۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ا(' به 'ا (') |
جز (جایگزینی متن - ':«' به ': «') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
#هرچند بررسى تفصيلى اين ترجمه از نظر مطابقت با متن عربى، كارى مشكل و تخصصى است و فرصت فراوانى مىطلبد، ولكن براى فراهم شدن فرصت مقايسه بين اين دو و داورى اجمالى درباره روش و ميزان موفقيت مترجم محترم، به ذكر يك مورد از متن عربى و مقايسه آن با ترجمه فارسى بسنده مىشود: | #هرچند بررسى تفصيلى اين ترجمه از نظر مطابقت با متن عربى، كارى مشكل و تخصصى است و فرصت فراوانى مىطلبد، ولكن براى فراهم شدن فرصت مقايسه بين اين دو و داورى اجمالى درباره روش و ميزان موفقيت مترجم محترم، به ذكر يك مورد از متن عربى و مقايسه آن با ترجمه فارسى بسنده مىشود: | ||
#:نويسنده چنين نوشته است: | #:نويسنده چنين نوشته است: | ||
#:«(اختلاف قريش في من يضع الحجر و لعقة الدم): | #: «(اختلاف قريش في من يضع الحجر و لعقة الدم): | ||
#:قال ابن إسحاق: ثم إن القبائل من قريش جمعت الحجارة لبنائها. كل قبيلة تجمع على حدة، ثم بنوها، حتى بلغ البنيان موضع الركن فاختصموا فيه؛ كل قبيلة تريد أن ترفعه إلى موضعه دون الأخرى، حتى تحاوزوا و تحالفوا و أعدوا للقتال. فقربت بنو عبدالدار جفنة مملوءة دما، ثم تعاقدوا هم و بنو عدى بن كعب بن لؤي على الموت و أدخلوا أيديهم في ذلك الدم في تلك الجفنة، فسموا لعقة الدم. فمكثت قريش على ذلك أربع ليال أو خمسا، ثم إنهم اجتمعوا في المسجد و تشاوروا و تناصفوا. | #:قال ابن إسحاق: ثم إن القبائل من قريش جمعت الحجارة لبنائها. كل قبيلة تجمع على حدة، ثم بنوها، حتى بلغ البنيان موضع الركن فاختصموا فيه؛ كل قبيلة تريد أن ترفعه إلى موضعه دون الأخرى، حتى تحاوزوا و تحالفوا و أعدوا للقتال. فقربت بنو عبدالدار جفنة مملوءة دما، ثم تعاقدوا هم و بنو عدى بن كعب بن لؤي على الموت و أدخلوا أيديهم في ذلك الدم في تلك الجفنة، فسموا لعقة الدم. فمكثت قريش على ذلك أربع ليال أو خمسا، ثم إنهم اجتمعوا في المسجد و تشاوروا و تناصفوا. | ||
#:(إشارة أبىأمية بتحكيم أول داخل فكان رسولاللَّه(ص)): | #:(إشارة أبىأمية بتحكيم أول داخل فكان رسولاللَّه(ص)): | ||
#:فزعم بعض أهل الرواية: أن أباأمية بن المغيرة بن عبداللَّه بن عمر بن مخزوم و كان عامئذ أسن قريش كلها، قال: يا معشر قريش، اجعلوا بينكم في ما تختلفون فيه أول من يدخل من باب هذا المسجد يقضى بينكم فيه، ففعلوا. فكان أول داخل عليهم رسولاللَّه(ص)، فلما رأوه قالوا: هذا الأمين، رضينا، هذا محمد؛ فلما انتهى إليهم و أخبروه الخبر، قال(ص): هلم إلي ثوبا، فأتى به، فأخذ الركن فوضعه فيه بيده، ثم قال: لتأخذ كل قبيلة بناحية من الثوب، ثم ارفعوه جميعا، ففعلوا: حتى إذا بلغوا به موضعه، وضعه هو بيده، ثم بنى عليه» <ref>السيرة النبوية، ج1، ص197-198</ref>. | #:فزعم بعض أهل الرواية: أن أباأمية بن المغيرة بن عبداللَّه بن عمر بن مخزوم و كان عامئذ أسن قريش كلها، قال: يا معشر قريش، اجعلوا بينكم في ما تختلفون فيه أول من يدخل من باب هذا المسجد يقضى بينكم فيه، ففعلوا. فكان أول داخل عليهم رسولاللَّه(ص)، فلما رأوه قالوا: هذا الأمين، رضينا، هذا محمد؛ فلما انتهى إليهم و أخبروه الخبر، قال(ص): هلم إلي ثوبا، فأتى به، فأخذ الركن فوضعه فيه بيده، ثم قال: لتأخذ كل قبيلة بناحية من الثوب، ثم ارفعوه جميعا، ففعلوا: حتى إذا بلغوا به موضعه، وضعه هو بيده، ثم بنى عليه» <ref>السيرة النبوية، ج1، ص197-198</ref>. | ||
#:مترجم چنين ترجمه كرده است: | #:مترجم چنين ترجمه كرده است: | ||
#:«اختلاف قريش درباره نصب حجرالاسود: | #: «اختلاف قريش درباره نصب حجرالاسود: | ||
#:قريش براى بناى كعبه سنگ مىآوردند و هر دسته از آنها سنگها را به قسمتى كه سهم خودشان بود حمل مىكردند. ديوار كعبه از چهار طرف بالا آمد تا به جايى رسيد كه مىبايستى حجرالاسود را در آنجا نصب كنند؛ در اينجا اختلاف ميان سران قبائل افتاد؛ زيرا هر قبيله مىخواستند افتخار نصب آن سنگ نصيب آنان گردد. دستهبندى قبائل شروع شد. هر تيره از تيرههاى قريش جداگانه مسلح شده و مهياى جنگ گشتند. فرزندان عبدالدار طشتى پر از خون كرده، دستهاى خود را در آن فرو بردند و با يكديگر همپيمان شدند كه تا جان در بدن دارند، نگذارند ديگرى آن سنگ را به جاى خود نصب كند. بنوعدى هم با آنان همسوگند شدند. كار ساختمان تعطيل شد و سه چهار روز به همين منوال گذشت و بالاخره روز چهارم يا پنجم در مسجد الحرام جمع شده و براى پيدا كردن راه حلى كه به زدوخورد منجر نشود، پرداختند. | #:قريش براى بناى كعبه سنگ مىآوردند و هر دسته از آنها سنگها را به قسمتى كه سهم خودشان بود حمل مىكردند. ديوار كعبه از چهار طرف بالا آمد تا به جايى رسيد كه مىبايستى حجرالاسود را در آنجا نصب كنند؛ در اينجا اختلاف ميان سران قبائل افتاد؛ زيرا هر قبيله مىخواستند افتخار نصب آن سنگ نصيب آنان گردد. دستهبندى قبائل شروع شد. هر تيره از تيرههاى قريش جداگانه مسلح شده و مهياى جنگ گشتند. فرزندان عبدالدار طشتى پر از خون كرده، دستهاى خود را در آن فرو بردند و با يكديگر همپيمان شدند كه تا جان در بدن دارند، نگذارند ديگرى آن سنگ را به جاى خود نصب كند. بنوعدى هم با آنان همسوگند شدند. كار ساختمان تعطيل شد و سه چهار روز به همين منوال گذشت و بالاخره روز چهارم يا پنجم در مسجد الحرام جمع شده و براى پيدا كردن راه حلى كه به زدوخورد منجر نشود، پرداختند. | ||
#:سرانجام رأى اباامية بن مغيرة را كه سالمندترين افراد قريش بود، پذيرفتند. او رأى داد: نخستين شخصى كه از در مسجد وارد شد، در اين كار حكميت كند و هرچه او گفت همگى بپذيرند؟ قريش اين رأى را پذيرفته و چشمها به در مسجد دوخته شد. ناگاه ديدند رسول خدا (ص) از در وارد شد. همگى فرياد زدند: اين امين است كه مىآيد. اين محمد است. ما همگى به حكم او راضى هستيم. همينكه آن حضرت جلو آمد و جريان را به او گفتند، فرمود: پارچهاى بياوريد. چون آوردند حضرت آن را پهن كرد و حجرالاسود را در ميان آن نهاد، سپس فرمود: هريك از شما گوشه آن را بگيريد و بلند كنيد. بدين ترتيب همگى در بلند كردن آن سنگ شركت جستند و همينكه سنگ را محاذى جايگاه اصلى آوردند، خود آن حضرت پيش آمده و آن را از ميان پارچه بلند كرد و در جاى خود گذارد و روى آن ديوار كعبه بالا رفت» <ref>ر.ك: متن كتاب، ج1، ص126-127</ref>. | #:سرانجام رأى اباامية بن مغيرة را كه سالمندترين افراد قريش بود، پذيرفتند. او رأى داد: نخستين شخصى كه از در مسجد وارد شد، در اين كار حكميت كند و هرچه او گفت همگى بپذيرند؟ قريش اين رأى را پذيرفته و چشمها به در مسجد دوخته شد. ناگاه ديدند رسول خدا (ص) از در وارد شد. همگى فرياد زدند: اين امين است كه مىآيد. اين محمد است. ما همگى به حكم او راضى هستيم. همينكه آن حضرت جلو آمد و جريان را به او گفتند، فرمود: پارچهاى بياوريد. چون آوردند حضرت آن را پهن كرد و حجرالاسود را در ميان آن نهاد، سپس فرمود: هريك از شما گوشه آن را بگيريد و بلند كنيد. بدين ترتيب همگى در بلند كردن آن سنگ شركت جستند و همينكه سنگ را محاذى جايگاه اصلى آوردند، خود آن حضرت پيش آمده و آن را از ميان پارچه بلند كرد و در جاى خود گذارد و روى آن ديوار كعبه بالا رفت» <ref>ر.ك: متن كتاب، ج1، ص126-127</ref>. |
ویرایش