه در آن، مبدأ حركت وجود دارد، حركتش يا مستقيم است يا مستدير و همين‌طور محال است كه يك جسم بسيط، هم داراى مبدأ حركت مستقيم باشد و هم داراى مبدأ حركت مستدير. در همين فصل، راجع به اقسام حركات نيز توضيحاتى داده شده است كه تمام اين موارد اخير همراه با توضيحاتى مبسوط و كاربردى از جانب امام رازى است.
خط ۱۵۶: خط ۱۵۵:
بوعلى، در قسم دوم از آثار علويه، به توضيح هاله و رنگين كمان و خيالى بودن آنها مى‌پردازد و شارح ادله خيالى بودن آنها را در ضمن چند مسئله و مقدمه آورده است. قسم سوم آثارعلويه، امورى است كه در روى زمين حادث مى‌شود، مانند زلزله و آتشفشان كه از بخارات زير زمينى به وجود مى‌آيند. ابن سينا، اجسام معدنى را نيز از آثار اين بخارات مى‌داند. امام رازى، در اين‌جا نيز مانند اكثر بخش‌هاى كتاب، غير از توضيحى كه راجع به مطالب ارائه مى‌كند، اقدام به تفسير الفاظ به كار برده شده توسط ماتن مى‌نمايد.
بوعلى، در قسم دوم از آثار علويه، به توضيح هاله و رنگين كمان و خيالى بودن آنها مى‌پردازد و شارح ادله خيالى بودن آنها را در ضمن چند مسئله و مقدمه آورده است. قسم سوم آثارعلويه، امورى است كه در روى زمين حادث مى‌شود، مانند زلزله و آتشفشان كه از بخارات زير زمينى به وجود مى‌آيند. ابن سينا، اجسام معدنى را نيز از آثار اين بخارات مى‌داند. امام رازى، در اين‌جا نيز مانند اكثر بخش‌هاى كتاب، غير از توضيحى كه راجع به مطالب ارائه مى‌كند، اقدام به تفسير الفاظ به كار برده شده توسط ماتن مى‌نمايد.


فصل دوازدهم، در مورد گياهان است كه چگونگى به وجود آمدن آنها همراه با آثارشان در اين فصل مورد تحليل و بررسى قرار گرفته است. در فصل سيزدهم كه راجع به حيوان است، ويژگى‌هاى حيوان از بابت مزاج و قوه دراكه‌اش مطرح گرديده و تغاير نفس و روح به همين مناسبت، توسط شارح، همراه با سه دليل بيان گرديده است. [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، نفس را متشكل از دو قوه مدركه و محركه مى‌داند. او قوى‌ترين و مهم‌ترين حواس حيوانات را لامسه مى‌داند و براى اين كلام، شارح، به سه دليل تمسك نموده است كه همراه است با توضيحات مفصل‌ترى راجع به قوه لمس و مختصات آن.
فصل دوازدهم، در مورد گياهان است كه چگونگى به وجود آمدن آنها همراه با آثارشان در اين فصل مورد تحليل و بررسى قرار گرفته است. در فصل سيزدهم كه راجع به حيوان است، ويژگى‌هاى حيوان از بابت مزاج و قوه دراكه‌اش مطرح گرديده و تغاير نفس و روح به همين مناسبت، توسط شارح، همراه با سه دليل بيان گرديده است. [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، نفس را متشكل از دو قوه مدرکه و محركه مى‌داند. او قوى‌ترين و مهم‌ترين حواس حيوانات را لامسه مى‌داند و براى اين كلام، شارح، به سه دليل تمسك نموده است كه همراه است با توضيحات مفصل‌ترى راجع به قوه لمس و مختصات آن.


دومين حسى كه مورد بررسى قرار گرفته، عبارت است از ذائقه كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] آمدن ذائقه بعد از لامسه را حمل بر قرار گرفتن ذائقه در درجه دوم اهميت ميان حواس حيوانات، كرده است. شامّه، سومين قوه مورد بحث حيوانات است كه طبيعتاً بعد از لامسه و ذائقه مهم‌ترين حواس حيوانات مى‌باشد. اينكه شنوايى از كجاست و چه اعضايى در شنيدن تأثير دارند، مسائل مورد بحث در چهارمين حس از حواس پنج‌گانه است و نهايتاً قوه بينايى مورد بررسى واقع گرديده است.
دومين حسى كه مورد بررسى قرار گرفته، عبارت است از ذائقه كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] آمدن ذائقه بعد از لامسه را حمل بر قرار گرفتن ذائقه در درجه دوم اهميت ميان حواس حيوانات، كرده است. شامّه، سومين قوه مورد بحث حيوانات است كه طبيعتاً بعد از لامسه و ذائقه مهم‌ترين حواس حيوانات مى‌باشد. اينكه شنوايى از كجاست و چه اعضايى در شنيدن تأثير دارند، مسائل مورد بحث در چهارمين حس از حواس پنج‌گانه است و نهايتاً قوه بينايى مورد بررسى واقع گرديده است.
خط ۱۶۴: خط ۱۶۳:
فصل چهاردهم، در حواس باطنه است. ابن سينا، نخستين حس باطنى را حس مشترك مى‌داند و به اثبات وجود آن مى‌پردازد. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در ذيل اين قسمت، ادراكات انسان را دسته‌بندى كرده و جايگاه حس مشترك را در ميان آنها به خوبى مشخص مى‌نمايد، سپس دلايل منكرين حس مشترك را بيان مى‌كند.
فصل چهاردهم، در حواس باطنه است. ابن سينا، نخستين حس باطنى را حس مشترك مى‌داند و به اثبات وجود آن مى‌پردازد. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در ذيل اين قسمت، ادراكات انسان را دسته‌بندى كرده و جايگاه حس مشترك را در ميان آنها به خوبى مشخص مى‌نمايد، سپس دلايل منكرين حس مشترك را بيان مى‌كند.


بوعلى، در مورد حس مشترك، معتقد است آنچه كه مدركات حسّ مشترك را در خود جاى مى‌دهد، عبارت است از خيال كه جايگاه عضو مربوط به آن، در قسمت جلوى مغز است، كما اينكه حافظه، خزانه وهم مى‌باشد و جايگاه عضو مربوط به آن، در قسمت عقب مغز مى‌باشد. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، توضيحى راجع به حافظه و جايگاه آن در ذيل اين مطلب مى‌آورد، سپس راجع به قوه مفكره كه بعد از اين مى‌آيد، مطالبى را بيان مى‌كند.
بوعلى، در مورد حس مشترك، معتقد است آنچه كه مدرک ات حسّ مشترك را در خود جاى مى‌دهد، عبارت است از خيال كه جايگاه عضو مربوط به آن، در قسمت جلوى مغز است، كما اينكه حافظه، خزانه وهم مى‌باشد و جايگاه عضو مربوط به آن، در قسمت عقب مغز مى‌باشد. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، توضيحى راجع به حافظه و جايگاه آن در ذيل اين مطلب مى‌آورد، سپس راجع به قوه مفكره كه بعد از اين مى‌آيد، مطالبى را بيان مى‌كند.


بوعلى، جايگاه قوه مفكره را در وسط مغز مى‌داند و مى‌گويد: حس مشترك، غير از خيال است، زيرا حافظ با قابل فرق مى‌كند؛ حس مشترك، قابل اين ادراكات است و خيال، حافظ آنها مى‌باشد.
بوعلى، جايگاه قوه مفكره را در وسط مغز مى‌داند و مى‌گويد: حس مشترك، غير از خيال است، زيرا حافظ با قابل فرق مى‌كند؛ حس مشترك، قابل اين ادراكات است و خيال، حافظ آنها مى‌باشد.


قواى محركه حيوانى، عنوان پانزدهين فصل، است. بوعلى، قوه محركه را به عنوان مبدأ انتقال اعضا توسط عضلات و عصب مى‌داند و براى آن اعوانى را تصوير مى‌نمايد كه مدركه يا عاقله يا متخيله اولين آنها مى‌باشند.
قواى محركه حيوانى، عنوان پانزدهين فصل، است. بوعلى، قوه محركه را به عنوان مبدأ انتقال اعضا توسط عضلات و عصب مى‌داند و براى آن اعوانى را تصوير مى‌نمايد كه مدرکه يا عاقله يا متخيله اولين آنها مى‌باشند.


شانزدهمين فصل، درباره نفس ناطقه مى‌باشد. بوعلى، مى‌گويد: نفس ناطقه، مختص انسان مى‌باشد و مشهورترين فعل و روشن‌ترين اثر آن نطق است، نه اينكه فقط مبدأ نطق باشد. اينكه حكما در تعريف انسان «حيوان ناطق» را مى‌آورند، مورد بررسى اجمالى واقع گرديده و خواص نفس ناطقه به لحاظ فعلش در بدن و هم‌چنين ادراك و انفعالش توضيح داده شده است.
شانزدهمين فصل، درباره نفس ناطقه مى‌باشد. بوعلى، مى‌گويد: نفس ناطقه، مختص انسان مى‌باشد و مشهورترين فعل و روشن‌ترين اثر آن نطق است، نه اينكه فقط مبدأ نطق باشد. اينكه حكما در تعريف انسان «حيوان ناطق» را مى‌آورند، مورد بررسى اجمالى واقع گرديده و خواص نفس ناطقه به لحاظ فعلش در بدن و هم‌چنين ادراك و انفعالش توضيح داده شده است.
خط ۱۹۶: خط ۱۹۵:
فصل پنجم، درباره موجود و انقسام آن به جوهر و عرض است كه در اين فصل، مسائل مهمى مطرح گرديده؛ از آن جمله بحث تشكيك وجود است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] ضمن توضيحاتى در مورد مفهوم تشكيك، هفت حجت را بر دلالت لفظ وجود بر معناى واحد در جميع موجودات كه مورد اتفاق حكما است، اقامه مى‌نمايد.
فصل پنجم، درباره موجود و انقسام آن به جوهر و عرض است كه در اين فصل، مسائل مهمى مطرح گرديده؛ از آن جمله بحث تشكيك وجود است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] ضمن توضيحاتى در مورد مفهوم تشكيك، هفت حجت را بر دلالت لفظ وجود بر معناى واحد در جميع موجودات كه مورد اتفاق حكما است، اقامه مى‌نمايد.


اينكه جوهر، موجود لا فى موضوع است، توسط ابن سينا به دو صورت تفسير شده و سپس تفاوت آن دو، بيان گريده است. امام رازى معتقد است كه اگر اين فصل، در بحث اول الهيات كه سخن از جوهر بود، مطرح مى‌گرديد، بهتر بود، ولى در عين حال به تفسير آن پرداخته ا ست.
اينكه جوهر، موجود لا فى موضوع است، توسط ابن سينا به دو صورت تفسير شده و سپس تفاوت آن دو، بيان گريده است. امام رازى معتقد است كه اگر اين فصل، در بحث اول الهيات كه سخن از جوهر بود، مطرح مى‌گرديد، بهتر بود، ولى در عين حال به تفسير آن پرداخته است.


مسئله بعدى، در مورد عرض است و اينكه هو موجودٌ فى موضوع كه اين مطلب نيز داراى تفاسير متفاوتى است. مسئله چهارم درباره اين است كه وجود، جنس براى ما تحتش نيست.
مسئله بعدى، در مورد عرض است و اينكه هو موجودٌ فى موضوع كه اين مطلب نيز داراى تفاسير متفاوتى است. مسئله چهارم درباره اين است كه وجود، جنس براى ما تحتش نيست.
خط ۲۲۲: خط ۲۲۱:
در بخش ديگر، سعادت روحانى بررسى مى‌شود و ادراك حق اول، توسط نفس ناطقه، خير محض تلقى مى‌گردد... اينكه چرا انسان در حال حيات، ناتوان از درك لذات روحانى مى‌باشد، به كمك مثال‌هايى توضيح داده شده است.
در بخش ديگر، سعادت روحانى بررسى مى‌شود و ادراك حق اول، توسط نفس ناطقه، خير محض تلقى مى‌گردد... اينكه چرا انسان در حال حيات، ناتوان از درك لذات روحانى مى‌باشد، به كمك مثال‌هايى توضيح داده شده است.


وجود معرفت، در هر دو جنبه سعادت و شقاوت روحانى، نقش اصلى را ايفا مى‌كند. غايت سعادت معنوى، نظر به جلال حق اول و... بدون امتزاج وهم و خيال بيان شده است و نهايتاً شارح معرفت جلال را مقدم بر معرفت اكرام مى‌داند و براى اين گفته خود به آيه «تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام» استشهاد مى‌نمايد و كتاب را با دعايى كه از صالحين مأثور و منتسب به ذو النون مصرى است، خاتمه مى‌دهد.
وجود معرفت، در هر دو جنبه سعادت و شقاوت روحانى، نقش اصلى را ايفا مى‌كند. غايت سعادت معنوى، نظر به جلال حق اول و... بدون امتزاج وهم و خيال بيان شده است و نهايتاً شارح معرفت جلال را مقدم بر معرفت اكرام مى‌داند و براى اين گفته خود به آيه «تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام» استشهاد مى‌نمايد و كتاب را با دعایى كه از صالحين مأثور و منتسب به ذو النون مصرى است، خاتمه مى‌دهد.




۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش