شرح عيون الحكمة: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره'
جز (جایگزینی متن - 'طبيعي' به 'طبیعی')
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره')
خط ۱۳۳: خط ۱۳۳:
ماتن، هر جسم طبيعى را متشكل از ماده و صورت معرفى مى‌كند و شارح، علت آوردن صفت طبيعى را احتراز از جسم تعليمى مى‌داند. [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، در ادامه مقدمات علم طبيعى، مطلبى را در مورد موجودات حادث بيان مى‌كند و شرط عدم سبق را براى آنها لازم مى‌داند و اين همراه است با توضيحاتى ازجانب [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]].
ماتن، هر جسم طبيعى را متشكل از ماده و صورت معرفى مى‌كند و شارح، علت آوردن صفت طبيعى را احتراز از جسم تعليمى مى‌داند. [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، در ادامه مقدمات علم طبيعى، مطلبى را در مورد موجودات حادث بيان مى‌كند و شرط عدم سبق را براى آنها لازم مى‌داند و اين همراه است با توضيحاتى ازجانب [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]].


حركت اجسام و چگونگى تقسيمات آن، از ديگر مسائل مقدماتى علم طبيعى است كه توضيحاتى توسط ماتن و شارح در باره آن داده شده است. ابن سينا، اسباب چهارگانه‌اى را براى اشياء نام مى‌برد كه عبارتند: از مبدأ حركت، ماده، صورت و غايت، سپس هر يك از اين اسباب چهارگانه را به اقسام ديگرى تقسيم كرده، مى‌گويد: هر كدام از اينها، يا قريبند يا بعيد، يا عامند يا خاص، يا بالقوه‌اند يا بالفعل، يا بالحقيقه‌اند يا بالعرض. امام رازى مى‌گويد: چهار قسم ديگر در كتاب شفا به اين اقسام هشت‌گانه اضافه شده است كه مجموعاً دوازده صورت براى هر يك از اقسام علل اشياء، درست خواهد شد.
حركت اجسام و چگونگى تقسيمات آن، از ديگر مسائل مقدماتى علم طبيعى است كه توضيحاتى توسط ماتن و شارح درباره آن داده شده است. ابن سينا، اسباب چهارگانه‌اى را براى اشياء نام مى‌برد كه عبارتند: از مبدأ حركت، ماده، صورت و غايت، سپس هر يك از اين اسباب چهارگانه را به اقسام ديگرى تقسيم كرده، مى‌گويد: هر كدام از اينها، يا قريبند يا بعيد، يا عامند يا خاص، يا بالقوه‌اند يا بالفعل، يا بالحقيقه‌اند يا بالعرض. امام رازى مى‌گويد: چهار قسم ديگر در كتاب شفا به اين اقسام هشت‌گانه اضافه شده است كه مجموعاً دوازده صورت براى هر يك از اقسام علل اشياء، درست خواهد شد.


شارح، كلام ابن سينا را در مورد طبيعت برگرفته از كلام ارسطاطاليس مى‌داند و توضيحاتى در باره‌اش ارائه مى‌نمايد. تعريفى كه ابن سينا در مورد حركت كرده است، توسط شارح تفسير شده است. وى در مورد اين سخن بو علی «كل حركة تصدر عن محرك من متحرك فهى بالقياس الى ما فيه تحرك و بالقياس الى ما عنه تحريك»، مى‌گويد: اگر منظور ماتن اين است كه حركت اگر از محرك باشد تحريك است و اگر از متحرك باشد تحرك نام دارد، اين سخن باطلى است، زيرا خود شيخ در كتاب شفا آن را ابطال كرده است و باعث تعجب است كه در اين‌جا چرا به چنين چيزى قائل شده است.
شارح، كلام ابن سينا را در مورد طبيعت برگرفته از كلام ارسطاطاليس مى‌داند و توضيحاتى درباره‌اش ارائه مى‌نمايد. تعريفى كه ابن سينا در مورد حركت كرده است، توسط شارح تفسير شده است. وى در مورد اين سخن بو علی «كل حركة تصدر عن محرك من متحرك فهى بالقياس الى ما فيه تحرك و بالقياس الى ما عنه تحريك»، مى‌گويد: اگر منظور ماتن اين است كه حركت اگر از محرك باشد تحريك است و اگر از متحرك باشد تحرك نام دارد، اين سخن باطلى است، زيرا خود شيخ در كتاب شفا آن را ابطال كرده است و باعث تعجب است كه در اين‌جا چرا به چنين چيزى قائل شده است.


فصل سوم طبیعیات، در مورد بيان تناهى ابعاد است. ابن سينا، معتقد است كه جايز نيست هيچ جسمى يا هيج بعدى از ابعاد، نه در خلأ و نه در ملأ، يا هيچ عددى از اعداد، لايتناهى باشد. وى، براى اين كلام دلايلى را ارائه مى‌كند كه همراه است با تفاسيرى از [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]. نتيجه‌اى كه از اين بحث به دست مى‌آيد، تناهى عالم است و علت آن، تناهى ابعاد و جهات است.
فصل سوم طبیعیات، در مورد بيان تناهى ابعاد است. ابن سينا، معتقد است كه جايز نيست هيچ جسمى يا هيج بعدى از ابعاد، نه در خلأ و نه در ملأ، يا هيچ عددى از اعداد، لايتناهى باشد. وى، براى اين كلام دلايلى را ارائه مى‌كند كه همراه است با تفاسيرى از [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]. نتيجه‌اى كه از اين بحث به دست مى‌آيد، تناهى عالم است و علت آن، تناهى ابعاد و جهات است.


فصل چهارم، در تحديد جهان با محيط و مركز است. در اين‌جا [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، ابتدا به نهايت و غايت داشتن جهات اشاره مى‌كند كه با تفاسيرى از شارح همراه است. اين مسئله داراى فروعاتى است كه در باره حركت اجسام و احوال آن، هم‌چنين تركيب اجسام در حال حركت و... مى‌باشد.
فصل چهارم، در تحديد جهان با محيط و مركز است. در اين‌جا [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، ابتدا به نهايت و غايت داشتن جهات اشاره مى‌كند كه با تفاسيرى از شارح همراه است. اين مسئله داراى فروعاتى است كه درباره حركت اجسام و احوال آن، هم‌چنين تركيب اجسام در حال حركت و... مى‌باشد.


در پنجمين فصل طبیعیات، بحث، راجع به احكام اجسام بسيطه و مركبه مى‌باشد كه آن احكام را مى‌توان به اين صورت بيان نمود: الف- هر جسم بسيطى داراى يك حيّز طبيعى است. ب- شكل طبيعى اجسام بسيط، كروى مى‌باشد. ج- بسايط عالم، در يك كره واحد قرار دارند. اين احكام با توضيحاتى از شارح همراهند كه به طور كلى حجج و براهين و تفاسير اين مطالب مى‌باشند و نقدى از شارح بر اين مطالب وارد نگرديده است.
در پنجمين فصل طبیعیات، بحث، راجع به احكام اجسام بسيطه و مركبه مى‌باشد كه آن احكام را مى‌توان به اين صورت بيان نمود: الف- هر جسم بسيطى داراى يك حيّز طبيعى است. ب- شكل طبيعى اجسام بسيط، كروى مى‌باشد. ج- بسايط عالم، در يك كره واحد قرار دارند. اين احكام با توضيحاتى از شارح همراهند كه به طور كلى حجج و براهين و تفاسير اين مطالب مى‌باشند و نقدى از شارح بر اين مطالب وارد نگرديده است.
خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:
ابن سينا، در ادامه، نتيجه‌اى را كه از تركيب اجسام محسوسه از اجزاى لا يتجزى حاصل مى‌شود، بيان مى‌كند و امام رازى، آن را به عنوان دومين حجت بر نفى جوهر فرد به حساب مى‌آورد. شارح، در ادامه مى‌گويد: حال كه اجسام متشكل از اجزاى لا يتجزى نيستند، ناگزير از اجزايى كه بى‌نهايت قابل قسمت مى‌باشند، تشكيل شده‌اند. اين كلام رازى، با براهينى همراه است كه در همين مبحث آمده است.
ابن سينا، در ادامه، نتيجه‌اى را كه از تركيب اجسام محسوسه از اجزاى لا يتجزى حاصل مى‌شود، بيان مى‌كند و امام رازى، آن را به عنوان دومين حجت بر نفى جوهر فرد به حساب مى‌آورد. شارح، در ادامه مى‌گويد: حال كه اجسام متشكل از اجزاى لا يتجزى نيستند، ناگزير از اجزايى كه بى‌نهايت قابل قسمت مى‌باشند، تشكيل شده‌اند. اين كلام رازى، با براهينى همراه است كه در همين مبحث آمده است.


در ادامه، بوعلى، جملاتى را در باره اجسام محسوسه بيان مى‌كند كه با تفاسير شارح قابل درك مى‌باشد، مثلاً بعضى از آنها جواب‌هايى است كه [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] به قائلان به جوهر فرد داده است، لكن اين موارد با توضيحات شارح معنا پيدا مى‌كند كه حاكى از تسلط امام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بر آرا و آثار ابن سينا مى‌باشد.
در ادامه، بوعلى، جملاتى را درباره اجسام محسوسه بيان مى‌كند كه با تفاسير شارح قابل درك مى‌باشد، مثلاً بعضى از آنها جواب‌هايى است كه [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] به قائلان به جوهر فرد داده است، لكن اين موارد با توضيحات شارح معنا پيدا مى‌كند كه حاكى از تسلط امام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بر آرا و آثار ابن سينا مى‌باشد.


در فصل هشتم، بحث، راجع به زمان است. متن، با تعريفى از زمان شروع مى‌شود كه همراه با توضيحاتى است از ابن سينا در مورد زمان و مسائلى كه شارح در اين باره مطرح مى‌كند، در تبيين مسئله، كمك فراوانى به مخاطب مى‌نمايد. ادله‌اى كه [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] براى اثبات وجود زمان مطرح مى‌كند، به طور كامل از هم تفكيك شده ودر پنج شماره بدانها پرداخته شده است. از جمله مسائل مطرح شده در اين فصل، مقدار حركت بودن زمان، اول و آخر نداشتن زمان و... است.
در فصل هشتم، بحث، راجع به زمان است. متن، با تعريفى از زمان شروع مى‌شود كه همراه با توضيحاتى است از ابن سينا در مورد زمان و مسائلى كه شارح در اين باره مطرح مى‌كند، در تبيين مسئله، كمك فراوانى به مخاطب مى‌نمايد. ادله‌اى كه [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] براى اثبات وجود زمان مطرح مى‌كند، به طور كامل از هم تفكيك شده ودر پنج شماره بدانها پرداخته شده است. از جمله مسائل مطرح شده در اين فصل، مقدار حركت بودن زمان، اول و آخر نداشتن زمان و... است.
خط ۱۸۵: خط ۱۸۵:
قواى محركه حيوانى، عنوان پانزدهين فصل، است. بوعلى، قوه محركه را به عنوان مبدأ انتقال اعضا توسط عضلات و عصب مى‌داند و براى آن اعوانى را تصوير مى‌نمايد كه مدركه يا عاقله يا متخيله اولين آنها مى‌باشند.
قواى محركه حيوانى، عنوان پانزدهين فصل، است. بوعلى، قوه محركه را به عنوان مبدأ انتقال اعضا توسط عضلات و عصب مى‌داند و براى آن اعوانى را تصوير مى‌نمايد كه مدركه يا عاقله يا متخيله اولين آنها مى‌باشند.


شانزدهمين فصل، در باره نفس ناطقه مى‌باشد. بوعلى، مى‌گويد: نفس ناطقه، مختص انسان مى‌باشد و مشهورترين فعل و روشن‌ترين اثر آن نطق است، نه اينكه فقط مبدأ نطق باشد. اينكه حكما در تعريف انسان «حيوان ناطق» را مى‌آورند، مورد بررسى اجمالى واقع گرديده و خواص نفس ناطقه به لحاظ فعلش در بدن و هم‌چنين ادراك و انفعالش توضيح داده شده است.
شانزدهمين فصل، درباره نفس ناطقه مى‌باشد. بوعلى، مى‌گويد: نفس ناطقه، مختص انسان مى‌باشد و مشهورترين فعل و روشن‌ترين اثر آن نطق است، نه اينكه فقط مبدأ نطق باشد. اينكه حكما در تعريف انسان «حيوان ناطق» را مى‌آورند، مورد بررسى اجمالى واقع گرديده و خواص نفس ناطقه به لحاظ فعلش در بدن و هم‌چنين ادراك و انفعالش توضيح داده شده است.


افعالى كه از نفس ناطقه با مشاركت بدن، صادر مى‌شود، عبارتند از: تعقل و رؤيت. انفعالاتى كه عارض بدن مى‌گردند با مشاركت نفس ناطقه، عبارتند از: استعداد خنديدن، گريه كردن، خجالت كشيدن، حيا كردن، رحمت، رأفت و الفت. تنها فعل اختصاصى نفس ناطقه، عبارت است از تصور معانى كليه.
افعالى كه از نفس ناطقه با مشاركت بدن، صادر مى‌شود، عبارتند از: تعقل و رؤيت. انفعالاتى كه عارض بدن مى‌گردند با مشاركت نفس ناطقه، عبارتند از: استعداد خنديدن، گريه كردن، خجالت كشيدن، حيا كردن، رحمت، رأفت و الفت. تنها فعل اختصاصى نفس ناطقه، عبارت است از تصور معانى كليه.
خط ۱۹۱: خط ۱۹۱:
احوال قوه نظريه كه قواى معدّه براى نفس ناطقه ناميده شده‌اند، عنوان بحث ديگرى در اين بخش از طبیعیات مى‌باشد. چگونگى فعليت يافتن قواى عقليه نيز موضوع ديگرى است كه با تفصيلات فراوانى توسط شارح همراه مى‌باشد.
احوال قوه نظريه كه قواى معدّه براى نفس ناطقه ناميده شده‌اند، عنوان بحث ديگرى در اين بخش از طبیعیات مى‌باشد. چگونگى فعليت يافتن قواى عقليه نيز موضوع ديگرى است كه با تفصيلات فراوانى توسط شارح همراه مى‌باشد.


در باره ادراك معقولات، هم خود [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] و هم [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] توضيحات مفصلى را بيان نموده‌اند. اثبات تجرد نفس ناطقه، با دلايل متعدد و... از جمله مباحث پايانى اين فصل است.
درباره ادراك معقولات، هم خود [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] و هم [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] توضيحات مفصلى را بيان نموده‌اند. اثبات تجرد نفس ناطقه، با دلايل متعدد و... از جمله مباحث پايانى اين فصل است.


الهيات: اين بخش، داراى نه فصل مى‌باشد كه اولين آنها در مورد اوصاف موجود است. در اين فصل راجع به اينكه موجود چه صفاتى دارد و همين‌طور موضوع علم الهى صحبت شده است. بوعلى، مى‌گويد: موجود، گاهى به وحدت و كثرت، گاهى به كلى و جزيى، گاهى به بالفعل و بالقوه بودن و گاهى به تحرك و سكون و... متصف مى‌گردد.
الهيات: اين بخش، داراى نه فصل مى‌باشد كه اولين آنها در مورد اوصاف موجود است. در اين فصل راجع به اينكه موجود چه صفاتى دارد و همين‌طور موضوع علم الهى صحبت شده است. بوعلى، مى‌گويد: موجود، گاهى به وحدت و كثرت، گاهى به كلى و جزيى، گاهى به بالفعل و بالقوه بودن و گاهى به تحرك و سكون و... متصف مى‌گردد.
خط ۲۰۹: خط ۲۰۹:
در مسئله چهارم، راجع به تقدم وجود علت بر وجود معلول بحث شده است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، اين مسئله را اشرف مسائل باب علت و معلول مى‌داند كه برهان ذكر شده در اثبات واجب الوجود، بر حول آن مى‌گردد. در ادامه آراى فلاسفه و متكلمين را در اين باب بيان كرده و با وجوهى به ابطال پاسخ فلاسفه در جواب سؤال متكلمان مى‌پردازد.
در مسئله چهارم، راجع به تقدم وجود علت بر وجود معلول بحث شده است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، اين مسئله را اشرف مسائل باب علت و معلول مى‌داند كه برهان ذكر شده در اثبات واجب الوجود، بر حول آن مى‌گردد. در ادامه آراى فلاسفه و متكلمين را در اين باب بيان كرده و با وجوهى به ابطال پاسخ فلاسفه در جواب سؤال متكلمان مى‌پردازد.


فصل پنجم، در باره موجود و انقسام آن به جوهر و عرض است كه در اين فصل، مسائل مهمى مطرح گرديده؛ از آن جمله بحث تشكيك وجود است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] ضمن توضيحاتى در مورد مفهوم تشكيك، هفت حجت را بر دلالت لفظ وجود بر معناى واحد در جميع موجودات كه مورد اتفاق حكما است، اقامه مى‌نمايد.
فصل پنجم، درباره موجود و انقسام آن به جوهر و عرض است كه در اين فصل، مسائل مهمى مطرح گرديده؛ از آن جمله بحث تشكيك وجود است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] ضمن توضيحاتى در مورد مفهوم تشكيك، هفت حجت را بر دلالت لفظ وجود بر معناى واحد در جميع موجودات كه مورد اتفاق حكما است، اقامه مى‌نمايد.


اينكه جوهر، موجود لا فى موضوع است، توسط ابن سينا به دو صورت تفسير شده و سپس تفاوت آن دو، بيان گريده است. امام رازى معتقد است كه اگر اين فصل، در بحث اول الهيات كه سخن از جوهر بود، مطرح مى‌گرديد، بهتر بود، ولى در عين حال به تفسير آن پرداخته ا ست.
اينكه جوهر، موجود لا فى موضوع است، توسط ابن سينا به دو صورت تفسير شده و سپس تفاوت آن دو، بيان گريده است. امام رازى معتقد است كه اگر اين فصل، در بحث اول الهيات كه سخن از جوهر بود، مطرح مى‌گرديد، بهتر بود، ولى در عين حال به تفسير آن پرداخته ا ست.


مسئله بعدى، در مورد عرض است و اينكه هو موجودٌ فى موضوع كه اين مطلب نيز داراى تفاسير متفاوتى است. مسئله چهارم در باره اين است كه وجود، جنس براى ما تحتش نيست.
مسئله بعدى، در مورد عرض است و اينكه هو موجودٌ فى موضوع كه اين مطلب نيز داراى تفاسير متفاوتى است. مسئله چهارم درباره اين است كه وجود، جنس براى ما تحتش نيست.


تقسيم اعراض، عنوان پنجمين مسئله فصل پنجم است كه دو تقسيم از سوى ماتن و شارح براى آن مطرح گرديده است.
تقسيم اعراض، عنوان پنجمين مسئله فصل پنجم است كه دو تقسيم از سوى ماتن و شارح براى آن مطرح گرديده است.


فصل ششم، مشتمل بر مباحثى در باره ممكن و واجب است و مسئله اول آن در تعريف واجب مى‌باشد. بوعلى، واجب را به اين صورت تعريف مى‌كند: «الواجب هو الذى يكون له دائما ذلك اما له بذاته و اما له بغيره» و شارح، تعبير ديگرى را كه مشهور از واجب دارند و عبارت است از «ضرورى الوجود» مطرح كرده و مورد مناقشه قرار داده است.
فصل ششم، مشتمل بر مباحثى درباره ممكن و واجب است و مسئله اول آن در تعريف واجب مى‌باشد. بوعلى، واجب را به اين صورت تعريف مى‌كند: «الواجب هو الذى يكون له دائما ذلك اما له بذاته و اما له بغيره» و شارح، تعبير ديگرى را كه مشهور از واجب دارند و عبارت است از «ضرورى الوجود» مطرح كرده و مورد مناقشه قرار داده است.


مسئله دوم، در اين رابطه است كه شئ واحد نمى‌تواند لذاته و لغيره واجب باشد؛ چنين چيزى به گفته شارح، اجتماع نقيضين است. مسئله سوم، در تفسير ممكن است. مسئله چهارم، در باره عدم امكان مشروط بودن وجود يك واجب لذاته، به وجود واجب لذاته ديگر است.
مسئله دوم، در اين رابطه است كه شئ واحد نمى‌تواند لذاته و لغيره واجب باشد؛ چنين چيزى به گفته شارح، اجتماع نقيضين است. مسئله سوم، در تفسير ممكن است. مسئله چهارم، درباره عدم امكان مشروط بودن وجود يك واجب لذاته، به وجود واجب لذاته ديگر است.


مسئله پنجم، برى بودن واجب لذاته، از جميع جهات تركيب است. مسئله ششم، در نيازمند بودن هر ممكنى به سبب است. مسئله هفتم در اين باره است كه ممكن تا وجودش از ناحيه سبب واجب نگردد، موجود نمى‌شود.
مسئله پنجم، برى بودن واجب لذاته، از جميع جهات تركيب است. مسئله ششم، در نيازمند بودن هر ممكنى به سبب است. مسئله هفتم در اين باره است كه ممكن تا وجودش از ناحيه سبب واجب نگردد، موجود نمى‌شود.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش