سید محمدکاظم یزدی فقیه دوراندیش

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    سید محمد کاظم یزدی فقیه دور اندیش
    سید محمدکاظم یزدی فقیه دوراندیش
    پدیدآورانبذرافشان، مرتضی (نويسنده) پژوهشکده باقر العلوم (تهيه و تدوين)
    عنوان‌های دیگرفقیه دور اندیش
    ناشردفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم. مرکز انتشارات
    مکان نشرایران - قم
    سال نشر1376ش
    چاپ1
    شابک964-424-258-0
    موضوعشیعه - سرگذشت‌نامه و کتاب‌شناسی - مجتهدان و علما - سرگذشت‌نامه - یزدی، محمد کاظم بن عبد العظیم، 1247؟ - 1338؟ق. - سرگذشت‌نامه
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‎‏/‎‏ی‎‏4‎‏ب‎‏4 55/3 BP
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    سید محمدکاظم یزدی فقیه دوراندیش، تألیف مرتضی بذرافشان (متولد 1342ش)، از مجموعه «دیدار با ابرار» است و زندگی‌، فقاهت و مجاهدت مرجع شیعه، آیت‌الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدى (۱۲۴۷- ۱۳۳۷ق) را شرح می‌دهد. مخاطبان نسل جوان امروزی هستند و نویسنده کوشیده است رسا و شیوا بنویسد.

    هدف و روش

    ساختار و محتوا

    این اثر، بر اساس نظم زمانی و در 9 بخش به ترتیب ذیل سامان یافته است:

    1. طلعت نور؛
    2. مرجعيت؛
    3. فرشته‌هاى دانش؛
    4. مجاهد بيدار؛
    5. مشروطيت؛
    6. در محفل دوست؛
    7. آثار سبز؛
    8. غروب خورشيد؛
    9. بستان راز و گلستان نياز.

    نمونه مباحث

    • آیت‌الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدى رابطۀ خاصى با خداوند داشت و قلب شريفش معدن عشق به خداوند و راز و نيازهايش زبانزد همگان گرديده بود. ذكر خداوند، زمزمه زبانش بود و هرگز از آن غفلت نمى‌كرد و با زبان دعا، به نيايش مى‌پرداخت. ايشان طبع شعر نيز داشت و فردى فصيح و بليغ و مسلط بر نظم و نثر ادبيات عرب و ادبيات فارسى بود. او داراى قدرت نقد و قوه تمیيز و تشخيص بود و به انشاد شعر مى‌پرداخت، اشعارى با مفاهيم بلند عرفانى و بيانى دلنشين كه حكايت از دلى سوخته داشت. اگر در مطالبى كه از ايشان به يادگار مانده دقت كنيم، درمى‌يابيم كه بيان اين الفاظ، خالى از اشك و تضرع نزد خداوند نبوده و نشان از سوز قلب آن مرحوم دارد. برخى از سروده‌هاى ايشان در مجموعه‌اى به نام بستان راز و گلستان نياز به چاپ رسيده است.[۲]


    نمونه اشعار صاحب عروه

  • كاظما تا كى به خواب غفلتى فكر خود كن تا كه دارى مهلتى
    كاظما عمرت هدر شد در خيال شرم بادت از خداى لا يزال
    كاظما برخيز و فكر راه كن توشه‌اى از بهر خود همراه كن
  • الهى تو شاهىّ و ما بنده‌ايم به شاهىّ تو جمله نازنده‌ايم
    تو پروردگار و همه بنده‌ات تو فيّاضى و جمله شرمنده‌ات
    الهى الهى فقير توام به هرجا روم دستگير توام
    الهى اميدم به درگاه توست كه سازى خدايا تو كارم درست. [۳]

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، ص13- 14
    2. متن کتاب، ص151
    3. ر.ک: همان، ص152

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها